روز به روز آخرالزمان بودن این دوره و زمانه بیشتر برایم منکشف می شود.
از نشانه های اخیرش نشستن شاکی به جای متهم و متهم به جای شاکی بود. حیرت زده این قضیه رو نگاه میکنم چگونه مومنین! ما مظلومی را زیر باد سخنان و اتهامات خود قرار می دهند در حالی که انگشت اتهام مستقیما به سمت آنان دراز است که چرا کم کاری کرده و اصلا پا در میدان نگذاشته اند .
با یک مصداق در ذهنم این نتیجه حاصل شد اما الان که بهتر نگاه میکنم میبینم مصادیق مختلفی براش پیدا کردم که ذکرشون نیاز به تفصیل داره .
از اول دهه محرم جمع سه چهار نفره بچه های مسجدمون رو مجبور کردم ده دقیقه پای منبرم بشینن البته هیچ برنامه و مطالعه خاصی براش نداشتم و فقط شعر ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی حافظ رو مایه ی اصلی صحبت قرار دادم .
اتفاقا خودم بیشتر از حرفام استفاده کردم . مخصوصا این بیتش :
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی