۳ مطلب در آذر ۱۳۸۳ ثبت شده است

یادش به خیر

به نام خدا

علی بیا مامان کارت داره

- چیکار داره

نمیدونم

- برو بگو یه تیم دیگه بازی میکنم میام .

بدو بیا عصبانی میشه ها !

- باشه !‌ اه ! برو بگو اومدم .

 با دو خودمو میرسونم دم در حال .

- مامانی . مامانی . مامانیییییییییییییییی!

بله .

ـ با من کاری داری ؟

مشقاتو نوشتی باز رفتی تو کوچه .

- حالا میام مینویسم . بذا یه کم بازی کنم .

برو پنجا تومن نون بگیر .

- وااااااااااااییییییییی ! مامانی !‌ خب بده ابراهیم بره . بازم من؟‌

دیروز ابراهیم رفته نوبت توه .

با اعصاب خوردی .

- مامانی دارم فوتبال بازی میکنم .

در حالی که به من نزدیک میشه تا پول رو بهم بده :

باز تو پای پتی رفتی فوتبال دوباره این انگشت میخوره تو اسفالت بلال میشه ها !

- نه مواظبم ! حالا نمیشه بعد برم نونوایی ؟!

نه نون نداریم . دیر بری گیرت نمیاد .

- اه همش ما باید بریم . اصلا چرا حسین نمیره ؟‌ چرا همش باید ما بریم !!!!!

( بعد جواب خودمو میدم . چون اون بچه بزرگتره و ... دو تا فحش هم بهش میدم )

--------------------------------------------------------------------------------------------

یادش به خیر

--------------------------------------------------------------------------------------------

و اما حالا همش فکر میکنم خیلی دارم کار میکنم . بعد خودم نگاه که میکنم میبینم اصلا هیچ کاری رو پیش نبردم .

اینقدر دنبال تذکر دادن نواقص هم هستیم که وقت پرداختن به کارای خودمون رو پیدا نمیکنیم .

یاد گل فنی بازیا به خیر . تیممون که میباخت باید مینشستیم بیرون تا نوبتمون بشه . محال بود کسی قبول کنه که گل خوردن یا باختن تقصیر اون بوده .

همش فحش بود . چرا پاس نمیدی ؟ هووووی خره مگه با تو نیستم !!! همش تقصیر تو بود .

رد خور نداشت محال بود فحش ندیم . تازه جمله فوق محترمانش بود .

دروغ و جر زدن هم که جای خودش .

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

گرت خونابه گردد دل زدست دوستان سعدی

نه شرط دوستی باشد که از دل بر زبان آید 

{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{[[[[[[[[[[[]]}}}}}}}}}}}}}}

خواستم یه کم خالی بشم به روز کردم .

 

 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • شنبه ۲۱ آذر ۸۳

    نامه یه گروه ضد انقلاب

    به نام خدا

    سلام

    یه ایمیل به دستم رسید که دعوت میکرد برای رفراندوم تعیین نظام بعد از جمهوری اسلامی ایران .

    این نامه رو براشون فرستادم .

    به نام خدا
    سلام علیکم
    ضمن آرزوی مرگ زودرس برای شما جهت نجات از این خفت .
    من یه نسل سومی‌ام . نسل سوم همون انقلابی که شما میخواید حالا برای بعد از نظامش رفراندوم بذارین .
    شاید بیست و یک سالم بیشتر نباشه ولی دوره ای رو گذروندم که برای شناختن سره از ناسره مجبور شدم همه جا رو ورنداز کنم و همه تاریخی رو نگاهی بیندازم .
    بزرگواران بهتر نیست به جای سنگ انداختن جلوی پای وطن کمی تامل کنید و به یاری سربلند شدن وطن برآیید .
    البته پنهان نیست که شما سوز بر حاکمیت نبودن خودتان را میخورید .
    یا شاید هم عقلتان از خدا بالاتر است که فکر می‌کنید این نظام باعث سربلندی نخواهد شد .
    این را خوب بدانید که وقتی رهبرم در جمع مدیران صدا و سیما با یقین و ایمان و خالص میگوید ده سال برای نتیجه گیری زمان خوبیست و برنامه ده ساله بریزید .
    من همه‌ی هستی‌ام سینه سپر کرده و نمیگذارم حتی میلیمتری از این خاک به دست تو امسال تو بیفتد .
    و بدانید این جهان روزی بیدار خواهد شد و چیزی برای شما نخواهد ماند مگر ذلت .
    چرا خودتان را به هلاکت میکشانید .
    در توبه باز است .
    هر چند یاسین خواندن فایده ندارد.
    فذکر ان نفعت الذکرا . یذکر من یخشی . و یتجنبها الاشقی ...
    والسلام

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۱۳ آذر ۸۳

    دلم تنگن !!!

    دلتنگیه شاید شما این زبون رو نفهمید آخه محلیه .

    دلم بر لامرد تنگ آویذه . یه 4 – 5 سالی وایوو نرفتم . ای ی ی  ی ی روزگار .

    دلم میخوا برم لامه .

    صو گه گیمین که پاویذم دیبامون (خدابیامرز) با پیرزناش ا سایه ی دیوار نشسون و یه کیلی سورویی و روغن و چایی هم تو سینی ناهاذوو دیبامون بگو : علی ، جان ، بیو ناشتا بخور .

    دلم میخوا بزنم تو صحرا زیر سایه گز تو گرما دراز بکشم .

    دلم میخوا با بچها برم زیر یه کناری و با سنگ ا جونش آویم تا دو تا دونه کنار بفته و بخوریم .

    دلم میخوا تو گرمای گرم تاووسون سر ظهر بریم بجخیم ا حوضین .

    دلم میخوا برم خونه خالمون هر رو بعد از ظهرا با بچه ها والیوال بازی بکونیم .

    دلم میخوا برم کو به امیذ یه ولمی تو گرمای تاووسون بگردیم بعدشم خسته و خورد واییم بفتیم زیر کولر گازی .

    دلم میخوا با بچه ها بریم هل بازین بعذشم یکی خنج بخوره دعوا واوو و بازی خراب آوو  .

    دلم میخوا ماه محرم برم شوی پای میلس بیشینم و نگه گیریخ کردن مردا و زنا بکنم .

    یا آخر شو بریم میلس و پای تش که بر قلون مینن ویسیم و با تشا ور بریم.

    دلم میخوا روز تاسوعا و عاشورا تو نون ظرف کردن کمک کنم .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۹ آذر ۸۳
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب