به نام خدا

سلام

البته الان تو یه کافی نت در شهر لار تایپ می کنم . راسش رفتم ملاقات دوستم که لار زندانه الان راه برگشت یه کافی نت به چشمم خورد ما هم یاد اعتیاد افتادیم و هوایی شدیم اومدیم.زشت نیست ؟!

و اما بیمارستان گراش :‌

این غروب قرار بود بوی غربت بدهد همان غربتی که دیشب چشیدم . هنگام خوردن چایی چقدر شیرین بود و چسبید وقت شام عجب کباب گنجه خوشمزه ای بود وقت خوابیدن عجب گرم و نرم .

همان غربتی که ابتدا در راهروهای بیمارستان گراش به سان هزار تو هر چه گشتم اتاق دایی ام که سکته کرده را پیدا نکردم .

همان غربتی که کم کم دارم بومی شهر گراش میشم اونم دو روزه .

اصلا همان غربتی که الان اذان از گلدسته های مسجد حال و هوای دیگه به اون خواهد داد .

ببخشید کدام غربت؟!‌

لطفا بیابید پرتغال فروش را ...

نه ببخشید موذن را همان موذنی که سعی میکند خوب و مثل مکه اذان بگوید در همان مسجدی که الآن دیگر در آن نشسته ام به انتظار همان امام جماعتی که هنوز نیامده . همان مسجدی که درش را فقط وقت اذان باز میکنند شاید به خاطر ...

اللهم صل علی محمد و آل محمد (‌اشهد ان محمدا رسول الله)‌

اشهد ان علی ولی الله . به به .

... داشتم میگفتم به خاطر کولر گازی که در این گرمای گراش عنیمتی است بای مسافرانی که بیمارستان هم مسافرخانه اشان است و هم بیمارشان را بستری کرده همانهایی که راهشان دور است. روی همان چمن هایی که شب وقتی روی آن میخوابی با وجود پتو هم نمناکی و رطوبطش تمام وجودت را فرا میگیرد .

در سایه همان درختانی که سایه اش تو را به دنبال خود میکشداند و تو ناچار چند دقیقه یکبار زیلویت را در آن پهن و جایش را تغییر میدهی . برای همان مادر و خاله ای که نشسته اند و برای هم میگویند و اشک میریزند مثل باران هر بار به بهانه ای.

غربت تکبیر آخر اذان که هنوز هم امام جماعتی نیامده و نخواهد آمد .

لا اله الا الله وحدانیت خدایی که خیلی وقتها باورش نمی کنی و انواع و اقسام شریک ها برایش می تراشی همان شرکی که به سان راه رفتن مور بر روی سنگ است در دل سیاه شب . تو را میگویم تو را نه خودم را علی را .

یکشنبه بود ۸ خرداد ۸۴

چاکر هر چی نسل سومیه