به نام خدا
سلام
خب با مصاحبه ای که آقای حداد عادل در بم انجام دادند دیگه مثل این که حجت به صورت قطعی تمام شد پس خواهشمند است هر کس کاندیدای مورد نظر خود را تبلیغ نماید .
ستادهای استان فارس احمدی نژاد روز به روز فعال تر می شوند . به طوری که تقریبا در همه ی شهرستانها به تبلیغ این کاندیدا میپردازند و بیشتر هم به صورت چهره به چهره .

انگیزه و (من اولین نفر نبودم)
روز اولی که رفتم تو ستاد به چند تا از بچه هایی که جاهای مختلف باهاشون آشنا شده بودم برخوردم . یکی فروشنده محصولات فرهنگی که خیلی بچه باحالی بود دوم یه تصویر بردار صدا و سیما که واقعا بچه ی باحالی بود . یه طلبه که خیلی از دیدنش خوشحال بودم همونی بود که خیلی شرکت در مباحث سیاسی براش مهم بود و محال بود به استاد سیاسی گیر نده با این که خیلی از بچه ها کلاس سیاسی براشون کسل کننده بود و ازش فرار میکردند .
اینها همه اش انگیزه بیشتری بهم داد و دیدم مثل این که ما دیرتر از بقیه دوزاریمون افتاده .
 
انقلابی دیگر
و اما بعدش در ستاد افرادی رو می دیدم که با شوق میان و درخواست تراکت میکنن . همش داوطلبانه شاید این روزها باور نکردنی نباشه ولی خب برای من یه امر عادی بود مثلا مغازه دار جوونی که میگفت من 12 هزار تومن میدم برای رایت سی دی یا طلبه ای که اومده بود به اصرار درخواست تراکت های بیشتری برای بردن به شهرستان فسا رو داشت .
 
دانش جو یان عاشق
از همه جالبتر دانش جویان که برای خودشون ستاد مستقلی راه اندازی کرده و خیلی فعال در شهر و دانشگاه ها کار میکنن .
 
وحدت
و جلسه شنبه شب کانون رهپویان وصال بود که قبل از مجلس گعده ای با رفقا داشتیم . من که اصلا قصد نداشتم تو اون جمع تبلیغ کنم دیدم بابا اینا خودشون یه پا این کاره ان .
 
اعجاز
یا برادر بزرگم که هیچ وقت از فحش دادن به اول و آخر نظام جلوی من دریغ نمی کرد ولی با دیدن یه فیلم از شهدای فتح خرمشهر از شبکه 3 الان داره دوستاشو که هیچ کدون نمیخوان رای بدن متقاعد میکنه که به احمدی نژاد رای بدن .
 
حمایت
شاید گزارش وار رفتم اما یه چیزی از قلم نیفته و اونم اومدن فرزند آیت الله مصباح و آیت اله تهرانی به شیراز در حمایت از آقای احمدی نژاد .
 
زنده شدن ارزشها
و این هم از قلم نیفته که پیگیر طرحی بودم برای تبلیغات آقای احمدی نژاد و میدیدم بعضیا به طبقه بالای ستاد میرن و میگن دکتر مسئول ستاد اونجاست . من هم گفتم حتما همه ی دفتر دستک ها و کلاس کاری رو اونجا گذاشتن اما وقتی برای توضیح طرح رفتم دیدم یه موکت شاید برای ریا باشه ولی جایی برای ریا هست که محل رفت و آمد باشه در صورتی که تقریبا هیچ کس به اینجا رفت و آمد نداشت . دوست دارم تکرار کنم‌ :‌ فقط یه موکت کف پهن بود و یه کولر آبی از تو بالکن روشن بود دیگه هیچی هیچ هیچ دکتر و استاد دانشگاه آیا شان مادی اش بیش از این نیست ؟؟؟‌ . ولی اینجا که عقل معاش کار نمیکنه :‌ مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد (البته به قول رضا امیرخانی)