شهادت حضرت زهرا(س) مظلومه‌ی عالم بر همه‌ی شیعیان جهان تسلیت باد

به نام دوست که هر چه دارم از اوست.

سلام

هر چی زور زدم یه مطلب بنویسم نشد که نشد . کلا کره کره رو کشیده پایین این مخ ما . دریغ از یک جمله چه برسه به چند خط .

یه مطلب رو از دفترم پیدا کردم براتون مینویسم تا ببینیم بعد چی میشه . مطلب مال 28 /1/83 هست :

روزگاری همه چیز در آرامش بود .

نظم بر همه چیز حکم داشت . همه تسبیح یکی را می گفتند .

تا این که نمیدونم چرا ولی اون یکی به فکر آفرینش یه موجود جدیدتر افتاد.

به دلیل این که اینجانب هنگام آفرینش این موجود در آنجا نبودم در این مورد حرفی نمی زنم .

آری! موجود جدید آفریده شد. آن یکی به همه ی موجودات و مخلوقاتش گفت به این موجود جدید سجده کنید . شاید میخواست مخلوقاتش را امتحان کند . شاید میخواست مرد را از نامرد تمییز دهد .

همه سر به خاک گذاشتند در برابر موجود جدید مگر یک مخلوق .

آن هم چه مخلوقی ! چه کسی باورش می شد روزی او تو زرد از آب در بیاید .

او قسم خورد . آن هم چه قسمی ! . حتی اگر قسم هم نمیخورد گرفتار چیز دیگری به اسم نفس بودیم .

ولی حال دست به یکی کرده و به جان موجود جدید افتادند .

افسوس بخوریم یا نخوریم؟! 

از زاد و ولد موجود جدید هزاران و بلکه میلیاردها از جنس خودش ساخته شد.

افسوسش اینجاست که تعداد اندکی قدرت مبارزه با این دو دشمن را داشتند .

خلاصه . کلی سال گذشت . زمان به نسلی دیگر از این موجود رسید .

به دلیل گم کردن هویت خود را نسل سوم نامید . ابتدا خیال می کرد مبارزه الکی است .

 اما نمی دانست بچه بازی نیست . و حال آن دو دشمن یاران زیادی یافته اند که همه با هم با لشکری عظیم به سوی نسل سومی بیچاره یورش برده اند .

حال چه کند این نسل سومی ؟!

خالق میداند .