۷ مطلب در مهر ۱۳۸۷ ثبت شده است

اینترنت همه جا

امروز کلاس فقه را نرفتم . هر چه با یارو تلفنی چانه زدیم هم بلیط را رزرو نکرد که نکرد ، زنیکه انگار میخواست کوه بکند ، آخرش هم ما سر همان ساعت رفتیم ترمینال کاراندیش و سوار همان اتوبوسی شدیم که میخواستیم .
با این تفاوت که ننه نشست کنار زنی و من نشستم کنار مردی ! یعنی دو صندلی جدا. مرتیکه هم هی بلوتوث بازی میکرد ، پشت صفحه موبایلش هم پر بود از تصویر زنان زیبا روی غربی .
یارو در صندلی جلو هم تا آنجایی که میتوانست صندلی اش را داده بود عقب ، یارو در صندلی پشتی هم تا صندلی ام را کمی خم کردم به سمت عقب ، تذکر داد من هم با یک چشم ، صندلی را سر جایش برگرداندم .
هر چه زور زدم خوابم نبرد ، فیلم جفنگی هم پخش میشد ، من نمی دانم اگر در این اتوبوسهای ما فیلم درست و حسابی پخش شود دنیا به آخر میرسد ، یعنی واقعا هیچ کس نیست نظارتی رو این امر داشته باشد؟ چل پنجاه تا فیلم بدهد اینها بگوید این ها را فقط پخش کنید.
بالاخره رسیدیم لامرد.
اینجا احمد آباد ، یکی از روستاهای اطراف لامرد ، اینجا هم اینترنت هست ، یعنی فقط کافی است خط تلفن را به لپ تاپت وصل کنی و بنویسی .
فردا هم باید برویم آزمایشگاه ، هیچ حس خاصی ندارم. هیچ !
این هم مثل بقیه ی عرصه های زندگی ، میگذرد!
وجدانی به این همه رفت و برگشتنش نمی ارزد. این سومین بار است می آیم .
یاد تاکید حاج آقا می افتم و اصرارش بر «
جعل منها زوجها لیسکن الیها». استاد میگفت :
بهترین تعبیر را علامه طباطبایی در مورد زن و مرد دارد ، میگوید به مرد که نگاه میکنی سراسر وجود زن را میبینی و به زن که نگاه میکنی سراسر وجود مرد را  .
همه ی عالم به صورت ازواج آفریده شده است .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۳۰ مهر ۸۷

    رفتن اجباری است

    بسم الله
    امشب رفتیم شهرک گلستان سراغ حسین علاقه بند ، دوست صمیمی جواد . او هم حرفهای خوبی داشت و بیشترش را زد.
    رفتن ما اظهر من الشمس است . الان که فکرش را میکنم ، نبودن جواد را تجزیه و تحلیل میکنم ، میبینم من هم یک روز بالاخره نخواهم بود . برای نبودن چه برنامه ای دارم .
    جدا هنوز وصیت نامه ای هم ننوشته ام .
    مثل اهل الدنیا کرکب بیناهم حلو ساء سائقهم فارتحلوا
    علی علیه السلام : مثل اهل دنیا مثل کاروانی است که برای استراحت بار خود را زمین میگذراند ، هننوز ننشسته اند که آن شخص راهنما و کارواندار فریاد میزند : برخیزید که وقت رفتن است .
    آیا رفتن ارزش برنامه ریختن ندارد؟
    اگر همه ی ما باور داشته باشیم که میرویم اینقدر برای ماندن در جاهای مختلف و به دست آوردن چیزهای مختلف دست و پا میزنیم ؟ !!!
    سوال اینجاست : مرز بین احساس مسئولیت و پیگیری کارها در راستای نیل به ارزشها و آرمانهای والای اسلام و انقلاب که البته مستلزم گرفتن مسئولیت و احیانا پست و مقام است با جاه طلبی کجاست ؟
    هنرستان که بودیم آقای تفکر سر امتحان یک حدیث برایمان میخواند :
    وجدان یگانه محکمه ایست که نیاز به قاضی ندارد .
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲۹ مهر ۸۷

    حاج آقا شفیعی

    بسم الله
    امشب خانم حاج آقا شفیعی مهمان ماست. برای چشمش به شیراز آمده ، آخر چشم پزشک خوبی است این دکتری که میرود.
    پراید حسین را امانت گرفتم رفتم تا از مطلب بیاورمشان خانه ، در مسیر برایشان گفتم که چطور شد که آمدم اصفهان و توفیق پیدا آشنایی با حاج آقا شفیعی را پیدا کردیم . تعریف کردن از حاج آقا این سری دیگر برایم راحت بود ، آخر انتقالی گرفته بودم و دیگر مدیر مدرسه ام نبود که نفعی باشد و از سخنانم چاپلوسی برداشت شود.
    مثل حاج آقا شفیعی را به تعداد انگشتان دست هم در کشور ندارم ، این را به جرات میگویم .
    ----
    اولین مصاحبه در مورد جواد را از احمد آهن فشار گرفتیم. مصاحبه خوبی شد. فردا شب را قرار شد عیسی قرارش را با حسین علاقه مند بگذارد ، دوست صمیمی جواد ، خدا کند بتوانیم حرفهای خوبی از او بکشیم.
    -----
    امروز مباحثه ظهر را تعطیل کردم خیلی خوابم می آمد ، اس ام اس زدم به بچه ها: من خستمه ، امروز نمیام ، ببخشید. به همین سادگی . آخر به همین سادگی صبح برادر دانشجویمان که باهاش سیوطی بحث میکنم ، نیم ساعت قبل از بحث اس ام اس زده که نمیام . حالا ما که از خوابمون زدیم و ساعت چهار و خورده ای بیدار شدیم ، دیگه هم نمیشد خوابید .دیشب هم دیر خوابیده بودم ، این شد که ظهر را تخت خوابیدیم ، البته ما کمبود خوابمان دائمی است هر وقت ، وقت آزادی پیدا کنیم ، میخوابیم !
    ------
    حاسبوا ، حاسبوا ، حاسبوا 
    قو انفسکم و اهلیکم نارا 
    و پایان قصه خان ، خانه ما هنوز مشخص نیست .
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۲۸ مهر ۸۷

    تجرد ، تاهل

    دنیا
    یادم می آید آقاسید در شرح خطبه های نهج البلاغه میگفت خاصیت دنیا همین است ، تا وقتی دنبالش بدوی فرار میکند و وقتی بیخیالش شدی ، دنبالت میدود.
    حالا شده جریان ما ، هر چه زدیم و کوفتیم ، بالا و پایین کردیم و موارد مختلف را بررسی کردیم ، یکی بهمان میگفت : شما برنامه تان برای خودسازی چیست ؟ خانواده دیگری میگفت: ما از سیدها خوشمان نمی آید و ...
    بعد که بیخیال شدیم ، نشستیم برنامه هایمان را چیدیدم برای تجرد وقتمان را پر کردیم ، فیکس ، کمی هم لبریز شد. حالا آمده اند دنبالمان ، یک چیزی توی همین مایه ها.
    و اما همیشه فراز و نشیب هست ، در کنار شادیها یک تلیخیهایی هست که مزه شادی را میبرد.حسین امشب زنگ زده بود میگفت زنگ زدم آبادان پیداش نکردم ، تو هم پیگیری کن خبرش را بهم بده.
    اصلا قضیه نوشتنی نیست ، گفتنی هم نیست ، اما صبر و توسل شاید برای همین جاها خوب باشد .
    طرف برای خودش آسمان و ریسمان می بافد ، اگر ما ذینفع نبودیم میگفتیم اینقدر چرت و پرت نگویید کمی صبر کنید خودش حل میشود .
    اصلا قضیه پیچیده نیست ، زندگی است دیگر! اول و آخرش چند سالی است می آید و میگذرد 
    به قول آن باغبان : میگذرد ، چون میگذرد ، غمی نیست .
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • شنبه ۲۷ مهر ۸۷

    بعضی خطرها فرصت اند

    نسل سومی گزارش میدهد
    ارتباطات اخیر آمریکا و روسیه حاکی از این است که این دو کشور از بعضی فعالیتهای ایران احساس خطر میکنند. به گزارش نسل سومی این دو کشور برای انتخاب مبلمان منزل آمریکا اخیرا با هم ! (این کار بی سابقه است) به بازار رفته اند .
    همچنین گزارشات رسیده از خاورمیانه حاکی از این است که کشورهای عربی ضمن تاکید تلویحی بر حاکمیت تنب بزرگ و تنب کوچک ،از شرکت در اجلاسی که هفته آتی در مورد ایران برگزار میشود سرباز زده و این اجلاس را تحریم نمودند.
    دبیر کل سازمان ملل متحد از کشورهای عربی خواست که در خصوص این تصمیم خود تجدید نظر نموده و در هفته آتی  با هیئتی متشکل از دبیر کل سازمان ملل ، روسیه و کشورهای عربی در اجلاس مذکور شرکت نمایند.
    در همین خصوص مقامات ایرانی اعلام مینمایند ضمن آرزوی سربلندی برای همه ی کشورهای جهان ، کشورهای عربی ، روسیه و حتی آمریکا به جای احساس خطر کردن ، این فرصت را از دست نداده و برای بهبود روابط دیپلماتیک خود با این کشور تلاش نمایند .
    (این یک متن طنز خانوادگی بید . بیخیال!)
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۲۶ مهر ۸۷

    نسل سومی در هپروت

    مگر میگذارد بنویسم .
    به من چه
    نمی نویسم .
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۲۴ مهر ۸۷

    قضای امسالمان چه خواهد بود؟

    بسم الله الرحمن الرحیم
    امروز که نه ، امشب !
    لیله القدر آخریه ، نه مثل لیله القدر اولی که نشستی قربه الی الله مصاحبه با عضو شورای شهر رو پیاده کردی و لیله القدر دومی که از فرط خستگی یک روز کار رسانه ای گرم خوابیدی!
    لیله القدر خیر من الف شهر ، امشب شب امتحانه . مثل همه ی شبهای امتحانی که نمره آوردنت به خوندن توی اون شب بسته بوده و هست و گمانم خواهد بود.
    شب امتحانی که باعث میشه یک سال آینده رو برنگردی سرکلاس قبلی.
    امشب تنزل الملئکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امره ، اما تو که چشم دیدن نداری ، امشب رو جواد هم میاد ، یادته پارسال مسیر بین شاهچراغ و زرهی یک  مقاله شهید آوینی رو براش میخوندی و اون کیف میکرد و امسال اون و شهید آوینی کیف می کنن و تو یکی باید برای خودت مقاله بخونه ، چون اون عامل بود و تو منافق.
    یک ساله آینده ات را در این شب رقم میزنند ، بیچاره!
    سلام هی حتی مطلع الفجر
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۱ مهر ۸۷
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب