بسم الله
امشب خانم حاج آقا شفیعی مهمان ماست. برای چشمش به شیراز آمده ، آخر چشم پزشک خوبی است این دکتری که میرود.
پراید حسین را امانت گرفتم رفتم تا از مطلب بیاورمشان خانه ، در مسیر برایشان گفتم که چطور شد که آمدم اصفهان و توفیق پیدا آشنایی با حاج آقا شفیعی را پیدا کردیم . تعریف کردن از حاج آقا این سری دیگر برایم راحت بود ، آخر انتقالی گرفته بودم و دیگر مدیر مدرسه ام نبود که نفعی باشد و از سخنانم چاپلوسی برداشت شود.
مثل حاج آقا شفیعی را به تعداد انگشتان دست هم در کشور ندارم ، این را به جرات میگویم .
----
اولین مصاحبه در مورد جواد را از احمد آهن فشار گرفتیم. مصاحبه خوبی شد. فردا شب را قرار شد عیسی قرارش را با حسین علاقه مند بگذارد ، دوست صمیمی جواد ، خدا کند بتوانیم حرفهای خوبی از او بکشیم.
-----
امروز مباحثه ظهر را تعطیل کردم خیلی خوابم می آمد ، اس ام اس زدم به بچه ها: من خستمه ، امروز نمیام ، ببخشید. به همین سادگی . آخر به همین سادگی صبح برادر دانشجویمان که باهاش سیوطی بحث میکنم ، نیم ساعت قبل از بحث اس ام اس زده که نمیام . حالا ما که از خوابمون زدیم و ساعت چهار و خورده ای بیدار شدیم ، دیگه هم نمیشد خوابید .دیشب هم دیر خوابیده بودم ، این شد که ظهر را تخت خوابیدیم ، البته ما کمبود خوابمان دائمی است هر وقت ، وقت آزادی پیدا کنیم ، میخوابیم !
------
حاسبوا ، حاسبوا ، حاسبوا 
قو انفسکم و اهلیکم نارا 
و پایان قصه خان ، خانه ما هنوز مشخص نیست .