تلفن اتاق زنگ خورد.
چون کسی در اتاق نبود من جواب دادم. آقای «ر» بود. برای پیگیری کاری که قبلا با او داشتم تماس گرفته بود.
توضیحات لازم را ارائه دادم و گفتم: آقای «ر»! آقای «ح» باهاتون تماس گرفت، نبودید.
من اینجا یه دمپایی لازم دارم. گفت دمپایی برای روی فرش؟
گفتم: نه! چون من شیرازی هستم، برای رفتن به سرویس بهداشتی، و آوردن چایی و کارهای جزئی دیگر، سختم است هی کفش بپوشم و هی دربیاورم. یک عدد دمپایی پلاستیکی ساده لازم دارم.
بعد خندیدم و گفتم ما قرار گذاشتیم بیاییم یکی از دمپایی های دم در اتاق شما را برداریم شما خودتان برای خودتان بگیرید.
گفت اتفاقا یک دمپایی سفید خوب آورده ام برای خودم بیا همین را ببر!
نفهمیدم به تعارف گفت یا جدی!
اما گفتم: همین الان میام. رفتم و دمپایی را آوردم.
امروز! جلسه داشتیم. آقای «ر» برای کاری به آن اتاقی که ما جلسه داشتیم آمد.
بعد از رفتنش من هم خواستم برای کاری بیرون بروم.
دیدم دمپایی سفید پلاستیکی نیست و به جای آن یک دمپایی تیره که کمی پاره شده است گذاشته!
خنده ام گرفت. اما من این دمپایی را بیشتر می پسندم. چون تابلو نیست. تیره است. نو و کهنگی اش هم برای تفاوتی ندارد.
اما آن دوستمان چقدر دلش گیر آن دمپایی پلاستیکی سفید خوب بود؟! :))))