۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

رفع خستگی، عصبانیت و ناراحتی با یک متن هلو

هیچ چیز حالم را مثل یک متن هلو خوب نمی کند. شده در اوج خستگی بدنی یک متن ادبی یا یک وبلاگ به روز شده و یا تکه ای از یک کتاب را خوانده ام و قبراق (حوصله چک کردن املایش را ندارم) سر حال آمده ام.

البته من که تاحالا اصلا با زنم دعوایم نشده (الکی)، در اوج عصبانیت دعوای زن و شوهری بیخودی باید بروی یک متن ادبی هلو بخوانی چنان آرامت می کند که میروی خودت به پاچه خواری میفتی و اگر حتی حق با تو باشد که محال است حق با مردها باشد، منت کشی می کنی و ماجرا را فیصله می دهی.

هیچ وقت یادم نمی رود، بعد از آخرین عمل جراحی پدرم، خیلی به او بد می گذشت، دچار انسداد روده شده بود، شکمش عین یک مشک پر، باد کرده بود. هر چه می خورد بالا می آورد، انرژی اش هم تحلیل رفته بود، وضعیت اسفناکی بود، نفهمیدیم چطور صبح شد، یکی از پرسنل بخش بیماری پدرم در بیمارستان اطلاعات خوبی در مورد اتفاقات بعد از آن عمل جراحی داشت، صبح قبل از شروع کارشان دم در اتاقش بودم، اما در کمال ناباوری پوستر همایش کشوری کلورکتال (بیماری پدرم) را دیدم که همان روز برگزار می شد و همه ی پرسنل مربوطه هم رفته بودند همایش برپا کنند.

مثل دیوانه ها دور خودم می چرخیدم، از همکارانش خواستم شماره موبایلش را بدهدند، ندادند، داشتم از دلهره و نگرانی بابا می مردم، اینقدر آشفته بودم که نگو و نپرس، رفتم داخل حیاط بیمارستان نمازی روی صندلی کنار درختان نشستم موبایلم را در آوردم و شروع کردم به تند تند قرآن خواندن، انگار آب ریخته باشند روی آتش، آرام شدم، حتی قرآن هم یک متن است، اما مقدس و آسمانی ترین متن، معجزه کرد.

اگر می خواهی بدانی بعدش چه شد و چه کردم، ماجرایش مفصل است. خودم دست به کار شدم و با یک ساعت اجیر کردن یک پرستار خانگی کار عجیب و غریبی انجام دادیم و مشکل بابا کمتر شد.


در عنوان بندی وبلاگم دچار مشکل شده ام، اگر می توانید عنوانی مرتبط تر برای خزعبلات من که از هر دری سخنی است پیدا کنید عاجزانه تقاضای کمک دارم.

  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۳۱ تیر ۹۴

    او یک فرشته بود

    بعد از پخش مجدد سریال «او یک فرشته بود» از تلویزیون موج سئوالات ملت در مورد شیطان راه افتاده است و ما که طبق قانون نانوشته ی هر طلبه ای باید علامه دهر و همه چیز دان باشد گرفته اند به سئوالات عجیب و غریب: شیطان خیلیه یا یکیه؟ شیطان می تونه مثل آدم دربیاد؟ اگه شیطان از جن هست اجنه شیطان رو میبینن؟ پیغمبر فرشته رو میدید؟ اگه شیطون نبود خدا چه جوری آدم رو امتحان می کرد؟

    خلاصه باید بگم یه دوره پاسخ به شبهات صداوسیما توی حوزه قم پیدا کنن. 

    فیلم «او یک فرشته بود» داستان مردی است که بوسیله شیطان وسوسه شده و به اختلافات خانوادگی دامن می زند و یک زن به نام فرشته که همان شیطان است به او نزدیک شده و قول ازدواج به او می دهد در پایان یک با راهنماییهای یک روحانی از این منجلاب بیرون می آید.


  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۳۱ تیر ۹۴

    یک زن می تواند...

    این نکته ی مهمی است که در همین فرصت باید بگویم. البته خیلی ها گفته اند؛ اما هر کس به سهم خود گفته است و از جانب خود. زن، در موقعیت اجتماعی ما، خیلی راحت می تواند مردش را به بیراه بکشاند، ذلیل کند و زمین بزند، و خیلی راحت می تواند سرپا نگه دارد، حمایت کند و نگذارد که بشکند و خم شود.

    کافی است که زن بگوید :«من از این وضع خسته شده ام. چقدر بی پولی؟ چقدر خجالت؟ چقدر نمایش و تظاهر به شرافت؟ آخر شرافت را که نمی شود خورد، نمی شود پوشید، نمی شود تبدیل به اسکناس کردو کرایه خانه داد. تنها به فکر خودت و نجات نجابتت نباش. ما به آسایش احتیاج داریم. ما هم آدمیم. به خاطر ما از این همه خودخواهی بگذر. روزگار اینطور است. همه اینطورند»

    در این صورت، لرزیدن قطعی ست. و احتمال فراوان سقوط وجود دارد -البته اگر زن و بچه ات را واقعا دوست داشته باشی.

    و، زن می تواند با لبخندی آرام و مهربان بگوید: «می گذرد. همه چیز درست می شود. تو راه درست را انتخاب کن، فکر نان و کرایه خانه نباش. زندگی مان را کوچک تر می کنیم، می رویم توی یک اتاق زندگی می کنیم. به نان و پنیر می سازیم. مگر خیلی ها با نان و پنیر زندگی نمی کنند؟ همیشه که اینطور نمی ماند...»

    ابن مشغله - نادر ابراهیمی-ص75-76

  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲۹ تیر ۹۴

    لجاجت دولت محمود بد ؛ لجاجت دولت حسن خوب

    مدتی بعد از انتخابات ریاست جمهوری 88 بود، خبر رسید که احمدزاده کرمانی به عنوان استاندار فارس قطعی شده است، دست به کار شدم و سوابقش را با یک جستجوی ساده در آوردم، 30 ساله بود، و کلا کار پژوهشی در وزارت کشور و مدیریت دانشکده خبر و اینها را در پرونده داشت. همه ی سوابقش را زدم و تیتر کردم : روح الله احمد زاده کرمانی استاندار فارس؛ آنوقت ها سردبیر سایت خبری روایت بودم، احمد زاده که به شدت پیگیر فضای رسانه ای استاندار شدنش بود خبر را دیده و گمان از طریق روزطلب با سجادی تماس گرفته بود و سجادی زنگ زد که چه کار کردی؟ این همه اطلاعات را از کجا آوردی؟ طرف کفش بریده، گفته خبر را پاک کنید. ما هم خبر را پاک کردیم.
    خیلی ها با احمدزاده موافق نبودند اما رئیس جمهور وقت کار خودش را کرد و منصوب شد، خیلی از کسانی که این روزها حاکم اند می گفتند چرا رئیس جمهور لجاجت می کند و فضای استان را به هم می ریزد؟ آخرش هم احمدزاده نتوانست بماند و بعد از کلی جار و جنجال جایش را به صادق عابدین داد.
    یکی از دلایل عمده مخالفت با محمود لجاجت و خودرایی وی بود، می گفتند نه به حرف علما وقعی می گذارد و نه نظر نخبگان و گروههای سیاسی را تامین می کند.
    خب بحمدالله محمود با همه ی خوب و بدش رفت و تخت را به حسن سپرد.
    از وقتی که خبر گزینه های جایگزین احمدی استاندار مستعفی فارس معرفی شدند، امام جمعه، گروههای سیاسی و حتی نمایندگان مجلس فارس در اقدامی عجیب بر سر یک مسئله اجماع کردند که فلانی نباشد، اما عمو حسن که با شعار اهمیت دادن به صدای مردم و نخبگان و علما به تخت نشسته است هیچ توجهی نکرد، حال ماییم و دوباره یکی دو سال تنش در مدیریت استان آن هم از طرف دولتی که شعار اصلی اش تدبیر! و امید!
    به تدبیر دولتمردان عمو حسن باید در یک سال منتهی به انتخابات مجلس نظاره گر تنشهای سیاسی باشیم.
    لجاجت و خودرایی از طرف دولت محمود بد بود ؛ اما لجاجت دولت حسن لجاجت نیست، دموکراسی است.
    هر روز با معنای جدیدی از واژگان روبرو می شویم؛ مثل توافق! پیروزی! آرامش! دموکراسی! آزادی!
  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲۹ تیر ۹۴

    25دقیقه آخر

    انگار بیست و پنج دقیقه تا آخر عمرم باقی است
    بیست و پنج دقیقه دیگر از حرم میروم
    این بیست و پنج دقیقه چه کنم؟
    مگر در بیست و پنج دقیقه آدم چه می تواند بکند؟
    بیست و پنج دقیقه بنشینم غصه ی بست و پنج دقیقه ی آخرین زیارت را بخورم؟
    نه! بیست و پنج دقیقه می گویم حسین حسین حسین...
    تا اینجایش را داخل حرم نوشتم
    بعد راه افتادم دنبال صدای حسین حسین، اول رفتم رواق دارالهدایه
    بعد هم داخل صحنه انقلاب یکی داشت بلند بلند برای خودش و چند نفر دیگر روضه می خواند
    رفتم آنجا هم نشستم و گفتم حسین حسین حسین
    اصلا باید این گونه زیست
    بگردیم کجا می گویند حسین حسین
    برویم آنجا بنشینیم بگوییم حسین حسین حسین
    از کجا معلوم بیست و پنج دقیقه آخر عمرمان نباشد؟!

  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۱۰ تیر ۹۴
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب