یکی دو میلیون تومان پول بسته زبان را داده بودم فونت.
یکی نبود بگوید تو را چه به این غلط‌ها؟ ذوق داری؟ سلیقه داری؟ در خودت چه دیده‌ای؟
لبتاب را عوض کرده بودم، زانوی غم در بغل، با کمال نا امیدی در تلگرام به پشتیبانیشان پیام دادم و شرح ماوقع را عرضه کردم.
گفت شماره سریال برنامه ها را بفرست، سریال برنامه های قلم برتر و میرعماد را برایش فرستادم.
چند دقیقه بعد گفت: انجام شد.
و من به همین راحتی و در کمال حیرت برنامه را نصب کردم و تامام!
در سایت نوشته بود هر سریال برای یک سخت افزار (هارد دیسک) است و امکان نصب روی سیستم دیگر وجود ندارد. بعید می دانستم کارم بشود، اما شد!

امروز رفتم موسسه نور. یک سالها پیش مجموعه نرم افزارها خریده بودم، روی هارد اکسترنال.
هارد، از این قدیمی‌ها یوغور، چغر بد بدن! نمی شد راحت جابجایش کرد.
چند سال بعدش باز رفتم نور، گفتند در آن مدل نصب فقط یکبار روی هارد نصب می شودو تمام! امکان جابجایی نیست.
اما یَک چیز جدیدی آورده ایم به اسم پیشخوان نرم افزارهای نور، این دیگر متکی به این چیزها نیست.
آن وقت در آن اتاق 112 شان همین را به من گفتند و من خوشحال که اگر خواستم جابجا کنم هم می‌آیم برایم انجام می دهند.
برای همین متقاعد شدم دوباره پول بدهم روی لبتابم این مدل پیشخوانی اش را بریزم.
حالا رفته ام موسسه نور! می گویم آقا می شود این نرم افزارها را که کپی کرده ام در لبتاب جدید برایم فعال کنید!
میگویند نمی شود! خدا یکی نصب یکی!
گفتم خودتان گفتید؟
امور کاربرانشان گفت کی گفته؟ برو سراغ همو! گفتم مگر الان گفته چندین سال پیش بوده الان کجا یادشان است به من آن موقع چه گفته اند؟
گفت ما هر سریال را می فروشیم و هزینه است برایمان! حالا اگر کسی لبتابش بسوزد، سرقت بشود یَک چیزی! ما به او آوانس می دهیم و برایش دوباره نصب می کنیم. اما کسی که پول می دهم لب تاب می‌خرد این مبلغ را هم هزینه کند باز مجموعه نرم افزارها را بخرد!
یعنی استدلالش مرا به عرش برد!
گفت حالا اعتراض داری برو همان اتاق 112؛ اتاق 112 که دیگر کلا قاطی بود، رسما دعوایمان شد. حتی حاضر نبود به حرفم گوش بدهد.
گفت به من چه! من این جا یک نیروی ساده ام!
برو در نظرات بنویس می بینند.
برایش ماجرای آن شرکت فونت فروش را گفتم و خداحافظی کردم.
حالا عنوان «مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)» نور در ذهنم رژه می رود و این که مگر می شود یک چیز را چند بار به یک نفر فروخت؟