من احمق را بگو چهار پنج سال آزگار به بهانه های واهی مثل بی پولی و اینکه کتاب می خرم نمی خوانم بد است و این حرفها درست و درمان کتاب نخوانده بودم. امسال (سال ما بچه مدرسه ای ها، سال تحصیلی است، از مهر تا مهر، پس هنوز امسال است، هر چند نمایشگاه هم  اردیبهشت است و اینبار امسال ما با امسال بقیه همخوانی دارد ولی حتما باید این نکته ی مهم را می گفتم) چه پرانتزی! می گفتم! امسال رفتم نمایشگاه کتاب و یک دل سیر کتاب خریدم، البته مثل آن سال که الکی رفتم نمایشگاه نشد، قبل از این که بروم نمایشگاه کتابهایم را انتخاب کردم و بعد رفتم مثل یک بچه ی خوب گشتم غرفه هایش را پیدا کردم و خریدم.
این که هی فرت و فرت دارم وبلاگم را به روز می کنم هم از عقده ی به روز نکردن طول سال به خاطر بهانه ی کاملا واهی (به وسواس املاء کلمات دچار  شده ام، همین الان رفتم املاء واهی را سرچ کردم درست باشد) درس خواندن هیچ نمی نوشتم.
الان بعد از این کتابهایی که خوانده ام احساس تحول می کنم، حتما وقت می گذارم و از آنها در اینجا هم می نویسم.
آدمی که کتاب نمی خواند می گندد مرداب می شود، تعفن می گیرد.

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ  بخوان به نام پروردگارت که آفرید

...


اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است.

الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ  همان کسی که به وسیله قلم تعلیم نمود.

عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ و به انسان آنچه را نمی‏دانست یاد داد.