سلام

بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب .

جمعه شب ما رفتیم سازمان امداد و نجات (هلال احمر) حدودای ساعت ۹ به بالا بود . دیدیم خبری نیست و نیرو اضاف دارن برگشتیم خونه .

روزشنبه بعد از کلاس رفتم پیش آقای عبدالهی مسئول تیم ویژه امداد و نجات استان فارس و اعلام آمادگی کردم . اول که گفت شماره‌تو بنویس بهت زنگ می زنم . بعد که گفتم من دیشب اومدم ابلاغ زدم بعد خرابش کردن و رفتم خونه گفت باشه ابلاغتو درست می‌کنم . خلاصه ۱۵ نفر از بچه‌ها قرار بود برن بم . من جزئشون نبودم . حدودای یساعت ۴ و نیم یا ۵ بود رفتم سراغ حسین عبدالهی گفتم جانیست منم همراشون برم . اول طبق معمول هیچی نگفت بع رفت تو اتاق من هنوز پیشش بودم . گفت تو می‌تونی بری؟می‌تونی دو سه هفته بمونی . گفتم آره . خلاصه بارو بندیلمونو بستیم و وسایل رو تحویل گرفتیم و پریدیم تو اتوبوس حدودای ساعت۶و نیم حرکت کردیم به طرف بم . اما برای این که از اصل مطلب دور نشیم و نخوام سفرنامه بنویسم . ما رو پلیس راه کرمان برگردون . گفتن نیرو تو منطقه زیاده . فقط ما بچه‌هایی که اونجا بودنو با تازه‌نفسا عوض کردیمو برگشتیم شیراز . خیلی حال گیری بود .

حالا چیزایی که بچه‌ها تعریف کردن و براتون میگم .

بچه‌ها می‌گفتن ما روز جمعه با هواپیما ساعت ۵ بم بودیم . ۳ تا آمبولانس هم باهامون برده بودیم . خلاصه می‌گفت روز اول یعنی جمعه رو ما فقط دنبال یکی برای هماهنگی می گشتیم بعد دیدیم کسی نیست رفتیم خودمون تو شهر بم دو یه تا خیابونو پوشش دادیم و دوا و درمون می کردیم . می‌گفت اونجا همه چیز بود ولی مدیریت نبود که بین مردم پخش کنه .

میگفتن یه بچه‌ی ۳ روزه رو بعد یکی دو روز سالم بدون یه خراش از ازیر آوار در آوردن . بچه‌ها می‌گفتن فقط گریه می‌کرد .

خدا به تو پناه می‌برم . بچه‌ها می‌گفتم مثل آشغال که به طور طبیعی کنار خیابونا ریخته بود جنازه ریخته بود.

می‌گفتن : مردم چیزی نداشتن خودشون جنازه‌هاشونو شیده بودن بیرون . به ما می گفتن چادر بدین . پتو بدین . البته بعد رسیدا ولی ستاد بود باید می‌آوردن . ما می‌گفتیم ما اینا رو نداریم فقط دارو و درمان . دعامون می‌کردن و می‌رفتن . نسبت به جاهی دیگه خیلی مردمون خوبی بودن . آخه جاهی دیگه که زلزله میومد اگه می‌گفتی نداریم یه چماق تو سرت بود ولی این بنده های خدا حتی تشکر هم می‌کدن و می‌فرتن . پب کنار خونه‌شون آتیش روشن می‌کردن و بالا سر جناه‌شون عزاداری می‌کردن.

جنازه‌ ریخته بود مثلا تو بیسم شنیدیم نزدیک ستاد دو تا جنازه زیر آوار هستن ولی سرشون بیرونه مردم وحشت زده شدن برین درشون بیارین .

بچه‌های ما یه پیرمردی رو از ازیر آوار در آوردن که متاسفانه بعد از چند دقیقه مرد.

چی بگم اصلا حوصله‌ام نمی‌شه نگارش متنو درست کنم . حالم گرفته‌است . می‌خوام زار زار گزیه کنم ویل نمی تونم .

می‌گفتن : ما از جلوی یه تپه خاک رد شدیم گفتن این ازگ بمه . چیزیش نمونده بود .

دلم می‌گیره . می‌گفتن : هنوز درست و حسابی به روستاهای اطراف بم کمک نرسیده .

می‌گفتن : کمک خوب بود یعنی همه چی میومد ولی می‌رفت تو ستاد . مردم هم خیلی سختشون بود برن ستاد بگیرن . یکی بود به اسم ملا اکبری یا احمدی همچین چیزی این مدام پشت بیسیم خطاب قرار می‌گرفت . معاونت امداد کرمان بود می‌گفتن این مدتو اصلا نخوابیده . ولی جوابگو نبود .

دیگه اصلا حال نوشتن ندارم .

اینم بگم . حجت زارع می‌گفت‌: یه دختری رو آوردن زانوش مشکل پیدا کرده بود . من برای این که وهم برم نداره و توهمی ازش نداشته باشم اصلا به صورتش نگاه نکردم زانوشو پانسمان کردم و همین جور که سرم پایین بود گفتم می‌تونی دمپایی نپوشی . دمپایی پاشو زخم کرده بود گفت : نه . من براش باند گذاشتم کنار دمپاییش که پاش بیشتر اذیت نشه . و رفت .

خلاصه اگه تدبیر و تجربه بچه‌های ما نبود اینقدر کار مفید انجام نمی‌دادن و اونا هم اونجا می‌پلکیدن .

بچه‌های ما با جوون بودنشون توان اداره کل سانحه رو یا بهتر بگم فاجعه رو داشتن .

مثلا حمید عباس فر خودش کلی تجربه داشت . یا داریوش اسدی .

اگه مدیریت بهتر بود کمک رسانی از این حرفا خیلی بهتر بود.

اسم چند تا از بچه‌هایی که اونجا بودن .حسین حیایی - حجت زارع - حجت موسوی - امین فخارزاده - حمید عباس فر - داریوش اسدی - محمد مهدی قانع - قاسم کرمی  - وحید گل آرا و ...

خلاصه کنم وحشتناک عمق فاجعه زیاد بوده بچه‌ها میگفتن : هر خونواده حداقل ۴ یا ۵ تا کشته داده بوده .

دلم گرفته . همین.