فکر کنم از 4 یا 5 سال پیش بود .

دعای عرفه . مسجدالرضا(ع) شیراز ـ آقای حدادیان از مشهد هم مداحی میکرد . جلسه کانون رهپویان وصال

حس و حال اون روز :

چند روز دیگه بچه‌ها دارن میرن مشهد . سید گفته یه کم زودتر اونجا باشین . یعنی قبل از دعا بیاین اونجا . حالا دقیقا فلسفه‌اش یادم نیست . من خیلی زودتر از شروع شدن دعا اومدم اینجا . ختم یه بنده خداییه . یه خونواده پولدار . جمعیتشون زیاد نیست . مداحه انگا ماس روضه میخونه . انگار نه انگار داره چی میگه . بعضی از زنها هم گریه می‌کنن ...

دعا شروع شده .

عرفاته ، عرفاته ، عرفاته حدادیان میخونه . روزه امروز خیلی ثواب داره من هم روزه‌ام .

هیچی یه کم خسته هم هستم . بعضی از قسمتای دعا رو خوابم میبره ...

آخرای دعاست . سید خودش داره میخونه ...

دعا تموم شد .

امام رضا (ع)

اونایی که نمیان دلشون بسوزه . ما داریم میریم .

اینقدر حالم گرفته‌ است . امام رضا(ع) یعنی میشه منم بیام . دلم میخواد بیام . اینا دارن میان مشهدا . نمی‌دونم تو دعا گریه کردم یا نه . ولی اینا رو با گریه می‌گفتم .

سینه زنی .

امام رضا .

بابی انت و امی یا امام المسلمینا و باهلی وبمالی و بناتی و البنینا

علی یا مولا یا مولا علی یا مولا یا مولا

یا علی موسی الرضا(ع) علی علی موسی الرضا

علی علی موسی الرضا علی علی موسی الرضا

دل من امشب گرفته به بهونه حرمت

دست من خالی گردیده کم من باد و کرمت

علی یا مولا یا مولا

علی یا مولا یا مولا ...

هیچی . همه میخونن . نمیدونم چند نفر تو مجلسن که مثل من کمتر جواب میدن و بیشتر گریه می‌کنن . آخه دلشون میخواد برن مشد ولی نمیتونن . ( یاد اون روزا بخیر چه حالی داشتیم )

خلاصه اون سال رفتن . آره . رفتن مشهد .

نمی‌دونم سال بعدش یا یه سال دیگه من با بچه‌های انجمن اسلامی مدرسمون رفتم مشد .

ولی تا حالا چند ساله همین جوری میشینم و نظاره گر رفتن بچه‌ها میشم .

هر سال یه مشکلی پیش میاد و نمیتونم برم مشد .

امام رضا(ع) خدا رو شکر خودم خودمو میشناسم . هیچ گله‌ای هم ندارم از این که چرا نمی‌تونم بیام مشهد .

فقط دلم گرفته .

دلم گرفته .

آخه . نمیدونم چند بار تا حالا اومدم مشد .

ولی یادم نمیاد . یه دفعشو درست و حسابی سیر شده باشم . چی میگن تا حالا نتونستم حالشو ببرم .

به دلایل مختلف .

امام رضا(ع) . میدونم خیلی پستم .

یعنی میشه من نمیرم و یه بار درست و حسابی تو رو زیارت کنم؟ .

امام رضا(ع) یعنی من هم آدم میشم ؟.

امروز این نوا یهویی اومد سر زبونم(یه شعره باحاله چند سال پیش بچه‌های کانون میخوندن)

یا سلطان یا سلطان یا سلطان یا رضا جان

یا سلطان یا سلطان ...

کاش بودم چون کبوتر دور گنبد میزدم پر

آرزو دارم شبی را بگذرانم با تو دلبر

من به قربان ضریح و گنبد و گلدسته‌ی تو

من فدای زائران و خادمان خسته‌ی تو

یا سلطان یا سلطان یا سلطان یا رضا(ع) جان ...