بسم الله

طاعات و عبادات قبول باشه.

مدتی را به خاطر تشییع و تدفین عزیزمان سیدحسن حقایقی (خدایش بیامرزد) و مدتی را به خاطر امتحان و مدتی را هم از درد جراحی دندان کلا از اینترنت دور بودم.

بعد از حصول اندکی بهبودی دندانی که الان دیگر وجود ندارد ، آمدیم وراوی.

این مطلب را می گذارم برای نگاشتن مطالبی از رمضان در وراوی. 

وراوی خانه ی پدرعیال مقیم ام. وراوی از نظر تقسیمات کشوری بخشی است از توابع شهرستان مهر استان فارس.

هر چند سحرهای شاهچراغ لذتی غیرقابل وصف داشت اما این هم سرنوشتی است برای خودش.

رسانه محلی

اینجا زمان باقیمانده تا اذان صبح را از بلندگوی مسجد اعلام می کنند ، نه از رادیو و تلوزیون ، افق خودش را دارد. البته اگر صدای کولرهای گازی بگذارد صدای بلندگوی مسجد به گوش برسد.

اذان مغرب را هم چنین.

دیروز قبل از اذان مغرب در مسجد جامع بودم. ساعت زمان اذان مغرب را نشان می داد اما موذن احتیاط می کرد. ملت هم داد و هواری به سرش راه انداخته بودند که مگر اذان نشده ؟ چرا اذان نمی گویی؟

انگار افطار فقط با ذکر اذان موذن ممکن می شد.

اینجا از فرط گرمی هوا هنگام افطار در مسجد ظروف آب معدنی و لیوان یکبار مصرف میان صفوف نماز جماعت می گذارند.  ملت هم یک لیوان آب می ریزند و منتظر شنیدن صدای اذان.

اما مسجد کار کردهای دیگر هم دارد ، مثلا آن شب وقتی از مسجد به سمت خانه راه  افتادم شنیدم که میگویند امشب ساعت فلان اختتامیه مسابقات فوتسال فلان برگزار می گردد. از مردم محترم جهت شرکت در این مراسم که در سالن وراوی برگزار میگردد دعوت به عمل می آید.(خدا خیر بدهد به احمدی نژاد بابت ساختن این سالنهای جمع و جور در روستاها و بخش ها).

قبرستان ، تشییع کفن و دفن میت 

مدتهاست این عبارات در ذهنم رژه می رود و متاثرم از این که به راستی چرا در شهرهای بزرگ مملکتمان قبرستانها محله ای نیست ، چرا قبرستانهای جدید را دور از شهر می سازند؟

آخر با این وضعیت ما چگونه به یاد مرگ بیفتیم.دلیل این همه غفلت و گناه غیر از فراموشی مرگ و عاقبت است؟

اینجا میت را از در خانه اش تا قبرستان تشییع می کنند. اینجا خود مردم تمام و کمال مراسم تشییع و کفن و دفن را متصدی اند. این ها همه می تواند تلنگری باشد که: روزی نوبت من هم می رسد!

اینجا وقتی می خواهی به مرکز بخش بروی ، یا هر وقت برای هر کاری بخواهی به شهر بروی یا به مسجد بروی یا سر مغازه ای برای خرید ما یحتاجی از کنار قبرستان عبور می کنی.

نه این که اینجا همه خوبند ، هیچ بزهی نیست ، نه! اما این تنبه که از وجود قبرستان کنار خانه های مردم برای آنان حاصل می شود ارزشمند است.

ای کاش توی شهرهای بزرگی مثل شیراز هم میت را از درب خانه تشییع می کردند ، همسایه ها برای تشییع جنازه می آمدند ، جنازه را تا سر خیابان می بردند.

آرزو می کنم ، اگر خواستند مثلا در شیراز مرا تشییع کنند در محله هم تشییع بشوم.

این ها را بی مناسبت با مراسمات مرحوم سیدحسن حقایقی برادرعیالم ننوشتم. خدایش بیامرزد. نثار روحش الفاتحه مع الصلوات.