گرفتاری بیماران سرطانی به خاطر یک اتاق!
آقای دکتر ایمانیه! گمانم تا حالا مریض سرطانی نداشته اید
از هر کدام از شهرهای استانهای فارس ، بوشهر ، کهکیلویه بویر احمد ، خوزستان و یا هرمزگان که راه افتاده باشی چندین ساعت در راه بوده ای و سختی مسیر را به جان خریده ای و صبح علی الطلوع بیمارت را آورده ای طبقه ی سوم درمانگاه امام رضا(ع) تا پزشک شیمی درمانی اش او را معاینه کند.
اما مسئله به همین سادگی ها هم نیست ، اول باید بروی نزد منشی و کاغذ نوبت ات را بدهی مهر کند و بروی بایستی ته صف حسابداری ، از حدود ساعت 7 که منشی بیاید حداقل 7ونیم موفق می شوی کار حسابداری ات را انجام دهی و منتظر بنشینی تا نوبت ات شود.
اینجا هیچ مریضی اورژانسی پذیرفته نیست و باید بنشیند در انتظار ، اگر بخت با تو یار باشد یعنی در بهترین حالت و ساعت 8 که دکتر می آید نوبت ات شود ، پزشک بعد از معاینه نسخه ی داروهای شیمی درمانی را نوشته و 8 و نیم ، نسخه را به داروخانه داده ای و نشسته ای تا صدایت کنند.
تا همین جایش از اولین شیفت شیمی درمانی بیمارستان نمازی جامانده ای و حداقل تا 4 ساعت دیگر حتی اگر داروهایت را هم گرفته باشی باید منتظر ترخیص بیماران شیفت اول باشی.
شیفت دوم هم حدود 12و نیم یا یک ظهر (این شیفت که میگویم عنوانی است از خودم و گرنه بیمارستان همچین عبارتی ندارد ، مریضهایی که از صبح زود کار تزریق داروهای شیمی درمانیشان شروع شده به طور متوسط 4 ساعت کارشان طول می کشد) یعنی بعد از آن بیماران صبح کم کم می روند و منتظرین پشت در بخش جایشان را میگیرند. پس باید حداقل تا ساعت 12 خودت را برسانی به بخش شیمی درمانی بیمارستان نمازی.
حال اگر ساعت 8 موفق به زیارت پزشک نشده باشی و کارت در درمانگاه تا ساعت 11 به طول انجامد که دیگر واویلا ، واویلا.
در همین فکرها و مسیر برگشت و این که امروز تا کی گرفتار دارو گرفتن خواهی بود هستی که از بلندگوی داروخانه فامیلی مریضت را می شنوی و از گیشه دار کاغذ پرینت شده ای را میگیری با این خطاب که برو چهارراه گمرک تایید دارو.
تا همین چند وقت پیش این طور نبود این چهارراه گمرک صیغه ی جدیدی است. یعنی از فلکه ی نمازی باید بروی چهارراه گمرک یک مهر بزنند روی صفحه ی دفترچه ات و برگردی دوباره کاغذت را بدهی دست داروخانه چی.
و بعد دو ساعت بنشینی و اگر بخت دوباره یارت بشد سر دو ساعت داروهایت را گرفته باشی اگر این دوساعت از ساعت 11 شروع شود به شیفت دوم شیمی درمانی هم نمیرسی.
تا همین یک ماه پیش این کار(تایید دارو) را در خود بیمارستان نمازی انجام می دادند ، اما...
امایش شرح دارد و همه ی هدف نوشتن این قصه .
القصه : بیمار شیمی درمانی به دلیل گران بودن داروهایش باید تاییدیه بیمه ی مربوطه اش را بگیرد ، بیمه ی تامین اجتماعی تا همین چند وقت پیش دو تا از کارمندانش را گذاشته بود در بیمارستان نمازی و این کار را در طرفه العینی انجام می دادند. اما مدتی است آن اتاقی که تحت اختیارشان بود برای تعمیرات و یا تغییرات تخریب شده و یک اتاقک آهنی را که نزدیک در خروجی که آن طرف داروخانه است بهشان داده اند ولی هیچ کس در آن نیست.
این که تو بخواهی بروی چهارراه گمرک و برگردی و دوباره کاغذت را بدهی به داروخانه و دوباره حداقل یک ساعت در انتظار بنشینی در بهترین حالت اش که صبح نفر اولی باشی که دکتر نسخه ات را نوشته باشد تازه شاید به شیفت دوم شیمی درمانی برسی و الا...
حال تصورش را بکنید که بخواهی در این ترافیک به چهارراه گمرک هم بروی و آنجا هم با توجه به ارباب رجوعهای دیگر نیم ساعتی لااقل معطل شوی و دوباره در ترافیکی سنگین تر برگردی چه شود؟ الله اعلم.
از کارمندان تامین اجتماعی که علت را جویا می شوی میگویند:
یک اتاقک به ما داده اند آخر بیمارستان ! دم در ، اصلا اتاقک نگهبانی است نه ما آن جا راحتیم نه ارباب رجوع. زیر باد و باران که نمی شود ارباب رجوع را معطل کرد یک جای درست به ما بدهند می آییم ، بروید هر چه فریاد دارید بر سر بیمارستانی ها بزنید.
می روی اتاق مدیر بیمارستان نمازی ، خب با آن اوضاع مریضت و ضیق وقت که نمی توانی منتظر باشی رییس جلسه اش تمام شود ، خلاصه موفق به زیارت رییس هم نشدیم که نشدیم که نشدیم به منشی اش گفتیم علاجی کند ، به توضیح و دفاع از سیستم متبوع اش در آمد که :
ما اتاق بهشان داده ایم خودشان دارند ناز می کنند مگر آنجا چه مشکلی دارد ، بروید فریادتان را بر سر خودشان بزنید به ما چه؟ میگویم خب شما یک اتاق دیگری بهشان بدهید مگر قحط الاتاق است. میگوید آری اصلا ما مشکل اتاق داریم در بیمارستان ، خلاصه نه او حرف مرا می فهمد و نه میگذارد به نزد رییس بروم میگوید برو ساعت 2 بیا تا بتوانی ببینی اش ، فکر می کند من هم مثل خودش مامور پیگیری ام. انتهی القصه.
اگر همین طور پیش برود هر مریض برای یک بار شیمی درمانی باید یکی دو روز را در شیراز به سرگردانی بگذراند برای این که یک اتاق در بیمارستان نمازی پیدا نمی شود.
البته شرح حال مریض سرطانی و درد و رنج و روحیه ی و فشار مالی به خودش و خانواده اش خود روضه ی مفصلی دیگر است.
آقای دکتر ایمانیه ، ما که نتوانستیم این مدیر بیمارستان نمازی را زیارت کنیم گفتیم قصه ی دردمان را به شما بگوییم و راستش را بخواهید نام مسئول بیمه تامین اجتماعی را هم بلد نبودیم و گرنه اینجا نام ایشان را هم تبرکا و تیمنا ذکر می کردیم ،
آقای دکتر! مسئول محترم!
خدا انشالله سلامتی به همه ی عزیزانتان بدهد ، گمان می کنم بیمار سرطانی نداشته اید تا بفهمید چه مصیبتی است ، یک اتاق در این بیمارستان دراندشت جور نمیشود ما این همه گرفتار سعی بین چهارراه گمرک و فلکه ی نمازی نشویم؟
نمی دانم چرا همه اش یادم به آن جمله ی پشت دفتر چه ی تامین اجتماعی می افتد:
ما می خواهیم اگر کسی در یک خانواده مریض شد ، بیش از رنج مریض داری رنج دیگری نداشته باشد. «مقام معظم رهبری».