۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

چه خوب نوشت ، تا بماند

یکی دو سال پیش بود گمانم ، حبیب احمدزاده در برنامه ای در ماه مبارک رمضان سه کتاب را پیشنهاد کرد که حتما بخوانیم .

کوچه نقاشها
شیلان
نوشتم تا بماند (یادداشت های روزانه آیت الله جمی)

این روزها گفتم بودم بچه ها اگر دارند امانت بدهند اگر ندارند هم پیدا کنند بخرم.
بالاخره یکی از این کتابها دیشب به دستم رسید .

عجب کتابی است .
این کتاب به اهتمام محسن کاظمی تنظیم شده است.( خدا بر توفیقاتش بیفزاید)
او در مقدمه می نویسد: دقیقا آخرین روز اردیبهشت86 بود که آقای مرتضی سرهنگی(رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت) دست نوشته هایی را در مقابلم گذاشت و گفت این یادداشتهای روزانه امام جمعه سابق آبادان ، آیت الله جمی است ، می خواهم شما آن را مدون کنید. به دلیل تراکم کاری و مشغول بودن به طرحی پژوهشی ، از پذیرش کار جدید اکراه داشتم ؛ اما مقدمتا قبول کردم و یک هفته برای گفتن جواب نهایی مهلت خواستم. در این پندار بودم که در این فرصت ، دلایل (بهانه های) لازم و منطقی (!) برای زدن رگ و پی آن بجویم و بدین ترتیب از زیر بار این کار شانه خالی کنم.
مطالعه ده صفحه از این دفتر را تمام نکرده بودم که نسبت به فکر و پندار اولیه خود شرمگین شدم ؛ چرا که این یادداشتها در روزهایی فراهم آمده بود که من و امثال من آرامش و سلامت این روزها را مدیون پایمردیها و جان فشانیهایی هستیم که در آن شرایط و روزهای خطر شکل گرفت...

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۲۵ دی ۹۰

    .:: پایی که جاماند ::. شروع شد

    پایی که جاماند1- صبح استاد نصیحتم کرد ، گفتم استاد من فقط همان صبح امتحان درس را خواندم ، گفت: خب تو استعدادش رو داری ، وقتی صبح امتحان درس رو میخونی و نمره میاری ! چرا وقت نمیگذاری ؟!
    این استاد فقه آدم جالبی است ، واقعا در ارائه بحث هم خوب مطلب را می رساند هم سریع تر از اساتید قبلی. رساله ی یکی از علمای شیراز را هم ایشان تدوین کرده . خدا بر توفیقاتش بیفزاید.
    2- نمی دونستم بچه ها امتحان دارن ، دو نفره کلاس را برگزار کرد ، کلاس دومی را عمدا نرفتم که برگزار نشود ، میگفت با یک نفر کلاس من رسمی است. خلاصه کلاسهای بعدی به دلیل امتحانات تعطیل شد.
    3- صبح توی بیمارستان شهیدفقیهی برای یک نامه مبنی بر این که عیال برای امتحان عملی ورزش شرایطش مساعد نیست دوباره آزمایش و اینها نوشتند.
    در این بیمارستان دولتی شیراز زور است باید به زور چک شوی و به زور بستری شوی ، خیلی بیماران را دوست دارند!
    حتی اگر سابقه ی پرونده ات از همین بیمارستان دست ات باشد.
    4- پنجشنبه امتحان فلسفه(بدایه) دارم ، قرار بود امروز 7 ساعت صوت اش رو گوش بدم ، دو، سه ساعتیش رو توی بیمارستان گوش دادم ، بقیه اش دیگه واقعا حسش نبود.
    نهایتا از رو کتاب میخونم ، دکتر(استاد) یه فصل رو بیشتر برا امتحان نگذاشته.
    5- بالاخره پایی که جاماند به دستم رسید ، تاز شروع کردم.

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۲۰ دی ۹۰

    «حافظ هفت» میخوانم ، خواندنی است!

    با همه چیز «حافظ هفت» ارتباط برقرار میکنم . با انفجارش ، با اسمهایش که خیلی از آنها را می شناسم با خیابانهایش که در آن زندگی کرده ام ،با مستندات سفرش که خود در برخی از آنها حضور داشته ام با...
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۱۳ دی ۹۰
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب