۳ مطلب در تیر ۱۳۸۳ ثبت شده است

لرزش

سلام

نمیدوم چه جوری این متن رو براتون گویا کنم .

اول حالمو میگم بعد یه فکری به حال شما هم  می‌کنم .

بعد از گفتن تاریخ شروع کرد از رفقاش گفتن خوش یه بغض داشت ما رو هم تحریک می‌کرد . نمیدونم با ما چیکار داشت . اصلا نمیدونم من اونجا چیکار می کردم .

به من چه من هم مثل همه‌ی اونای دیگه برم حالمو بکنم . کی به کیه ؟ .

هنوز داشت میگفت ‌. گفت دوستم فلانی همیشه با خنده برخورد میکنه ولی فقط من میدونم چه خبره .

گفت فلانی داشت میمرد رفتم بالا سرش گفت از بچه‌ها برام بگو . تعریف کن .

خیلی چیزها گفت .

گاهی وقتا اشک میومد چشم رو پر کنه بعد برای این که مردم اشتباه نگیرند خشک میشد .

آخه این اشک یه چیز دیگه بود . اگه اونا از یه چیز اساسی و حزن و اندوه گریه می‌کردند من میلرزیدم که چرا اینا رو میشنوم . چه خاکی تو سرم کنم ؟

همین الآن دارم میمیرم .

تا الآن میگفتم حاهل قاصرم . از الآن به بعد شدیم جاهل مقصر . وای وای وای نمیدونم تو بیکار بودی پاشی بری اونجا ؟

آخه تو رو سه ننه . به تو چه . فوزولی . سر پیازی ؟ ته پیازی ؟ نه اصلا آدمی که خودتو قاطی اونا جا میزنی ؟

نوبت سید رسید . مثل همیشه رفت منبر . بعد نامه دو تا ادم رو خوند . یکی به باباش یکی هم به رفیقش .

بعضیا اشک میریختند از حزن و دلرحمی و من باز میلرزدم و از ترس به خود میپیچیدم .

راستی :

فردا من چی جواب بدم ؟

دیروز یه همایشی بود به مناسبت ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سالگرد قبول قطعنامه .

جلسه کشیده شد به شیمیایی‌ها و شهدا که اون بلاها سر من اومد .

 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲۹ تیر ۸۳

    بودن یا نبودن ؟

    به نام او

    سلام به هر کسی که چه اتفاقی چه غیر اتفاقی این مطلب رو میخونه .

    خیلی چاکریم .

    من به این نتیجه رسیدم که بودن یا نبودن اصلا مسئله‌ای نیست .

    بودن یا نبودن یه انسان هیچ فرقی نمیکنه .

    نظر شما چیه ؟

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۲۵ تیر ۸۳

    Title-less

    شهادت حضرت زهرا(س) مظلومه‌ی عالم بر همه‌ی شیعیان جهان تسلیت باد

    به نام دوست که هر چه دارم از اوست.

    سلام

    هر چی زور زدم یه مطلب بنویسم نشد که نشد . کلا کره کره رو کشیده پایین این مخ ما . دریغ از یک جمله چه برسه به چند خط .

    یه مطلب رو از دفترم پیدا کردم براتون مینویسم تا ببینیم بعد چی میشه . مطلب مال 28 /1/83 هست :

    روزگاری همه چیز در آرامش بود .

    نظم بر همه چیز حکم داشت . همه تسبیح یکی را می گفتند .

    تا این که نمیدونم چرا ولی اون یکی به فکر آفرینش یه موجود جدیدتر افتاد.

    به دلیل این که اینجانب هنگام آفرینش این موجود در آنجا نبودم در این مورد حرفی نمی زنم .

    آری! موجود جدید آفریده شد. آن یکی به همه ی موجودات و مخلوقاتش گفت به این موجود جدید سجده کنید . شاید میخواست مخلوقاتش را امتحان کند . شاید میخواست مرد را از نامرد تمییز دهد .

    همه سر به خاک گذاشتند در برابر موجود جدید مگر یک مخلوق .

    آن هم چه مخلوقی ! چه کسی باورش می شد روزی او تو زرد از آب در بیاید .

    او قسم خورد . آن هم چه قسمی ! . حتی اگر قسم هم نمیخورد گرفتار چیز دیگری به اسم نفس بودیم .

    ولی حال دست به یکی کرده و به جان موجود جدید افتادند .

    افسوس بخوریم یا نخوریم؟! 

    از زاد و ولد موجود جدید هزاران و بلکه میلیاردها از جنس خودش ساخته شد.

    افسوسش اینجاست که تعداد اندکی قدرت مبارزه با این دو دشمن را داشتند .

    خلاصه . کلی سال گذشت . زمان به نسلی دیگر از این موجود رسید .

    به دلیل گم کردن هویت خود را نسل سوم نامید . ابتدا خیال می کرد مبارزه الکی است .

     اما نمی دانست بچه بازی نیست . و حال آن دو دشمن یاران زیادی یافته اند که همه با هم با لشکری عظیم به سوی نسل سومی بیچاره یورش برده اند .

    حال چه کند این نسل سومی ؟!

    خالق میداند .

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۱۲ تیر ۸۳
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب