۷ مطلب در خرداد ۱۳۸۴ ثبت شده است

دعوا نکنید به همتون میرسه !

 بسم الله الرحمن الرحیم

ایام فاطمیه اول شهادت حضرت زهرا (س)‌ را به تمام شیعیان خصوصا امام زمان (عج)‌ تسلیت میگویم .

و اما :

...کروبی با اشاره به آراء خود در این دوره از انتخابات اظهار داشت برای من سوال انگیز است که چگونه ظرف مدت یک ساعت ناگهان آراء کاندیدای دیگری بیش از من شد و از رهبری می خواهم هیاتی را برای رسیدگی به این امر مامور کند تا حق مردم ضایع نشود.

این قسمتی از متن نامه جناب آقای کروبی فعال سیاسی مملکت اسلامی است .

من اصلا دوست نداشتم خیلی سیاسی بازی در بیاورم اما :

تا ساعت ۲ بعد از ظهر روز شنبه ۲۸ خرداد وزارت محترم کشور از تعجب و حیرت آراء بالای احمدی نژاد از دادن نتیجه همه ی صندوق ها خودداری میکرد و این در صورتی بود که سایتهای اینترنتی که به منابع بیشتری دسترسی داشتند نتیجه ساعت به ساعت و صندوق به صندوق را اعلام میکردند .

خب مردم هم که همه مثل ما اینترنتی نیستند طبیعتا دل به همان تلویزیون و رادیو و خلاصه صدا و سیما خوش کرده بودند و همان آمار وزارت کشور را که برای سه گیری هر چند دقیقه یکبار صد هزار نفر به آن اضافه میکرد .

شاید بتوان دلایلش را اینها نامید :

۱- وزارت کشور امیدوار بود با جمع همه ی صندوق ها دوباره آراء آقای کروبی بالا بیاید .

۲- این هم خودش طرفندی بود برای ضربه زدن البته به قول بعضیها کمی ناشیانه بود . حال چه ضربه ای و چگونه ؟ همان گونه که در متن نامه آقای کروبی می خوانید : برای من سوال انگیز است که چگونه ظرف مدت یک ساعت ناگهان آراء کاندیدای دیگری بیش از من شد ؟

آری قرار بود سوال برانگیز شود . چون تا ساعت ۲ آمار صندوق های کهکیلویه بویر احمد و فارس و بقیه استانهای محروم که به امید ۵۰ هزار تومن به آقای کروبی رای داده بودند خوانده میشد .

ولی به قول آقای کروبی همان یک ساعت اراء اصفهان و قم و تهران و بوشهر شمرده شد و اول بودن احمدی نژاد در این استانها همه را مبهوت کرد .

هم تبلیغات چی های قالیباف هم آزادی طلبان معین هم هنرمندان و ورزشکاران حامی مهر علیزاده هم شیخ (به قول کروبی : همانان که ردای ریاست جمهوری را بر تن خود میدیدند) .

و اما دعوا بر سر مسند و پست ادامه خواهد داشت . و این اولین بارشان نخواهد بود .

سوال اینجاست چرا جناب آقای کروبی حق را نمی پذیرد ؟ چرا خودش را ضایع می کند .

یادش  به خیر بچه که بودیم در بازیهای کودکانه اصطلاحی داشتیم به نام جر زدن با کسر جیم . جر زدن یعنی اعتراض بیخودی به نتیجه بازی یا اعتراض بیجا در حین بازی .

به قولی : سیاست یعنی دروغ

آیا سیاست اسلامی هم یعنی دروغ؟

و یا :

اسلام به ذات خود ندارد عیبی

... از مسلمانی ماست

 

 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۳۰ خرداد ۸۴

    آدم مهم ؟

    بسم الله

    سلام

    آدم مهم؟ 

    به آدمهای تاثیر گذار میگن مهم .

    حالا به نظر شما رئیس جمهور مهمه ؟‌

    نصف شب عجب حالی میده بشینی و تا صبح تایپ کنی از چند روز دیگه بگی همونی که مثل باد خواهد رسید و فرداست که هر کسی رئیس جمهور شده باشه مهم نیست مهم اینه که دوباره روز از نو روزی از نو .

    روز از نو روز از نو؟ روز مره گی ؟ یکنواختی ؟ نکنه رئیس جمهور بتونه اینو هم عوض کنه ؟

    اراده ؟ عزم ؟‌ امید ؟ انگیزه ؟‌ قدرت ؟‌ دقت ؟ وحدت ؟‌ صلابت ؟‌ خودباوری ؟ تاثیر گذاری بر دیگر جوامع ؟

    یعنی رئیس جمهور میتونه رو اینها هم تاثیر بذاره ؟‌ یعنی رئیس جمهور تو حوزه های وجودی فرد هم وارد میشه ؟ این حرف که اگه زمینه و امکان باروری انسان فراهم باشه انسان به کمال میرسه آیا درسته ؟

    اصلا رئیس جمهور مهمه ؟ شاید هم مهم رئیس جمهور باشه .

    خب اگه رئیس جمهور بتونه در وجود نفرات نفوذ کنه حتما مهمه دیگه . شاید خودش نتونه اما زمینه های موجود رو که تغییر میده . یکی فساد و ابتذال رو ترویج میکنه . یکی تقدس الکی و یکی مصرف گرائی .

    یعنی میشه باور کرد یکی خودباوری رو ترویج کنه ؟

    اصلا نکنه من هم مهم باشم ؟‌

    نه . من مهم نیستم . تو مهمی . اون مهمه . همه مهمیم .

    چرا ؟‌

    برای این که رای من و تو می شود :‌ ما .و اراده من و تو آینده مان را رقم میزند .

    چه بسا کمال من و تو در انتخاب درست مقدر شده باشد .

    پس انتخاب تو مهم است . تو مهمی و الان تو از رئیس جمهور هم مهم تری چون میخواهی او را انتخاب کنی . یعنی تو میخواهی یک آدم مهم را انتخاب کنی .

    و انتخاب تو اراده توست که میتواند بر عالم کنونی تاثیر بگذارد.

    یادت باشد که : می شود

    یادت باشد :‌که میتوانی

    و اگر این را باور کنی آنوقت دیگر نمگوئی من به فلانی رای میدهم ولی بسانی رای می آورد . چون رای تو سرنوشت ساز است نه چیز دیگر .

    چاکر هر چی نسل سومیه

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۲۴ خرداد ۸۴

    گزارش: انگیزه - امید - حرکت و ...

    به نام خدا
    سلام
    خب با مصاحبه ای که آقای حداد عادل در بم انجام دادند دیگه مثل این که حجت به صورت قطعی تمام شد پس خواهشمند است هر کس کاندیدای مورد نظر خود را تبلیغ نماید .
    ستادهای استان فارس احمدی نژاد روز به روز فعال تر می شوند . به طوری که تقریبا در همه ی شهرستانها به تبلیغ این کاندیدا میپردازند و بیشتر هم به صورت چهره به چهره .

    انگیزه و (من اولین نفر نبودم)
    روز اولی که رفتم تو ستاد به چند تا از بچه هایی که جاهای مختلف باهاشون آشنا شده بودم برخوردم . یکی فروشنده محصولات فرهنگی که خیلی بچه باحالی بود دوم یه تصویر بردار صدا و سیما که واقعا بچه ی باحالی بود . یه طلبه که خیلی از دیدنش خوشحال بودم همونی بود که خیلی شرکت در مباحث سیاسی براش مهم بود و محال بود به استاد سیاسی گیر نده با این که خیلی از بچه ها کلاس سیاسی براشون کسل کننده بود و ازش فرار میکردند .
    اینها همه اش انگیزه بیشتری بهم داد و دیدم مثل این که ما دیرتر از بقیه دوزاریمون افتاده .
     
    انقلابی دیگر
    و اما بعدش در ستاد افرادی رو می دیدم که با شوق میان و درخواست تراکت میکنن . همش داوطلبانه شاید این روزها باور نکردنی نباشه ولی خب برای من یه امر عادی بود مثلا مغازه دار جوونی که میگفت من 12 هزار تومن میدم برای رایت سی دی یا طلبه ای که اومده بود به اصرار درخواست تراکت های بیشتری برای بردن به شهرستان فسا رو داشت .
     
    دانش جو یان عاشق
    از همه جالبتر دانش جویان که برای خودشون ستاد مستقلی راه اندازی کرده و خیلی فعال در شهر و دانشگاه ها کار میکنن .
     
    وحدت
    و جلسه شنبه شب کانون رهپویان وصال بود که قبل از مجلس گعده ای با رفقا داشتیم . من که اصلا قصد نداشتم تو اون جمع تبلیغ کنم دیدم بابا اینا خودشون یه پا این کاره ان .
     
    اعجاز
    یا برادر بزرگم که هیچ وقت از فحش دادن به اول و آخر نظام جلوی من دریغ نمی کرد ولی با دیدن یه فیلم از شهدای فتح خرمشهر از شبکه 3 الان داره دوستاشو که هیچ کدون نمیخوان رای بدن متقاعد میکنه که به احمدی نژاد رای بدن .
     
    حمایت
    شاید گزارش وار رفتم اما یه چیزی از قلم نیفته و اونم اومدن فرزند آیت الله مصباح و آیت اله تهرانی به شیراز در حمایت از آقای احمدی نژاد .
     
    زنده شدن ارزشها
    و این هم از قلم نیفته که پیگیر طرحی بودم برای تبلیغات آقای احمدی نژاد و میدیدم بعضیا به طبقه بالای ستاد میرن و میگن دکتر مسئول ستاد اونجاست . من هم گفتم حتما همه ی دفتر دستک ها و کلاس کاری رو اونجا گذاشتن اما وقتی برای توضیح طرح رفتم دیدم یه موکت شاید برای ریا باشه ولی جایی برای ریا هست که محل رفت و آمد باشه در صورتی که تقریبا هیچ کس به اینجا رفت و آمد نداشت . دوست دارم تکرار کنم‌ :‌ فقط یه موکت کف پهن بود و یه کولر آبی از تو بالکن روشن بود دیگه هیچی هیچ هیچ دکتر و استاد دانشگاه آیا شان مادی اش بیش از این نیست ؟؟؟‌ . ولی اینجا که عقل معاش کار نمیکنه :‌ مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد (البته به قول رضا امیرخانی)
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۲۲ خرداد ۸۴

    تبلیغات مدل معتادی

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    قبل از شروع: 

    رفته بودیم اردو . فکر می کنم حدود یک ماه و نیم پیش . یه جای تفریحی تو سپیدان فارس .زمینی اونجا بود برای بسکتبال که با چند تا از بچه ها شروع کردیم داخلش فوتبال بازی . کنار این زمین یه رودخونه جاری بود که از داخل اون محوطه که با دیوار محصور شده بود رد میشد . روی دیوار همانجاهایی که آب میخواست وارد و خارج بشه برای رود جا باز کرده بودند و آب از زیر درزی بزرگ که اگه آدم خم میشد می تونست از زیرش رد بشه- آن هم به راحتی- جاری بود . وسط بازی توپ افتاد تو آب و رفت یه قسمتی گیر کرد بچه ها با چوب زدن پشت توپ و همراه جریان آب حرکت کرد و رفت . رفت و رفت . همه داشتن نگاه میکردن . من دویدم کنار اون دیوار و سعی کردم از زیر اون درز رد بشم که چشمم به توپ افتاد توپ داشت مسیر خودش رو میرفت زیبا بود من همچنان داشتم با نگاه کردن این صحنه حال میکردم و به این خیال بودم که حالا یکی از اونطرف دیوار میاد توپ رو برمیداره اما صدای بچه ها منو به خودم آورد: فلانی توپ چی شد؟

    حالا ندو کی بدو ! رسیدم به توپ رسیده بود سر یه دوراهی اگه نمیگرفتمش جریان میبردش مجبور شدم پریدم تو آب تا زانو پام رفت تو آب و شلوارم خیس شد . 

    همون موقع زد به کلم . دیدم با تعلل کردن و منتظر دیگران نشستن فقط کار خودم بیشتر شد و به زحمت بیشتری افتادم . 

    اینه که الان حتما میخوام تبلیغ کنم این دفعه دیگه کارم زیاد نمیشه حالم گرفته میشه بحث سر ۴ سال حرکت مملکته . 

    بعد از شروع‌:

    خب بگذریم بریم سر تبلیغات مدل معتادی   

    قابل توجه حامیان احمدی نژاد :

    عباسی شیخ جوانی که در دانشگاهها صحبت میکنه یه دفعه اومد مدرسه ما . میگفت اولین باریه که دارم برای شما (هم نوع یا جنس یا هر چیزی که اسمش رو بذارین)+ ها صحبت میکنم میگفت تو هر چی سفر داشته هیچ تبلیغی رو بهتر از مدل معتادی ندیده .

    این مدل یعنی Face to Face  (چهره به چهره) یعنی این که من به رفیقم میگم و آروم آروم میارمش تو راه و معتادش میکنم . و اون یکی دیگه رو میاره و به همین منوال به یاران خمار ما افزوده میشه .

    حالا اونایی که میخوان تبلیغ کنن :

    این که میگم یک نفر = یک ستاد انتخاباتی  برای همینه چون هر نفر یه نفر دیگه رو که بیاره و اون نفر خونواده و اطرفیانش رو تحت تاثیر بذاره میشه همه ی ایران پس :‌

    ما می توانیم

    از این که زود زود به روز میکنم ببخشید مطلب زیاده و فرصت کم .

    چاکر هر چی نسل سومیه

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۱۸ خرداد ۸۴

    هر رای = یک ستاد انتخاباتی

    به نام خدا

    سلام

    خب بالاخره ما هم کاندیداهای اصولگرا را پیش خودمان به اجماع رساندیم .

    خب چه کنیم دیدیم نمیشه دست رو دست گذاشت و این پا اون پا کرد تموم شد رفت توپ افتاد اونور و این جور حرفا این شد که یه کمی جنبیدیم و زور زدیم و فشار و این حرفا تا آخر از بین سه کاندیدایی که صلاحیتشون در ذهنمون تایید شده بود یعنی احمدی نژاد و قالیباف و هاشمی یکشو رو انتخابیدیم تا بریم سراغ تبلیغش .

    خب و اما دلایل هاشمی را به خاطر این کنار گذاشتیم که اولا سر عمر از رهبر هم پیرتر تشریف دارن و ثانیا کی میخواد مملکت بیفته دست نسل دوم؟

    بین قالیباف و احمدی نژاد هم که نزدیک به هم بودن در ذهنمون احمدی نژاد رو انتخاب کردیم به دلایل زیاد که آن هم در آینده تشریح خواهد شد . مهمترین دلیل آرمانها و شعارها .

    خب خدا رو شکر بازم هم میگم اصلا مهم نیست که به کی رای میدید یعنی معین و احمدی نژاد فرقی ندارن مهم اینه که انتخاب کنید و این یعنی ایرانی هستید و خام حرف دیگران نمیشید .

    قابل توجه طرفداران احمدی نژاد :‌

    مطمئن باشید هر نفر که بخواد به احمدی نژاد رای بده به بقیه هم با دلیل پیشنهاد میکنه و این یعنی تبلیغ . تا وقتی هم از این بترسید که هاشمی رای میاره به جایی نخواهید رسید .

    منتظر تحلیل ها در مورد انتخاب من باشید

    چاکر هر چی نسل سومیه


    دکتر محمود احمدی نژاد

    هر نفر = یک ستاد انتخاباتی

    پس تبلیغ کنید (بهترینش زبانی)‌

    رای ما دکتر محمود احمدی نژاد

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۱۶ خرداد ۸۴

    بیمارستان گراش

    به نام خدا

    سلام

    البته الان تو یه کافی نت در شهر لار تایپ می کنم . راسش رفتم ملاقات دوستم که لار زندانه الان راه برگشت یه کافی نت به چشمم خورد ما هم یاد اعتیاد افتادیم و هوایی شدیم اومدیم.زشت نیست ؟!

    و اما بیمارستان گراش :‌

    این غروب قرار بود بوی غربت بدهد همان غربتی که دیشب چشیدم . هنگام خوردن چایی چقدر شیرین بود و چسبید وقت شام عجب کباب گنجه خوشمزه ای بود وقت خوابیدن عجب گرم و نرم .

    همان غربتی که ابتدا در راهروهای بیمارستان گراش به سان هزار تو هر چه گشتم اتاق دایی ام که سکته کرده را پیدا نکردم .

    همان غربتی که کم کم دارم بومی شهر گراش میشم اونم دو روزه .

    اصلا همان غربتی که الان اذان از گلدسته های مسجد حال و هوای دیگه به اون خواهد داد .

    ببخشید کدام غربت؟!‌

    لطفا بیابید پرتغال فروش را ...

    نه ببخشید موذن را همان موذنی که سعی میکند خوب و مثل مکه اذان بگوید در همان مسجدی که الآن دیگر در آن نشسته ام به انتظار همان امام جماعتی که هنوز نیامده . همان مسجدی که درش را فقط وقت اذان باز میکنند شاید به خاطر ...

    اللهم صل علی محمد و آل محمد (‌اشهد ان محمدا رسول الله)‌

    اشهد ان علی ولی الله . به به .

    ... داشتم میگفتم به خاطر کولر گازی که در این گرمای گراش عنیمتی است بای مسافرانی که بیمارستان هم مسافرخانه اشان است و هم بیمارشان را بستری کرده همانهایی که راهشان دور است. روی همان چمن هایی که شب وقتی روی آن میخوابی با وجود پتو هم نمناکی و رطوبطش تمام وجودت را فرا میگیرد .

    در سایه همان درختانی که سایه اش تو را به دنبال خود میکشداند و تو ناچار چند دقیقه یکبار زیلویت را در آن پهن و جایش را تغییر میدهی . برای همان مادر و خاله ای که نشسته اند و برای هم میگویند و اشک میریزند مثل باران هر بار به بهانه ای.

    غربت تکبیر آخر اذان که هنوز هم امام جماعتی نیامده و نخواهد آمد .

    لا اله الا الله وحدانیت خدایی که خیلی وقتها باورش نمی کنی و انواع و اقسام شریک ها برایش می تراشی همان شرکی که به سان راه رفتن مور بر روی سنگ است در دل سیاه شب . تو را میگویم تو را نه خودم را علی را .

    یکشنبه بود ۸ خرداد ۸۴

    چاکر هر چی نسل سومیه

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۹ خرداد ۸۴

    غروب !

    به نام خدا

    سلام

    میگن با غروب دل آدم میگیره . اما کدوم غروب اینقدر تو این شهر همه چیز تصنعیه که غروب هم معنایی نداره البته بعضیا ساعت غروب رو نشون میگیرن و مثلا از ساعت ۷و نیم تا ۸ دلشون میگیره این هم ماشینی شده .

    آخه با این همه آسمون دیگه آفتابی نمیمونه که بخواد برات غروب کنه .

    ده یازده روز پیش متولد شدم . هر چی بزرگتر شدم احساس میکنم دارم کوچیکتر میشم . یادش به خیر کوچیکتر که بودم چقدر راحت بودیم . زود قهر میکردم زود آشتی و همه چیز زود میگذشت هیچ چیز ماندگار نبود . اما یه کم به خودت میای میبینی هر روز داری یه کار رو انجام میدی می بینی همه چیز برات تکراریه شاید به خاطر همین باشه بعضیا منتظر هستند .

    آخه انتظار یعنی خسته بودن از اوضاع موجود . شاید هم اینطور نباشه .

    حتی وقتی میگردی دنبال عکس برای گذاشتن زیر مطلبت هر چی سرچها رو زیر و رو میکنی می بینی اونا هم مصنوعی اند .

    طبیعت کجایی که دلم برات یه ذره شده .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۶ خرداد ۸۴
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب