رفتیم عسلویه، دیدم پیک نیک خالی است؛
10 فروردین و جمعه بود و نزدیک ظهر
جوانک افغانستانی گفت می خواهم بروم نماز دیر شد، زود پیک نیکت را بیاور!
گفتم تو کجا اذان ظهر کجا، دو ساعت مانده! گفت اذان تشعنن با تسنن فرق می کنه!
گفتم مگه زوال نیست اذان ظهر؟! نباید فرق کنه که!
بعد که کمی فکر کردم دیدم نماز جمعه شان شاید روال خاصی داشته باشد و زودتر بروند، ادامه ندادم.
گفت نماز جمعه سنت حسنه پیغمبر است، باید بروم.
و خودش بی مقدمه افزود خدا به خاطر گناهان برکتش را گرفته.
برایش ماجرای دختران خیابان انقلاب را گفتم، می دانست.
گفت: اینها اعتراض می کنند به این که چرا ایران پولهایمان را به بقیه می دهد ولی به خودمان نمی رسد! (عجب استدلالی! :)
سخن از بی حجابی رفت و باز سخن از گناه!
خواستم قلقلکش بدهم و قبله آمالش را زیر سئوال ببرم، گفتم عربستان هم رانندگی برای خانمها را آزاد کرده، خانمها را آورده وسط خیابان مسابقه دو به راه انداخته!
گفت: عربستان رفته سراغ آمریکا! هر کی بره با آمریکا خراب میشه!