بسم الله الرحمن الرحیم
اصلا من خبر نداشتم از سیاوشون و ناراحتی های نویسندگانش متوجه این موضوع شدم و بهترین موقعیت برای گفتن درد دلهایم همین فرصت بگذار مغتنم بشماریم «قبل ان تکون غصه».
کلمه«فرهنگ» در اصطلاح منطقیون «مشترک لفظی» است و هر کس معنایی را هنگام به کار بردن آن در نظر دارد.
مثلا دوستمان در مطلبش تحت عنوان «پایتخت فرهنگی از شیراز خداحافظی کرد!» گفته است :
«قرار گرفتن شیراز در مسیر جادهی شاهی در دوران تمدن هخامنشی و ساسانی، وجود مکتب ادبی شیراز به رهبری سعدی شیرازی و ادامهی آن توسط دیگر شاعر نامدار ایرانزمین مانند حافظ شیرازی، وجود مکتب فلسفی شیراز در قرن هفتم تا دهم با وجود فلاسفهای چون قطبالدین شیرازی، سیدشریف جرجانی و... و نیز مکتب عرفانی شیراز و وجود عرفایی چون محمد بن حفیف شیرازی (شیخ کبیر)، ابومحمد روزبهان بقلی، شاه داعی و... و همچنین بهوجود آمدن مکتب هنری شیراز با محوریت نقاشی، خوشنویسی و معماری، وجود باغها، مساجد تاریخی و خانههای قدیمی که نشان از هنر معماران شیرازی دارند، داشتن قرآننگاران برجستهای چون میرزا کوچک وصال شیرازی، نصیر شیرازی، محمد کاتب شیرازی و... و البته وجود بقاع متبرکهای مانند بقعهی احمد بن موسی (شاهچراغ) و... و نیز علمای بزرگی چون شیخ مفید، ابوحیان توحیدی شیرازی، شیخ کبیر آیتالله میرزای شیرازی، آیتالله بهاءالدین محلاتی، آیتالله سیدنورالدین حسینی هاشمی و آیتالله شهید دستغیب، شاید از جمله دلایلی بودند که سبب شدند، مدیران وقت فرهنگی استان فارس عنوان پایتخت فرهنگی کشور را به شیراز دهند.»
خب همشهریمان در این چند خط فرهنگی بودن شیراز را با بزرگان و اماکن سنجیده است ، بعضی دیگر فرهنگ را مترادف دین آن هم نه همه اش بلکه تظاهرات دینی مثل برگزاری مراسم مذهبی می دانند ، اصحاب رسانه هم فرهنگ را مترادف ادب ، هنر و کمی هم دانش می شمارند.
اما من به نظرم فرهنگ اینها نیست ، فرهنگ یک چیز کلی است که در خورده فرهنگ ها و مصادیق اش قابل بروز و ظهور است ، مثلا فرهنگ ایرانی - اسلامی را در شعر حافظ باید پیدا کنیم و یا مثلا شعر سعدی یعنی شعر حافظ و سعدی می شود مصداق این فرهنگ ، خب اجازه بدهید بنا براین نظریه مطلبم را ارائه بدهم ، هر چند دست بوس کسی هستم که برایم معنی استانداردی از فرهنگ از یک منبع قابل اتکا ارائه بدهد تا من بعد از این مطلالبم را در باب فرهنگ به آن آدرس انتقال بدهم .
گفتم از نظر من فرهنگی بودن یک شهر صرفا به آثار گذشتگانش نیست که بخواهیم اصفهان و شیراز را در ترازویش بگذاریم .
من دو سالی را در شهر اصفهان زندگی کرده ام ، به بعضی از مسائل فرهنگی بنا بر تعریف خودم اشاره میکنم .
در اصفهان ، یک چیزی در زیر مجموعه شهرداریش وجود دارد به نام «کمیته ترویج فرهنگ شهروندی» که بوسیله آن خرده فرهنگ ها از راههای مختلف به مردم ارائه میشود . اتفاقا هیچ فضایی را هم از دست نمی دهند ، مثلا همین دیوارهای کشیده شده در بلوار مدرس خودمان که ساخت و ساز مترو را از دید مستقیم محفوظ میدارد ، در اصفهان مکانی است برای ارائه شعارهای ترویج فرهنگ شهروندی .
فکر نکنید این کمیته در یک اتاق کارش را انجام می دهد ، نه این کمیته یک ساختمان درست و حسابی برای خودش دارد.
در اصفهان در اماکن عمومی تابلوهای طولی مناسبی قرار داده شده و روی آنها پر است از شعارهای مختلف از راههای موفقیت گرفته تا احادیث معصومین علیهم السلام
مردم اصفهان از فرهنگ مطالبه گری خوبی برخوردارند ، مثلا تا وقتی ما آنجا بودیم (اتوبوسهای شیراز خصوصی بود) هنوز اتوبوسهای اصفهان بلیطی و قیمتش هم تقریبا نصف شیراز بود ، حالا در شیراز خودمان کرایه اتوبوس شصت تومان است ، راننده سی و پنج تومان از صد تومان تو را پس میدهد ، یعنی حاضر نیست از پنج تومان خودش بگذرد بلکه پنج تومان مسافر را بالا میکشد مسافر هم راضی یا ناراضی هیچ نمیگوید چون فرهنگش هنوز جا نیفتاده. (بر فرض ناراضی بودن مسافر این مشود چرخش پول حرام در شهر).
یک خرده فرهنگ جالب دیگر اصفهانی ها تخصصی کردن کارهاست و بها دادن به متخصصین است ، مثلا من خودم در موسسه آموزشی این را با تمام وجود حس کردم ،یکی از اساتید که یکی دو سال بود شروع به تدریس کرده بود نسبتا خودش را نشان داد ،نه این که خیلی عالی باشد (چون خودم شاگردش بود) اما به نسبت خوب انتقال مفاهیم میکرد و با بچه ها بحث میکرد تا مفاهیم جا بیفتد ، سال بعدش در کمال ناباوری دیدم از موسسات آموزشی مختلف از او برای تدریس دعوت کرده اند ، بدون نگاه به اینکه او زیر علم چه کسی است .
حال در شیراز ما سریع میگویند نه او آنجا کار میکند ، یا مشی سیاسی اش این است ، بیخالش شویم بهتر است یا از همه بدتر (مگه حالو چه هنری داره ، منم میتونم این کار رو انجام بدم). و اتفاقا در خصوص خیلی از مسائل سیاسی برخورد نمی کنند و اولویت را به ساختن شهرشان می دهند.
یک خرده فرهنگ جالب دیگر در اصفهان در فوتبالش است ، برایم خیلی جالب بود آنها تماشاگران تیم های محلیشان را از سرچهارراههای اصلی شهر با وسیله نقلیه عمومی به ورزشگاه می برند و هرکس لباسی به رنگ لباس آن تیم بپوشد را رایگان به استادیوم راه می دهند که خود انگیزه زیادی برای تماشگران ایجاد میکند.
یک خرده فرهنگ دیگر ، که ما پز قدمایمان را میدهیم آنها حال امروزشان را می برند ، حوزه علمیه است ، ساختمان حوزه علمیه شان یک ساختمان چند طبقه در خیابان اصلی شهر است و تابلویش داد میزند و نظر هر عابری را به خود جلب میکند ، (اصلا به این کار نداریم که یک ساختمان جدید هم ساخته اند نزدیک به میدان امام یعنی مرکز شهر) ، حال ما با وجود قدمایی چون ملاصدرا ، سیدنورالدین هاشمی ، شهید آیت الله دستغیب که امروز هم سالروز شهادتش است (قدس الله اسرارهم) هنوز حوزه مان ساختمان ندارد ، و اصلا هر کس می رسد برای خودش خبر می زند و میگوید فلانی رئیس حوزه علمیه شیراز (اصلاح طلبان آقای سیدعلی محمد دستغیب را رئیس میکنند اخیرا هم خبرگزاری فارس آقای ملک حسینی را رئیس حوزه علمیه شیراز نامید ،حال که رئیس حوزه پیش از این آقای کلانتری بود و هم اکنون نیز آقای رحیمی صادق است) اصلا جالب است مردم شیراز نمی دانند در شیراز حوزه علمیه هم وجود دارد ! از بس گم و گوراند این حوزه ها!
یک خرده فرهنگ دیگر جدیتشان در کارهای اجرایی است و در کنار آن جذب سرمایه های دولتی ، به طوری که ما برای خودشیرینی پول برمیگردانیم میگوییم آقا این اضافه آمده ما دیگر در شهر کاری نداریم که انجام نداده باشیم.
یک خرده فرهنگ دیگرشان تظاهرات مذهبیشان است ، با همه خساستی که به آن شهرت یافته اند برای مراسم مذهبی کم که نمیگذارند هیچ ، مرتبا در نقاط مختلف در طول سال به بهانه های مختلف مایه میگذارند ، مثلا مراسم روضه از صبح تا ظهر در این شهر در اکثر نقاطش مشهور است ، به این صورت که از صبح چند سخنران می آیند به نوبت سخنرانی میکنند و روضه خوانده میشود و هر کس تنظیم وقت می کند در یکی از ساعات شرکت می کند صبحانه اش را هم می خورد.
اتفاقا اصفهانی ها از بعضی لحاظ هم آدمهای خیلی خوبی نیستند مثلا مهمان نوازیشان اصلا چنگی به دل نمی زند و یک تار موی شیراز خودمان می ارزد به صد تا اصفهانی که تا می فهند غریبه ای حالت گرفته است. انتهی الکلام فی مبحث مقایسه شیراز و اصفهان.
دوست گرامی جناب آقای نیک آئین در مطلبشان تحت عنوان « حیف که من شیرازیم ...» که من واقعا نمی فهمم چرا این عنوان را برای مطلبش انتخاب کرده است نوشته:
«در دوران نظان جمهوری اسلامی نیز مدیران اصفهانی در دولت و شهرداران آن سامان با جدیت بسیار به آبادانی و صنعتی کردن شهرشان کوشیدند اما متاسفانه در شیراز با ایجاد طرح های چون فلاحت در فراغت و ایجاد باغ شهرها، چرخه اقتصادی شهر و استان را در چنین روزهایی که بحران زمین و مسکن فراگیر شده است دچار رکود شدید کرده اند. پولهای ریز و سرگردان مردم در بخش هایی از اقتصاد سرمایه گذاری شده اند که از دسترس خارج و در زمین ها چال شده اند. این همه به مشکلات بی کاری و البته امنیتی دامن می زند. اگر نرخ بیکاری استان کمتر از این ها که هست می بود البته که معضل امنیتی و انتظامی این استان به این شدت نبود.»
باید بگویم من هم دلخوشی از طرح فلاحت در فراغت ندارم نه از اصلش بلکه از فروعی که به دلیل نظارت دقیق نداشتن بر آن بار شد و شد آن چه که نباید میشد.
اما اضافه میکنم که این طرح اصلا ربطی به دستگاههای اجرایی نداشت ، البته به طور مستقیم ، یعنی شهرداری همه وقتش را صرف این طرح کرده بود؟ ما که یادمان نمی آید.
دوست خوبم ، وقتی هشت سال اصلاحات بر شیراز حکم راند چیزی غیر از پاساژ برای ما به ارمغان آورد؟به راستی ارمغان دولت اصلاحات که داد فرهنگ مداری میزد به جز ساخت «ستاره خلیج فارس» «برج تجارت جهانی» «مجتمع بزرگ خلیج فارس» «مجتمع تجاری زیتون» «مجتمع تجاری بین الحرمین» در شهرمان چه بود؟
چقدر دولت اصلاحات برای شاهچراغ مایه گذاشت؟ مگر نه این است که بودجه میلیاردی توسط دولت نهم برای شاهچراغ تصویب شد؟
آیا سیاسی کردن مسئله فرهنگ در شیراز بی انصافی نیست ؟ دوست خوبم چند سال در شیراز باید کار فرهنگی شود تا یک دهم اثر پاساژهای ساخته شده و در حال ساخت خنثی شود؟ آیا در پاساژ تجاری که در آن لباسهای زیر زنانه به معرض فروش گذاشته می شود فرهنگ توزیع میگردد؟
اما اصولگرایان هم همچین گلی به سر شیراز نزده اند ، به راستی متولیان فرهنگی این شهر کی از خواب خرگوشی بیدار میشوند؟ اداره ارشاد ، سازمان تبلیغات اسلامی ، معاونت فرهنگی شهرداری و همه ی ارگانهای مسئول در امر فرهنگ چه میکنند ؟
رئیس صدا و سیما هم با شعار «شهر گنبدهای افراشته» پز می دهد ، رئیس ارشاد «شب شعر کشوری» برگزار میکند و آمار میدهد ، سازمان تبلیغات در راستای جنبش نرم افزاری به مساجد شهر کامپیوتر با اینترانت می دهد و ... .
اما بیایید: دست به دست هم دهیم به مهر و میهن خویش را کنیم آباد.