دنیا
یادم می آید آقاسید در شرح خطبه های نهج البلاغه میگفت خاصیت دنیا همین است ، تا وقتی دنبالش بدوی فرار میکند و وقتی بیخیالش شدی ، دنبالت میدود.
حالا شده جریان ما ، هر چه زدیم و کوفتیم ، بالا و پایین کردیم و موارد مختلف را بررسی کردیم ، یکی بهمان میگفت : شما برنامه تان برای خودسازی چیست ؟ خانواده دیگری میگفت: ما از سیدها خوشمان نمی آید و ...
بعد که بیخیال شدیم ، نشستیم برنامه هایمان را چیدیدم برای تجرد وقتمان را پر کردیم ، فیکس ، کمی هم لبریز شد. حالا آمده اند دنبالمان ، یک چیزی توی همین مایه ها.
و اما همیشه فراز و نشیب هست ، در کنار شادیها یک تلیخیهایی هست که مزه شادی را میبرد.حسین امشب زنگ زده بود میگفت زنگ زدم آبادان پیداش نکردم ، تو هم پیگیری کن خبرش را بهم بده.
اصلا قضیه نوشتنی نیست ، گفتنی هم نیست ، اما صبر و توسل شاید برای همین جاها خوب باشد .
طرف برای خودش آسمان و ریسمان می بافد ، اگر ما ذینفع نبودیم میگفتیم اینقدر چرت و پرت نگویید کمی صبر کنید خودش حل میشود .
اصلا قضیه پیچیده نیست ، زندگی است دیگر! اول و آخرش چند سالی است می آید و میگذرد 
به قول آن باغبان : میگذرد ، چون میگذرد ، غمی نیست .