۵ مطلب در آذر ۱۳۸۸ ثبت شده است

کربلا ، جنگ فرهنگ معاویه ای با ارزشهای دینی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد

معاویه با ساختن کاخ سبز ، فزهنگ ارزشی جامعه را تغییر داد یعنی از آن به بعد «بزرگی» به داشتن ساختمان های باشکوه است ، نه به ایمان ژرف و عمیق.

حسین علیه السلام بنا دارد این نظام ارزشی را تغییر دهد تا انسان در نظام ارزشی دروغین معاویه ، اسیر زمین و سنگ و گچ بری نگردد و از آسمان ملکوت خدا باز نماند ، و در پوچی زندگی دست و پازند ، و در آن حال نه می تواند زندگی پیشنهادی معاویه را بپذیرد ، و از عهد محمدی صلی الله علیه و آله که خبرش در ذهن ها هنوز مانده است ، کاملا فاصله بگیرد ، و نه می تواند در چنان شرایطی که نظام ارزشی معاویه در جامعه جریان دارد به عهد دینی برگردد.

حسین علیه السلام نشان داد که عهد دینی با عهد معاویه ای سازگار نیست و جمع بین این دو ممکن نیست و در عهد معاویه ای و در خانه امن از بقا در بندگی بیرون خواهی ماند ، و گرنه حسین علیه السلام هم چنین میکرد.

زمانه خودمان را بنگریم که امروزه علم ، به فن اندازه گیری تقلیل یافته ، و از ساحت قدسی علم سراسر غفلت می شود و لذا به حسین علیه السلام نیازمندیم تا ما را به قدس برگرداند . هم چنانکه دیروز تقوا به بلندی ریش و نزدیکی به معاویه بود و از اتصال انسان به عالم غیب ، سراسر غفلت شده بود . و حسین علیه السلام می خواهد پایه این  معادله را بر هم زند و بشر را متوجه رازهایی کند که در فضای «رومی-معاویه ای دیروز و امروز» همه به فراموشی رفته است و دیگر نه رازهای غیبی مد نظر مانده ، و نه حیرت دینی عامل شور آفرینی زندگی هاست ، و نه محبت به دین رسول الله صلی الله علیه و آله رسم زمانه است .

فرهنگ معاویه ای میخواهد بگوید به عهد محمدی صلی الله علیه و آله برگشتن و بر آن عهد ماندن و زندگی کردن محال است ، و همه راه ها به این برگشتِ به محال ، ختم می شود. حسین علیه السلام می خواهد بگوید هیچ وقت زندگی بر عهد محمدی صلی الله علیه و آله محال نیست حتی اگر یک راه مانده و آن شهادت باشد . وقتی از مرزهای دروغین معاویه ای گذشتی ، می فهمی که خود را از پوچی ها رهانیده ای ، بر عکس پیش بینی فرهنگ معاویه ای.

تن آسایی آنچنان شیرین است که در آن حال و هوا، فروریختن ارزش های معنوی چندان به چشم نمی آید و اگر امام تمام زندگی خود را به خطر نیندازد ، تن آسایی همه زندگی انسان ها را تا آخر اشغال می کند و انسان ها از همه کمالات باز می مانند . امام حسین علیه السلام با حکمت خود ، هم زشتی تن آسایی را نمایاند و هم زیبایی فداکاری در راه دین را نشانمان داد تا از تلخ کامی برهیم.

تنها از طریق حسین و عزاداری اوست که می توان به یک ذوق و حضوری رسید که با آن خود را از دیوارهای پوچی رهانید .

یزید می خواست همین معنویت ها و عبودیت ها نمانند ، ولی یزید خودش نماند . ما نیز با هر فرهنگی که معنویت ستیزی می کند ، برخورد حسینی داریم و این برخورد تا قیام قیامت برجاست و ماندن در چنین جبهه ای ، زندگی همیشگی ماست ؛ چرا که زندگی یعنی اقتدا کردن به حسین علیه السلام .

 بخشهایی از کتاب : کربلا مبارزه با پوچی ها – استاد اصغر طاهرزاده

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۶ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۲۶ آذر ۸۸

    قناعت

    عزت ز قناعت است و خواری ز طمع
    بــا عزت خود بسـاز و خـواری مطلب
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۲۵ آذر ۸۸

    پایتخت فرهنگی کشور حق اصفهان بود ، نوش جانش!

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اصلا من خبر نداشتم از سیاوشون و ناراحتی های نویسندگانش متوجه این موضوع شدم و بهترین موقعیت برای گفتن درد دلهایم همین فرصت بگذار مغتنم بشماریم «قبل ان تکون غصه».

    کلمه«فرهنگ» در اصطلاح منطقیون «مشترک لفظی» است و هر کس معنایی را هنگام به کار بردن آن در نظر دارد.
    مثلا دوستمان در مطلبش تحت عنوان «پایتخت فرهنگی از شیراز خداحافظی کرد!» گفته است :

    «قرار گرفتن شیراز در مسیر جاده‌ی شاهی در دوران تمدن هخامنشی و ساسانی، وجود مکتب ادبی شیراز به رهبری سعدی شیرازی و ادامه‌ی آن توسط دیگر شاعر نامدار ایران‌زمین مانند حافظ شیرازی، وجود مکتب فلسفی شیراز در قرن هفتم تا دهم با وجود فلاسفه‌ای چون قطب‌الدین شیرازی، سیدشریف جرجانی و... و نیز مکتب عرفانی شیراز و وجود عرفایی چون محمد بن حفیف شیرازی (شیخ کبیر)، ابومحمد روزبهان بقلی، شاه داعی و... و همچنین به‌وجود آمدن مکتب هنری شیراز با محوریت نقاشی، خوشنویسی و معماری، وجود باغ‌ها، مساجد تاریخی و خانه‌های قدیمی که نشان از هنر معماران شیرازی دارند، داشتن قرآن‌نگاران برجسته‌ای چون میرزا کوچک وصال شیرازی، نصیر شیرازی، محمد کاتب شیرازی و... و البته وجود بقاع متبرکه‌ای مانند بقعه‌ی احمد بن موسی (شاهچراغ) و... و نیز علمای بزرگی چون شیخ مفید، ابوحیان توحیدی شیرازی، شیخ کبیر آیت‌الله میرزای شیرازی، آیت‌الله بهاء‌الدین محلاتی، آیت‌الله سیدنورالدین حسینی هاشمی و آیت‌الله شهید دستغیب، شاید از جمله دلایلی بودند که سبب شدند، مدیران وقت فرهنگی استان فارس عنوان پایتخت فرهنگی کشور را به شیراز دهند.»

    خب همشهریمان در این چند خط فرهنگی بودن شیراز را با بزرگان و اماکن سنجیده است ، بعضی دیگر فرهنگ را مترادف دین آن هم نه همه اش بلکه تظاهرات دینی مثل برگزاری مراسم مذهبی می دانند ، اصحاب رسانه هم فرهنگ را مترادف ادب ، هنر و کمی هم دانش می شمارند.

    اما من به نظرم فرهنگ اینها نیست ، فرهنگ یک چیز کلی است که در خورده فرهنگ ها و مصادیق اش قابل بروز و ظهور است ، مثلا فرهنگ ایرانی - اسلامی را در شعر حافظ باید پیدا کنیم و یا مثلا شعر سعدی یعنی شعر حافظ و سعدی می شود مصداق این فرهنگ ، خب اجازه بدهید بنا براین نظریه مطلبم را ارائه بدهم ، هر چند دست بوس کسی هستم که برایم معنی استانداردی از فرهنگ از یک منبع قابل اتکا ارائه بدهد تا من بعد از این مطلالبم را در باب فرهنگ به آن آدرس انتقال بدهم .

    گفتم از نظر من فرهنگی بودن یک شهر صرفا به آثار گذشتگانش نیست که بخواهیم اصفهان و شیراز را در ترازویش بگذاریم .

    من دو سالی را در شهر اصفهان زندگی کرده ام ، به بعضی از مسائل فرهنگی بنا بر تعریف خودم اشاره میکنم .
    در اصفهان ، یک چیزی در زیر مجموعه شهرداریش وجود دارد به نام «کمیته ترویج فرهنگ شهروندی» که بوسیله آن خرده فرهنگ ها از راههای مختلف به مردم ارائه میشود . اتفاقا هیچ فضایی را هم از دست نمی دهند ، مثلا همین دیوارهای کشیده شده در بلوار مدرس خودمان که ساخت و ساز مترو را از دید مستقیم محفوظ میدارد ، در اصفهان مکانی است برای ارائه شعارهای ترویج فرهنگ شهروندی .

    فکر نکنید این کمیته در یک اتاق کارش را انجام می دهد ، نه این کمیته یک ساختمان درست و حسابی برای خودش دارد.

    در اصفهان در اماکن عمومی تابلوهای طولی مناسبی قرار داده شده و روی آنها پر است از شعارهای مختلف از راههای موفقیت گرفته تا احادیث معصومین علیهم السلام

    مردم اصفهان از فرهنگ مطالبه گری خوبی برخوردارند ، مثلا تا وقتی ما آنجا بودیم (اتوبوسهای شیراز خصوصی بود) هنوز اتوبوسهای اصفهان بلیطی و قیمتش هم تقریبا نصف شیراز بود ، حالا در شیراز خودمان کرایه اتوبوس شصت تومان است ، راننده سی و پنج تومان از صد تومان تو را پس میدهد ، یعنی حاضر نیست از پنج تومان خودش بگذرد بلکه پنج تومان مسافر را بالا میکشد مسافر هم راضی یا ناراضی هیچ نمیگوید چون فرهنگش هنوز جا نیفتاده. (بر فرض ناراضی بودن مسافر این مشود چرخش پول حرام در شهر).

    یک خرده فرهنگ جالب دیگر اصفهانی ها تخصصی کردن کارهاست و بها دادن به متخصصین است ، مثلا من خودم در موسسه آموزشی این را با تمام وجود حس کردم ،‌یکی از اساتید که یکی دو سال بود شروع به تدریس کرده بود نسبتا خودش را نشان داد ،‌نه این که خیلی عالی باشد (چون خودم شاگردش بود) اما به نسبت خوب انتقال مفاهیم میکرد و با بچه ها بحث میکرد تا مفاهیم جا بیفتد ،‌ سال بعدش در کمال ناباوری دیدم از موسسات آموزشی مختلف از او برای تدریس دعوت کرده اند ، بدون نگاه به اینکه او زیر علم چه کسی است .
    حال در شیراز ما سریع میگویند نه او آنجا کار میکند ، یا مشی سیاسی اش این است ، بیخالش شویم بهتر است یا از همه بدتر (مگه حالو چه هنری داره ، منم میتونم این کار رو انجام بدم). و اتفاقا در خصوص خیلی از مسائل سیاسی برخورد نمی کنند و اولویت را به ساختن شهرشان می دهند.

    یک خرده فرهنگ جالب دیگر در اصفهان در فوتبالش است ، برایم خیلی جالب بود آنها تماشاگران تیم های محلیشان را از سرچهارراههای اصلی شهر با وسیله نقلیه عمومی به ورزشگاه می برند و هرکس لباسی به رنگ لباس آن تیم بپوشد را رایگان به استادیوم راه می دهند که خود انگیزه زیادی برای تماشگران ایجاد میکند.

    یک خرده فرهنگ دیگر ، که ما پز قدمایمان را میدهیم آنها حال امروزشان را می برند ، حوزه علمیه است ، ساختمان حوزه علمیه شان یک ساختمان چند طبقه در خیابان اصلی شهر است و تابلویش داد میزند و نظر هر عابری را به خود جلب میکند ، (اصلا به این کار نداریم که یک ساختمان جدید هم ساخته اند نزدیک به میدان امام یعنی مرکز شهر) ، حال ما با وجود قدمایی چون ملاصدرا ، سیدنورالدین هاشمی ، شهید آیت الله دستغیب که امروز هم سالروز شهادتش است (قدس الله اسرارهم) هنوز حوزه مان ساختمان ندارد ، و اصلا هر کس می رسد برای خودش خبر می زند و میگوید فلانی رئیس حوزه علمیه شیراز (اصلاح طلبان آقای سیدعلی محمد دستغیب را رئیس میکنند اخیرا هم خبرگزاری فارس آقای ملک حسینی را رئیس حوزه علمیه شیراز نامید ،‌حال که رئیس حوزه پیش از این آقای کلانتری بود و هم اکنون نیز آقای رحیمی صادق است) اصلا جالب است مردم شیراز نمی دانند در شیراز حوزه علمیه هم وجود دارد ! از بس گم و گوراند این حوزه ها!

    یک خرده فرهنگ دیگر جدیتشان در کارهای اجرایی است و در کنار آن جذب سرمایه های دولتی ، به طوری که ما برای خودشیرینی پول برمیگردانیم میگوییم آقا این اضافه آمده ما دیگر در شهر کاری نداریم که انجام نداده باشیم.
    یک خرده فرهنگ دیگرشان تظاهرات مذهبیشان است ، با همه خساستی که به آن شهرت یافته اند برای مراسم مذهبی کم که نمیگذارند هیچ ، مرتبا در نقاط مختلف در طول سال به بهانه های مختلف مایه میگذارند ، مثلا مراسم روضه از صبح تا ظهر در این شهر در اکثر نقاطش مشهور است ، به این صورت که از صبح چند سخنران می آیند به نوبت سخنرانی میکنند و روضه خوانده میشود و هر کس تنظیم وقت می کند در یکی از ساعات شرکت می کند صبحانه اش را هم می خورد.

    اتفاقا اصفهانی ها از بعضی لحاظ هم آدمهای خیلی خوبی نیستند مثلا مهمان نوازیشان اصلا چنگی به دل نمی زند و یک تار موی شیراز خودمان می ارزد به صد تا اصفهانی که تا می فهند غریبه ای حالت گرفته است.  انتهی الکلام فی مبحث مقایسه شیراز و اصفهان.

    دوست گرامی جناب آقای نیک آئین در مطلبشان تحت عنوان « حیف که من شیرازیم ...» که من واقعا نمی فهمم چرا این عنوان را برای مطلبش انتخاب کرده است نوشته:

    «در دوران نظان جمهوری اسلامی نیز مدیران اصفهانی در دولت و شهرداران آن سامان با جدیت بسیار به آبادانی و صنعتی کردن شهرشان کوشیدند اما متاسفانه در شیراز با ایجاد طرح های چون فلاحت در فراغت و ایجاد باغ شهرها، چرخه اقتصادی شهر و استان را در چنین روزهایی که بحران زمین و مسکن فراگیر شده است دچار رکود شدید کرده اند. پولهای ریز و سرگردان مردم در بخش هایی از اقتصاد سرمایه گذاری شده اند که از دسترس خارج و در زمین ها چال شده اند. این همه به مشکلات بی کاری و البته امنیتی دامن می زند. اگر نرخ بیکاری استان کمتر از این ها که هست می بود البته که معضل امنیتی و انتظامی این استان به این شدت نبود.»

    باید بگویم من هم دلخوشی از طرح فلاحت در فراغت ندارم نه از اصلش بلکه از فروعی که به دلیل نظارت دقیق نداشتن بر آن بار شد و شد آن چه که نباید میشد.

    اما اضافه میکنم که این طرح اصلا ربطی به دستگاههای اجرایی نداشت ، البته به طور مستقیم ، یعنی شهرداری همه وقتش را صرف این طرح کرده بود؟‌ ما که یادمان نمی آید.

    دوست خوبم ، وقتی هشت سال اصلاحات بر شیراز حکم راند چیزی غیر از پاساژ برای ما به ارمغان آورد؟‌به راستی ارمغان دولت اصلاحات که داد فرهنگ مداری میزد به جز ساخت «ستاره خلیج فارس» «برج تجارت جهانی» «مجتمع بزرگ خلیج فارس» «مجتمع تجاری زیتون» «مجتمع تجاری بین الحرمین» در شهرمان چه بود؟
    چقدر دولت اصلاحات برای شاهچراغ مایه گذاشت؟‌ مگر نه این است که بودجه میلیاردی توسط دولت نهم برای شاهچراغ تصویب شد؟‌

    آیا سیاسی کردن مسئله فرهنگ در شیراز بی انصافی نیست ؟ دوست خوبم چند سال در شیراز باید کار فرهنگی شود تا یک دهم اثر پاساژهای ساخته شده و در حال ساخت خنثی شود؟ آیا در پاساژ تجاری که در آن لباسهای زیر زنانه به معرض فروش گذاشته می شود فرهنگ توزیع میگردد؟‌

    اما اصولگرایان هم همچین گلی به سر شیراز نزده اند ، به راستی متولیان فرهنگی این شهر کی از خواب خرگوشی بیدار میشوند‌؟ اداره ارشاد ، سازمان تبلیغات اسلامی ، معاونت فرهنگی شهرداری و همه ی ارگانهای مسئول در امر فرهنگ چه میکنند ؟

    رئیس صدا و سیما هم با شعار «شهر گنبدهای افراشته» پز می دهد ،‌ رئیس ارشاد «شب شعر کشوری» برگزار میکند و آمار میدهد ،‌ سازمان تبلیغات در راستای جنبش نرم افزاری به مساجد شهر کامپیوتر با اینترانت می دهد و ... .

    اما بیایید: دست به دست هم دهیم به مهر و میهن خویش را کنیم آباد.

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۱۹ آذر ۸۸

    بسیج؛گواهی بخواهید...همین زخم هایی که نشمرده ایم

    سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
    ولی دل به پاییز نسپرده ایم
    چو گلدان خالی لب پنجره
    پر از خاطرات ترک خورده ایم
    اگر داغ دل بود ما دیده ایم
    اگر خون دل بود ما خورده ایم
    اگر دل دلیل است ما آورده ایم
    اگر داغ شرط است ما برده ایم
    اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
    اگرخنجر دوستان گرده ایم
    گواهی بخواهید اینک گواه
    همین زخم هایی که نشمرده ایم
    دلی سربلند و سری سر به زیر
    از این دست عمری به سر برده ایم
    قیصرامین پور

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۳ آذر ۸۸

    8مین نمایشگاه بین الملی! کتاب شیراز

    بسم الله
    بالاخره بیخیال نداشتن مایه برای خرید کتاب شدیم و رفتیم نمایشگاه کتاب ، با پیکان قدرت و خانواده محترم .
    خیلی حوصله روده درازی ندارم .
    همین چند جمله را بنویسم تا در تاریخ بماند :
    نمایشگاه امسال اصلا تخصصی نبود ، بیچاره محمد همکلاسیم که حتی تا قم رفته بود و اما خرید کتابهای درسی اش را گذاشته بود در نمایشگاه انجام دهد بلکه تخفیف بیشتری نصیبش شود (شهرکردیها کمی از اصفهانیها ندارنا!) حتی یک کتاب درسی حوزوی هم نصیبش نشد که نشد.
    البته در مورد دیگر رشته های تخصصی هم اوضاع بهتر نبود ، به قول سیدمهدی که خودش از طرف چند انتشارات در آنجا حضور داشت ، غرفه ها شده بودند فروشگاه کتاب.
    بعضی از کتابها در همه ی غرفه ها بود ، معلوم نبود این غرفه از طرف یک انتشارات خاص آمده یا آمده آنجا کتب همه ی انتشاراتی ها را بفروشد؟!
    متصدیان برگزاری نمایشگاه کتاب هم کم نیاورده و به قول شیرازیها «دم رو» آمار می دادند که «گسترش کمی و کیفی نمایشگاه کتاب نسبت به سالهای گذشته» باید بگویم «ها ! جون عمتون» ما که همه ی نمایشگاه رو زیر و رو کردیم فقط دو سه کتاب به دردمان خورد ، که یکی اش را هم ناشر محترم گفت چون که جلدهای وسط یک دوره را میخواهی نمیفروشم و باید تمام دوره را بخری ، ما همه که ...
    این ها را گفتم اگر خدایی نکرده مسئولی چشمش به این چند خط افتاد از دست قضای روزگار ربطی به اداره کل ارشاد استان فارس داشت ، یک فکری به حال نمایشگاه سال آینده بکند و الکی این همه بن تخفیف «بخوانید پول بیت المال» را بر باد ندهد.
    البته یک چیز هم بگویم ؛ نمایشگاه امسال از نظر عمومی بدک نبود ، و از سر مخاطب عام هم زیاد بود اما تخصیصی ...
    والسلام

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۶ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲ آذر ۸۸
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب