۴۷ مطلب با موضوع «تامل» ثبت شده است

اگر دادگاه نمایشی است ، اصلاح طلبان بزدلند

بسم الله الرحمن الرحیم
چند صباحی است جریانات اخیر و دادگاههای مربوط به متهمین اغتشاشات بعد از انتخابات شدیدا ذهنم را مشغول کرده و هر چه می اندیشم باور نمی کنم مثلا حجاریان بیاید بنشیند و بگوید من به این نتیجه رسیده ام که بعد از انقلاب تا حالا را اشتباه میکردم و الان جرقه نور در من خورده و هدایت شده ام .
بیکار هم ننشستم سایتهای اصلاح طلب و اصولگرا را زیر و رو کردم برخی اصولگرایان پریده بودند وسط و گفته بودند دیدید ، حالا خودشان دارند اعتراف میکنند ، ابطحی را دیدید ؟! عطریانفر را دیدید؟
اصلاح طلبان هم اوائلش کپ کرده بودند و مبهوت نگاه میکردند نمی دانستند تایید کنند ، تکذیب کنند ، چه خاکی بر سرشان بریزند ، بیشتر به زندانی بودن یارانشان می پرداختند و از مبارزه می گفتند و ناله مظلومیت سر میدادند ، اما آنها هم گفتند کم نیاوریم شروع کردند به استدلالهای مختلف که بعله ، اینها را چیز خور کرده اند ، یکی دیگر گفت آمپول زده اند ، دیگری گفت تهدید کرده اند و ...
اما من همچنان گزینه ها را بررسی میکردم :
1- متهمین چیز خور شده باشند و به همین دلیل به یاوه گویی و اعتراف پرداخته اند!
بابا بیخیال! من که حتی از دلیل آوردن برای رد این فرضیه هم خجالت میکشم ، البته بعد از خجالتی که از مطرح کردنش کشیدم .

2- متهمین به راه راست هدایت شده اند ، به دلیل خلوتی که در سلولهای انفرادی با خود داشته اند و نفس قدسی بازپرس!
در مورد بچه ها و جوانها حرفی نسیت ، ولی خداوکیلی به من نمی جسبد خیلی از اینها اهل عوض کردن عقایدشان باشند مگر به مصلحتی .

3- اعترافات به متهمین دیکته شده و آنها مجبور به گفتن آنها شده اند!
این هم از آن دلایل باحال بود که البته قریب به ذهن ترین و قابل باورترین دلیل هم همین دلیل است.

جمع بندی :
به نظر من دلایل دوم و سوم منطقی و قابل باورند و عمرا دلیل اول زیرکت من و امثال من برود ، دلیل برای نقضش هم این بس که چرا از این مواد در جاهای دیگر استفاده نمی شود ، که هزاران مشکل قضایی ما حل شود و مگر زمان شاه و یا زندانهای صهونیستها از این دواها ندارند که به طرفت العینی به اطلاعات دقیق دست یابند؟
و اما ته حرفم را بگویم و خلاص : اگر دلایل اول و دوم را قائلید که بحثشان گذشت اما اگر قائل به اعتراف مصلحتی و زوری و جریان گالیله و این حرفها هستید باید با کمال تاسف عرض کنم که چیزی نمی ماند جز اثبات بزدلی اصلاح طلبان.
آخر شما که ادعای لب پرتگاه بودن مملکت را دارید ، شما که می گویید ما می خواهیم مملکت را نجات بدهیم آن هم به هر قیمتی که شده جربزه تحمل شکنجه ها ! ی احتمالی را ندارید ؟ و اینقدر کم ظرفیت اید که حاضر شدید هر چه برای شما نوشتند بگویید؟
خجالت بکشید با این آزادگیتان و قدم گذاشتن در راه آزادی ملت ایران ، شما که حاضر نیستید برای آزادی ملت ایران حتی یک سیلی! از شکنجه گر! بخورید چطور می خواهید ما را نجات بدهید ؟
آخر چطور دم از نجات دادن انقلابی می زنید که مردان انقلابی اش در زندانهای رژیم پهلوی بدترین شکنجه ها را به جان خردیند ؟ (رجوع شود به کتابهای خاطرات عزت شاهی و خاطرات احمداحمد)
چطور دم از نجات انقلابی می زنید که آزادگانش در بند رژیم بعث بدترین شکنجه ها را دیدند و زجرها کشیندند ؟ (رجوع شود به کتاب نسیم تقدیر و ...)
خواهشمند است از این به بعد قبل از هرگونه حضوری ابتدا آمادگی تحمل شکنجه ! ها را در خود ایجاد کنید بعد تجمع کنید تا خدایی نکرده اینگونه آبروی آزادیخواهان را نبرید .
این سفارشی بود از برادر کوچکترتان ، یه نسل سومی
چاکر هر چی نسل سومیه

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۹ شهریور ۸۸

    چرا خرمشهر سقوط کرد و بعد ایران آزاد شد؟

    هر چند احساس میکنم با نوشتن در خصوص خرمشهر و دفاع مقدس و جریان مقاومت ، به این مطلب جفا کرده ام اما تراوشاتی است در درونم که ناچارم  برای رفتن به مرحله بعد به بیرون از ذهن انتقال دهم .

    نمی دانم ، دفاع مقدس را از کجا شروع کنم ؟ از انقلاب شروع کنم ؟ یا از پیش از آن ؟ چرا جنگ شد؟ چرا ما 8 سال مقاومت کردیم و مثلا لبنان سالهاست مقاومت میکند؟ چرا جریان مقاومت همچنان ادامه دارد و دفاع هچنان باقیست ؟ مقاومت در برابر چه ؟ و دفاع از چه چیزی ؟

    مبحثی در فسلفه اخلاق ، منطق و حتی بعضی دیگر از علوم پایه مطرح است تحت عنوان حق و حقیقت ، واقع و واقعیت ، ارزش و ...

    برای ذکر ادامه مطلب ناچارم این مقدمه را ارائه دهم ، شهید مطهری در کتاب مسئله شناخت این بحث را خوب حلاجی نموده است . جان مایه کلامی که با خواندن آن کتاب و چند کتاب دیگر در ذهنم مانده این است که به اعتقاد برخی حق و حقیقت نسبی است ، یعنی مثلا امروز یک چیز حق است و فردا ممکن است نباشد.
    ارزش ها هم نسبی اند امروز یک چیز ارزش است و فردا چیز دیگری.
    اخلاق هم نسبی است و ...
    یعنی مثلا صداقت اگر منفعت داشت خوب است ولی اگر کذب هم منفعت داشت خوب است و اگر صداقت ضرری داشت هر چند کم بد است ، یعنی خوب یا بد بودن صداقت نسبی است ، صداقت به نسبت منفعت داشتن یا نداشتن خوب یا بد می شود.
    شاید مطلب ساده به نظر برسد اما پایه خیلی از دعواهای میان ماست . شما ببینید ، حق طلبی و دفاع از مظلوم خوب است اما تا وقتی ضرری نداشته باشد ، مثلا : اگر دفاع از فلسطین ضرر نداشته باشد ، خوب است؛ اما اگر یک ابرقدرتی مثل آمریکا باشد که با دفاع از فلسطین به ما چپ نگاه کند این جا دیگر دفاع از فلسطین خوب نیست .

    دم از امامت ، تشیع ، اهل بیت ، حق طلبی حسین و امام زمان زدن خوب است اما تا وقتی که جریان بین الملل مسخره مان نکنند و ما را واپسگرا نخوانند؛ اگر مسخره مان کردند ، دیگر زشت است ، یعنی مایه شرمساری می شود اگر یک فردی برود و در سازمان ملل از امام زمان سخن بگوید.

    این جاست که تفاوت این دو طرز فکر روشن می شود ، یعنی تفکری که حق را مطلق میداند و چیزی به عنوان واقعیت برای خود دارد در مقابل تفکری که حق برایش نسبی است . آن تفکر که حق طلب است و  حق برایش ثابت است همه جا از حق دم می زند و برای حق مدار بودنش هزینه هم می دهد ، کما این که 124 هزار پیامبر هزینه داده اند: یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون ، افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنها نیامد مگر اینکه او را استهزاء می‏کردند«سوره یس آیه 30»

    به قول پیرزن پیرمردهای قدیمی حالا این همه فلسفه بافتی که چه ؟

    برمی گردم !

     چرا جریان مقاومت همچنان ادامه دارد و دفاع هچنان باقیست ؟ مقاومت در برابر چه ؟ و دفاع از چه چیزی ؟

     آنها که حقیقت را دریافتند رفتند جلو .
    خرمشهر روزهای اولش پیروزی 8 ساله را مهر زد . به نظر من با سقوط خرمشهر جنگ پیروز شد ، و بعد خرمشهر را نه ، بلکه ایران را خدا آزاد کرد.

    چرا ؟!

    کتاب های دفاع مقدس زیادی را خوانده ام اما جزئیات آغاز دفاع مقدس و جریانات اوائل جنگ در هیچ کدام از آنها مثل «دا» منعکس نشده است .

    از وقتی این کتاب را خوانده ام خیلی چیزها برایم عوض شده ؛ نویسنده این کتاب در خاطراتش به خوبی احوال روزهای اول جنگ را بیان می کند .

    در خرمشهر چه می گذرد ؟!

    عده ای از مردم خرمشهر ، جوانان ، نوجوانان ، پیرمردها و حتی زنها که نویسنده کتاب یکی از آنهاست با دست خالی ایستاده اند و از شهر دفاع میکنند .

    عراق با تمام قوا حمله می کند ، از هوا با هواپیما و توپ ، از زمین با تانک ، نیروهای زمینی و حتی خمپاره اندازهایی با برد کوتاه ، در مقابل آن ، هر چند رزمنده در خرمشهر یک تفنگ دارند با فشنگ هایی محدود . بنی صدر از حضور ارتش در میدان جنگ جلوگیری میکند و سپاه هم نه جان گرفته و نه امکانات درست و حسابی دارد .

    اما آن جوانان ، نوجوانان و پیرمردها و حتی دختران و زنان و پیرزنها می ایستند و از شهر دفاع می کنند ، روایت «دا» روایت دفاع از خرمشهر است ، دفاع چند ده روزه مقاومت است با دست خالی .

    چیزی که با خواندن « دا » به آن رسیدم این است که ما وظیفه مان را انجام دهیم ، کار تمام است.

    مگر آن روز نیروهای مردمی گفتند:حالا که بنی صدر ملعون کمک نمی کند به ما چه؟!!! ما هم نمی رویم  دفاع!

    نه!. طوری دفاع میکردند و از پشت این دیوار به پشت آن دیوار می رفتند که عراقی ها فکر میکردند پشت همه ی دیوارها نیروهای ایرانی هستند و تا مدتها نه توانستند و نه جراتش را داشتند بیایند داخل شهر .

    امروز هم برادر ! خواهر ! همین است ، منتظر چه نشسته ای ؟ بودجه اداره ارشاد؟ بودجه سازمان تبلیغات ؟ بودجه ...

    منتظر کدام ارگان و اداره با بروکراسی اداری هستی که خودشان را جمع کنند باید کلاهت را هوا بیندازی ، منتظر کدام آیت اللهی تا بیاید و حوزه ات را درست کند منتظر کدام استاد دانشگاهی که دانشگاهت را آباد کند .

    پول نداری ؟ پولت نمی دهند ؟ حقوقت زیاد نیست ؟ یا ...
    مگر بچه های روزهای مقاومت حقوق میگرفتند یا ... چند تایشان شهید شدند ؟

    امروز هم فکر کن تویی و خرمشهر و دست خالی ، دفاع کن دفاع . حضور داشته باش ، تو می توانی . همانطور که آنها توانستند این همه وقت با دست خالی شهر را سر پا نگه دارند. تو هم می توانی تو حقیقتی !

    مثل مقاومت خرمشهر ، مقاومت لبنان ، مقاومت فلسطین و هر مقاومت دیگری.

    خدا گفته ؛ بخوان :

    خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه‏ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد، سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد - و از آنچه (در کوره ها) برای بدست آوردن زینت آلات یا وسائل زندگی آتش روی آن روشن می‏کنند نیز کفهائی مانند آن به وجود می‏آید - اما کفها به بیرون پرتاب می‏شوند ولی آنچه به مردم سود میرساند (آب یا فلز خالص) در زمین میماند خداوند اینچنین مثال میزند. (سوره رعد آیه 17)

    پس نگران داد و بیدادهای انواع و اقسام بلندگوها نباش ، این ها کف های روی آبند ، تو جریان پیدا کن ، تو جریان مقاومتی و مقاومت را از خودت شروع کن ، ببین وظیفه ات چیست ؟ از ریزترین مسائل اطرافت شروع کن ، تا بشوی جریان ، جریان آب ، طلا و نقره ناب.

    بعد که کفها کنار رفتند تو می مانی و افتخار ، تو می مانی و خاطرات روزهای مقاومت و می روی مثل « دا » را می نویسی ، در حیطه کارهای خودت ، هنر ، فن ، دانش ، خدمت و یا ...

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • شنبه ۲ خرداد ۸۸

    سستی نکنید ، نترسید ، شما برترید؛اگر مومن باشید

    بسم الله الرحمن الرحیم
    وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
    و سستى مکنید و اندوهگین مباشید که شما برترید، اگر مؤمن باشید.  سوره : آل عمران    آیه : 139
    این آیه رو آقای بی ریا خواند و کمی هم توضیح داد ، من خیلی به حرفهایش کاری نداشتم ، خیلی هم باحال باحال نمی زد ، اما این آیه خیلی باحال بود ، شاید تا حالا به این آیه فکر نکرده بودم .
    ما بسیاری از مشکلاتمون به دلیل خودکم بینی در مقابل دشمنه . اتفاقا یه حس بدی هم حاکم میشه و هیچ کس هم قدم پیش نمیذاره که روحیه بده و همین دلیل میشه که طرف مقابل کل فضا رو به دست میگیره .
    اما اگر ما (سستی نکنیم) و (اندوهگین نباشیم)یعنی از نبود فضای مطلوب نگران نباشیم ، یعنی ترس از شکست نداشته باشیم ، ترس از ضایع شدن نداشته باشیم ، شهامت حضور داشته باشیم در عین حالی که کار رو انجام بدیم یعنی (سستی نکنیم) ، با توجه به (برتری) ای که داریم حتما پیشرفت میکنیم . همه ی اینها(یه شرط داره و آن هم ایمانه) ، ایمان هم یعنی باید و نباید داشتن ، یعنی تقوا و مهمترین معنی اش قبول داشتن غیب و این که آهای : الشاهد هو الحاکم ، یعنی اینی که الان داره می بینه همون حاکمیه که فردا میخواد محاکمه کنه .
    یه بار دیگه بنویسم آیه رو آخه خیلی باحاله :
    وَلاَ تَهِنُوا (سستی نکنید)
     وَلاَ تَحْزَنُوا (اندوهگین نباشید)
    وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ (شما برترید)
     إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (اگر مومنید)
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۳۰ ارديبهشت ۸۸

    گیر سه پیچ فرماندار شیراز به افغانی ها

    چند روزی است اطلاعیه ای در معابر اصلی شیراز تحت عنوان طرد اتباع بیگانه غیر مجاز نظر هر عابری را به خود جلب می کند.

    در بند دوم این اطلاعیه آمده است :

    صاحبان خودروهائی که مبادرت به جابجایی مسافران بین شهری و درون شهری اعم از تاکسی ، اتوبوس ، خودروهای مسافربر شخصی و غیره مینمایند هرگونه جابجائی اتباع بیگانه غیرمجاز باعث توقف 6 الی 8 ماهه خودروهای حامل میگردد.

    بندهای دیگر اطلاعیه هم دست کمی از بند فوق ندارد.

    البته این اولین بار نیست که فرماندار شیراز به افغانی ها میپردازد ، زمستان 86  هم به نانواییها دستور داده بود به اتباع خارجی نان نفروشید.

    همچنین اخیرا در یکی از مناطق حاشیه نشین شیراز آلونکهای فروش ضایعات آهن اتباع خارجی تخریب شد که در کنارش چند ضایعات فروشی ایرانی هم قرار داشت و به همان سرنوشت دچارشد ، جالب اینجاست که از طرف فرماندار محترم نفری 50 هزار تومان به خبرنگاران حاضر در صحنه رسید تا مبادا خبر آن به گوش کسی برسد.

    از آنجایی که آقای احمدی نژاد در گفتگوهای خبری و در صدا وسیما به طورمستقیم و غیرمستقیم به برخورد با افغانی ها تمایلی چندانی نشان نداده است این حرکت فرماندار محترم یکی از نشانه های همراه نبودن جناح راست سنتی در امور اجرائی با رئیس جمهور است.

    این نکته هم قابل ذکر است که با اجرای طرح تحول اقتصادی و با تقسیم رایانه ها به اقشار مختلف به طور خودکار اتباع خارجی تحت فشار قرار خواهند گرفت.

    از همه ی این ها گذشته ، از نظر مکتب و مذهب ، تقسیم عادلانه بیت المال توسط پیشوای شیعیان علی علیه السلام بین عرب و غیرعرب که آن روزها در مرکز خلافت اسلامی(کوفه) حضور داشتند امری انکار ناپذیر است در صورتی که خلفای سه گانه حتی از حضور آزادانه غیر عرب در شهرهای اسلامی جلوگیری می کردند و این عمل فرمانداری شیراز با آیین حاکم بر جمهوری اسلامی خیلی جور در نمی آید .

    در پایان پیشنهاد میدهیم جناب فرماندار وقتشان را بیشتر صرف مبارزه با مواد مخدر نمایند که مثل نقل و نبات قابل دسترس جوانان شیرازی است و مانعی جدی برای اشتغال و در مقابل مانعی مثل اتباع خارجی خطرش چندین و چند برابر است.

      

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۱۶ مرداد ۸۷

    اقتصاد اسلامی در بیانات اخیر رهبری

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مدت زمان مدیدی است در جمهوری اسلامی در مورد اقتصاد و ساختار اقتصادی بحث است که حالا ما باید اقتصادمان را با الگو گرفتن از غرب ساماندهی کنیم یا اقتصاد اسلامی را برای جامعه به کار ببندیم.

     اتفاقا رؤسای جمهور هم هر کدام با یک تفکر خاص ساختار اقتصادی دولتشان را پیش میبردند ، یکی قائل به الگوگیری از اقتصاد شرق و غرب بود و تلفیقی از هر دو را راه حل مناسب اقتصادی مملکت اسلامی نوپای ما میدانست و یکی هم قائل به ساختن اقتصاد اسلامی - حتی اگر شده با آزمایش خطا و مدل سازی-  است .

    اما این فراز از فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب ، راه ما را در این خصوص روشن میکند:

    «ببینید خداى متعال در آنِ واحد دو چیز را آفریده است:
    یکى این عالم آفرینش را، با همه‏ى قوانینش، با همه‏ى سننش.
     یکى قواعد شریعت را؛ دین مردم را، راهنمائى زندگى مردم را.
     این دو تا را با هم آفریده؛ اینها با هم منطبقند. اگر شما طبق قوانین الهى - یعنى آن اراده‏ى تشریعى حق - عمل کردید، زندگى شما و رفتار شما منطبق با قوانین آفرینش میشود؛ مثل یک کشتى‏اى که در مسیر باد دارد حرکت میکند، باد به او کمک میکند؛ در جریان آب دارد حرکت میکند، جریان آب به او کمک میکند.

    »

    و به طور مسلم  یکی از مهمترین قسمتهای شرع مقدس که اتفاقا دلایل فقهی زیادی در منابع اسلامی در خصوص آن وجود دارد همین اقتصاد است . حال هنر ماست که بیاییم با تحقیق ، بحث ، تتبع و جستجو در قرآن و روایات معصومین علیهم السلام ساختار به روز اقتصادمان را طراحی کنیم و نه تنها در کشور خودمان پیاده بلکه مدل استانداردی از آن را به کشورهای اسلامی ارائه دهیم .  

    «سنن آفرینش به انسانى که در این راه حرکت کند، کمک میکند؛ منتها شرطش این است که شما حرکت کنید.»1

    1- سخنرانی رهبر معظم انقلاب در  دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۸۷/۵/۹

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۹ مرداد ۸۷

    بالاخره کدامیک حق اند؟

    بسم الله الرحمن الرحیم
    مسئولین سایت نوسازی
    سلام علیکم
    با دیدن نوسازی جدید حس نوشتن پیدا کردم و همه ی این مطالب را یکجا در قسمت «ارتباط با ما» سایتتان تایپ کردم.
    عنوانش را «بالاخره کدام یک حق اند؟» میگذارم و صد البته نامه ای است به شما که اگر جوابش را برایم بفرستید... (همان چیزهایی که میگویند، مزید امتنان است ، ممنون میشوم یا...)
    الحق که آخرالزمانه
    یک وقتی راهنمایی بودم!
    سر از چیزی در نمی آوردیم ، دنبال بازیمان بودیم ، فقط کیهان بچه ها و ضمیمه های کودک و نوجوان روزنامه ها برایم جالب و بیشتر هم داستانهایش خواندی بود.
    بعد رفتم دبیرستان!
    برای خودش دنیایی بود با آدمهای تازه ای. معلمها کلاسشان بالاتر بود ، آنموقع ها ترمی واحدی بود . به ما گفتند باید خودتان انتخاب واحد کنید. یاد گرفتیم چانه بزنیم با مشاور که این پیش نیاز را بیخیال شو بگذار ما امتحان دو و یک را با هم بدهیم .
    اتفاقا بحث های سیاسی هم داغ بود ، سر در نمی آوردیم اما سر مذهبی بودن ، میگشتیم ببنیم چه کسی ریش دارد میگفتیم او درست میگوید.
    آنموقعها ایران و کیهان دعوا داشتند ، ایران را میخریدم و کیهان ، کیهان مطلب میزد ایران جواب میداد ، ایران مطلب میزد کیهان جواب میداد.
    در درس آزمایشگاه الکترونیک جلوی تابلو در در حال بستن قطعات سر آقای هاشمی بحثمان میشد ، همکلاسیمان میگفت ، دائی ام که در فلان اداره ساخت وسائل مخابراتی است ، گفته یک آقای کت و شلواری آمده گفته من این کارخانه را یکجا میخرم ، بعد گفته اند تو کی هستی؟ گفته من فلان هاشمی ، (پسر هاشمی رفسنجانی) هستم . ما میگفتیم نه ، دروغ است میخواهند آقای رفسنجانی را خراب کنند .
    بعد زد و رفتیم حوزه علمیه ، اتفاقا آن روزها هم خیلی مشتاق اینطور مباحث بودیم  و هنوز آقای خاتمی رئیس جمهور بود ، اتفاقا آنروزها هم بحث در مورد آقای رفسنجانی پیش می آمد ، معاون آموزش حوزه مان که انصافا آدم خوبی هم بود ، میگفت : شما نمی دانید وقتی هاشمی میخواست برود سفر امام میداد برایش گوسفند سر ببرند تا سالم برگردد.
    اتفاقا خودش هم برایمان هفته ای یک ساعت تاریخ سالهای ابتدائی انقلاب و روند سیاسی - نظامی جنگ را میگفت( و خوب هم میگفت)
    یکی دو سال از طلبه بودنمان گذشت ، همینطوری روزنامه ها را دنبال میکردیم و سر مقاله ها را میخواندیم و اینترنت را زیر رو می کردیم که شنیدیم برادر چمران شده رئیس شورای شهر تهران . اتفاقا او ریشش هم زیاد بود و به طبع ما سازگار! گفتیم چقدر خوب ، شهید چمران به اون باحالی بود لابد برادرش هم مثل خودش است (انصافا ایشون هم آدم جالبی است)
    بعد خبر شدیم شهردار جدیدی آمده که آدم جالبی است ، میگویند حرفهای جالبی میزند.
    اتفاقا در تلوزیون و گمانم در برنامه نگاه یک ، آقای چمران آمده بود و چگونگی انتخاب شهردار توسط شورای شهر و مدت زمان و لیست بلندبالای افراد مورد نظر و... ! آخر سر انتخاب احمدی نژاد اشتیاقم را برای دنبال کردن اخبار مربوط به او بیشتر کرد .
    چندین ماه قبل از انتخابات بود ، تایپیست   بخش خبری ساعت 23 و چهل و پنج دقیقه صدا و سیمای فارس بودم (به خاطر اینکه نخواهند خواهران را دیر وقت به خانه بفرستند ، به ما گفتند کسی را نمیشناسی؟ گفتم : خودم) اتفاقا تلکس اخبار محرمانه را هم نگاهی می انداختم ، خبرهای جالبی میدیدم ، از جمله این که جامعه فلان ، حزب فلان ، گروه فلان و ... در فارس و شیراز  از آقای هاشمی دعوت کرده اند برای ریاست جمهوری کاندید شود. اتفاقا آقای هاشمی هم هی قر می آمد ، که باید ببینم اگر آدم باحالی بیاید من دیگر نمی آیم . ما هم میگفتیم این آقای هاشمی چقدر باحال است.
    زمزمه هایی هم از قصد قالیباف و احمدی نژاد برای کاندید شدن به گوشمان میرسید که قالیباف به مراتب جدی تر بود.
    زمستان تمام شد ، بهار علاوه بر زیبایی اش فصل جدی تر شدن انتخابات ریاست جمهوری بود ، اردیبهشت ، یعنی ماه تولدم ، دیدم نمی توانم بی اهمیت بمانم ، آخر گروههایی را میدیدم از آقای هاشمی حمایت میکردند که فقط به فکر منافعشان هستند ، همین امر گمانهایی را در ذهنم نسبت به این آقا ایجاد میکرد. با چند نفر مشورت کردم و برای حضور پر رنگ تر در صحنه انتخابات ، به بهانه درس و بحث از کارم استعفا دادم (اتفاقا میگفتند اگر بمانی آینده خوبی خواهی داشت ، اینجا تلفن چی کارگردان شده ، تو هم ...).
    تنور انتخابات داغ داغ بود . اصولگراها چندین گزینه داشتند و اصلاح طلبان هم.
    یکی میگفت آقای احمدی نژاد به نفع آقای هاشمی کنار میکشد . یکی میگفت قالیباف در اجماع اصولگرایان مطرح است.
    خلاصه ما هم از قالیباف و کارهایش در نیروی انتظامی و صندلی داغش در صدا و سیما و... خوشمان آمده بود گفتیم میرویم سراغ قالیباف ، سایتش را در سرچ پیدا کردیم و تلفنش را نوشتیم و زنگ زدیم ستاد انتخاباتی اش ، خیلی هم باکلاس بود.شماره مان را گرفتند و گفتند خبرت میکنیم . منتظر خبر شدن نماندیم و شروع کردیم تبلیغ برای قالیباف به صورت زبانی(همان لسانی خودمان) ، تا این که یک هفته ، (شاید هم کمی بیشتر از یک هفته) مانده به موعد رای دادن ، یک سی دی از احمدی نژاد گیرمان آمد. گمان کنم سخنرانی اش در اصفهان بود ، داخل سالن بزرگی در جمع دانشجویان.
    حرفهایش مرا به وجد آورد. هر چه میگفت حرف من هم بود . درد من هم بود. مطمئن شده بودم آمده است ، و برای ماندنش جدی است . نفهمیدم کی خودم را رساندم به ستاد انتخاباتی اش ، همانجا که تازه راه افتاده بود. آقای منافی تصویر بردار و یکی از همکاران آن شیفت خبری هم آنجا بود. با شور و شعف خاصی ، حتی  امتحانات پایانی حوزه را کلا بیخیال شدیم و با نیت یک کار انقلابی افتادیم به تبلیغ احمدی نژاد.
    آخرین شب تبلیغات بود که اجماع علمای شهر را مبنی بر این که به هاشمی رای بدهید دیدم . بدنم یخ کرد. روحم درد گرفت. گیج شدم! از بعض علمای شهر اصلا انتظار نداشتم. (البته بعدها فهمیدم به آنها گفته اند -میگفتند اطلاعات گفته- اگر به هاشمی رای ندهید معین رای می آورد و ...)
    دور اول که احمدی نژاد رای آورد!
    دور دوم باز هم تقابل بود ، برای ما یک تقابل بزرگ. رفتم سراغ علمای شهر ، چند تایی که سکوت کردند و گفتند ما آن حرف قبلیمان را برای دور اول زده ایم در مورد دور دوم سکوت کرده ایم .
    اما آیت الله حدائق خیلی با نمک گفت: من میخواستم به دوتایشان رای بدهم ، دور اول به هاشمی رای دادم الآن به احمدی نژاد.
    این تقابل ، ظاهر شدن بخشی از دسته بندی موجود در مذهبی ها را در پی داشت .
    برایم مشخص شد که بابا همه ی آنهایی که ریش دارند هم درست نمیگویند!
    باز هم جان کندیم تا سوم تیر شد و احمدی نژاد رای آورد.
    تازه اول ماجرا بود ، تازه فهمیدم ریشوها(همان مذهبی های خودمان) خیلی بیشتر از این حرفها دسته بندی دارند .
    بازتاب (تابناک کنونی) یک دسته ، طرفداران آقای هاشمی یک دسته ، طرفداران احمدی نژاد یک دسته ، طرفداران قالیباف یک دسته ، یک عده اصلاح طلب ریشو هم یک دسته (اصلاح طلب مذهبی هم داریم به خدا!).
    اما اکنون درمانده ام از این جماعت که بالاخره کدام یک حق اند؟
    تابناک درست می گوید یا رجا نیوز یا نوسازی یا فردا یا آفتاب ، بالاخره کدامش درست است؟

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۳۰ خرداد ۸۷

    یه اس ام اس و جواباش

    اس ام اس :

    اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم؛ نمازمان قضاست!

     

    جوابها :

     

    طلبه سال ششم : خرمشهر آزاد شد .

     

    سرباز وظیفه : قانون 12 نیوتن میگه : وقتی میری توالت منتظر جاذبه زمین نباش! زور بزن!!!

     

    طلبه پایه ی نه : بله .

     

    استاد حوزه : بله .

     

    طلبه پایه هفت: کلاس اول که بودیم مینوشتیم آن مرد در باران آمد اما حالا میدونم که تا اون مرد نیاد بارون نمیاد , ادرکنا یا مهدی (عج) (انگلیسی تایپ شده بود)

     

    دانشجو برق دانشگاه آزاد: میدونی ام تی ان ایران سل یعنی چی؟ ام:مردم  تی:تلفن  ان:ندیده (انگلیسی تایپ شده بود)

     

    طلبه(مبلغ کاروانهای زیارتی و مداح): سلام معنی آن چیست این که همه میدانند .

     

    دکتر ف(استاد حوزه و دانشگاه) : ببخشید شما؟(انگلیسی)

     

    یه شماره ناشناس: مشکلی دارم زه دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند .(وسط جوابها اومده گفتم بزنمش اینجا –هوینجوری-)

     

    علی الف(عضو گروه باصر): مگر الان وسط جلسه نیستید؟

     

    بازاری (اقوام نزدیک): یعنی چی؟(انگلیسی)

     

    طلبه پایه پنچ و شش(داره پرشی میخونه): عمریست که از حضور او جا ماندیم / در غربت سرد خویش تنها ماندیم / او منتظر است تا که ما برگردیم / مائیم که در غیبت کبری ماندیم.

     

    دانشجو دانشگاه آزاد(رشتشو نمیدونم) : فاطمیه آمد و آن همدم و مونس کجاست ؟ شمع میپرسد زپروانه گل نرگس کجاست؟ در (... – یعنی اس ام اس نصفه اومد)

     

    طلبه پایه پنج: ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم / محتاج عطا و کرم فاطمه ایم / عمریست که از دایر از بیگناه کشتید*(عین اس ام اس بود)

     

    طلبه پایه چهار: بیا به زندگی نگاه کنیم به عشق به زیبایی به دریا به بهشت به جهنم به درک , اصلا به من چه ؟ به تو چه ؟ چیکار داری به این کارا ! (شکلک لبخند)! شما ؟

     

    همون طلبه پایه شیش اولی : قال المعصوم : ما اهل بیت حجت خدا بر مردم هستیم و فاطمه (س) حجت خدا بر ما . شهادت حضرت زهرا(س) تسلیت .

     

    شماره ناشناس: برای انسانهای بزرگ بن بست وجود ندارد چون بر این باورند که یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت .!

     

    دانشجو کارشناسی ارشد ادبیات(از بستگان نزدیک) : 1- شهادت زهرای مرضیه بر شما تسلیت باد 2-پیامتون رو درست فرستادی؟ 3- عزیز خیلی التماس دعا دارم یه کاری دارم خیلی گره خورده . (انگلیسی)

     

    معلم دبیرستان(پسر دائی) : ظهور امام زمان(عج) تجلی باطن همه ادیان الهی است "هانری کربن"

     

    مهندس کامپیوتر(رهرو): چون آن آفتاب عالم تاب برآید نماز که سهل است همه عمران قضاست . پناه بر خدا .

     

    طلبه پایه هشت : و آن مرد که اصبر الصابرین بود سر قبر همسرش ایستاد و گفت : قل صبری یا رسول الله ... .

     

    دانشجوی حقوق(شاید هم حاج خانومشون جواب دادن): آنوقت میشویم عین مختار ثقفی! البته نماز پیش از وقت هم حکایت عجیبیست!

     

    سرهنگ پاسدار الف : سلام اگر آفتاب زده باشد نیت قضا ، اگر در حال طلوع باشد به قصد رجا ، اگر یک رکعت هم قبل از طلوع باشد نیت ادا میکنیم . راستی نام شریفتان چیست

     

    رئیس بسیج طلاب شیراز: جواب : بله قضاست.

     

    مدیر داخلی حوزه علمیه امام سجاد (ع) اصفهان : در طوفان زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است.

     

    طلبه پایه یک: سلام ، سید جون تو هم نصف شبی گیر دادیآ.

     

    معاون اطلاعات و اخبار صدا و سیما: امام صادق(ع) شناخت حقیقت حضرت فاطمه (س) ادراک لیله القدر الهی است.

     

    طلبه پایه یک: در دلت نور امید/ در سرت شور بهار/ هر دم از غم آزاد/ خانه ات گرم زمهر/ گره ایت از سر شوق/ خنده ات از ته دل/ هر غروبت دلشاد/روزگارت خوش باد.

     

    طلبه پایه چهار: یا زهرا امام رضا علیه السلام : کانت لنا ام صالحه ، ماتت و هی علیهما ساخطه و لم یاتنا بعد موتها خبر انها رضیت عنهما! طرائف سید بن طاووس .

     

    سردار سپاه -آقای الف : دعا کن هم اکنون بیدار باشیم که آمدن آفتاب نزدیک است. انشاء الله .

     

    پسر خاله (راهنماییه): چون نامه اعمال مرا پیچیدند/ بردند و به میزان عمل سنجیدند / بیش از همه کس گناه ما بود ولی / مارا به محبت علی بخشیدند

     

    طلبه پایه پنج: حضرت فامطمه زهرا (س) : من سه چیز از دنیا شما دوست دارم : تلاوت قرآن کریم ، نگاه به چهره رسول خدا (ص) انفاق در راه خدا. شهادت حضرت زهرا س تسلیت باد .

     

    طلبه پایه سه : از وجد رقیفان بی وفا آغبت اینه فروش شهر کورها شدم.

     

    دانشجوی الکترونیک (دانشگاه باهنر – میخواد طلبه بشه) : سلام آره قبولت دارم . ولی نفهمیدم منظورت چیه . (انگلیسی)

     

    دانشجو (از بستگان) : تفسیر زهرا(س) در این دو حرف است قدر خمیده ، محراب کوتاه . التماس دعا

     

    طلبه پایه شش: باید خطوط دلمان را کمتر اشغال کنیم شاید خدا پشت خط باشد .

     

    طلبه پایه هشت: و با دمیدن آفتاب خفته ای بیدار نخواهد شد – یا ...

     

    طلبه پایه یک(جانباز انفجار رهپوبان-12 روز در کما بود) : اگر از گناه ، مطهری ، رجائی هست که بهشتی شوی! اگر با هنر شهادت آشنائی، مفتح درهای بهشت خواهی شد.اگر باهمت ، تقوا پیشه کنی صیاد دلها میگردی . التماس دعا

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲۰ خرداد ۸۷

    بمب بود آقا ، بمب!

    بسم الله الرحمن الرحیم

    صوت سخنران مراسم نماز میت و تشییع از شاهچراغ  

    ---------------

    دل سنگ آب میشود !

    «حاجی» لوله کش است ، و پسر عموی پدرم!

    رفته بود «جواد» پسرش را که از کوچکی با هم بوده ایم در آی سی یو دیده بود . میگفت: فایده ندارد، این دیگر رفت!

    این را که گفت با آن حالت نگاهش انگار تمام غصه های عالم را خراب کرده باشند روی سرم . هر چه تکه تکه های بچه ها را دیشب دیدم اصلا تاثیری بر روحیه ام نداشت، نمی دانم شاید احساس نداشته باشم و یا شاید تازه دارم می فهمم چه خبر بوده است .

    هیمن الان خبر شهادت 2 تا از بچه های بستری در آی سی یو را هم شنیدم ، به این ترتیب حداقل دوازده ، سیزده نفری میشود جمعیت شهداء .

    بمب آقا جان ، بمب !

    ما در ساختمان حسینیه مان- (حسینیه سید الشهداء)  محل برگزاری مراسم کانون فرهنگی رهپویان وصال- یک محفظه ی شیشه ای داشتیم که یک و نیم متر از زمین فاصله داشت و یادگاریهای شهداء در آن بود ، حسینیه یک سوله است ، تقریبا به اندازه یک سالن فوتبال ، آخر سوله این محفظه قرار داشت . اول آن منبر ، موقع سینه زنی ، جمعیت کمی از منبر فاصله میگیرد و از آخر هم جمعیت در وسط حسینیه جمع میشوند لذا اطراف این این محفظه (یا به قول بعضی ها نمایشگاه) کمی خلوت میشد که انفجار هم موقع سینه زنی بود و گرنه تلفات بیشتر از اینها میشد!

    این ها (فرماندار) اعلام کردند که بر اثر انفجار آن محفظه این اتفاق افتاده حال آنکه وقتی محفظه بترکد و مردم ایستاده باشند به دلیل ارتفاع محفظه باید بالاتنه جمعیت آسیب ببیند در صورتی که اکثر مجروحین و شهداء از پایین بدن مجروح شده بودند.

    ممکن است مواد موجود در محفظه به انفجار کمک کرده باشند اما ابتدائا انفجار بوسیله بمب دست سازی است که در زیر همین محفظه گذاشته شده بود.

     

    حرف آخر :

    خون شهداء این قضیه کانون ما را ابدی و باقی کرد و بدانید اگر هر هفته در جلسه ما بمب بگذارند باز هم شنبه شب ها شرکت خواهیم کرد .

    اللهم عجل لولیک الفرج واجعلنا من خدامه و المستشهدین بین یدیه

     

    لینکهای مرتبط:

    در باغ شهادت باز باز است

    انفجار قوی در حسینیه سید الشهدا شیراز

    ویژه/ علت انفجار شیراز؛ بمب دست ساز در یک کیف سامسونت


     

    گزارش عینی از لحظات انفجار بمب - وبلاگ مرفه با درد

    گزارش بمب گذاری - وبلاگ عطر سیب

    انفجار بمب در شیراز - وبلاگ دنیای راه راه

    چشمتان روز به روز کورتر باد - وبلاگ حرفهای زورکی

    والله خیر الماکرین - وبلاگ بغض های نترکیده

    گزارش بمب گذاری در کانون - وبلاگ نحل
    سروده ای در وصف شهدای کانون - وبلاگ آقای تیپ
    انفجار در شیراز واهیت وهابیت را افشا کرد - وبلاگ نامحرمانه

    لحظات انفجار بمب - وبلاگ کبوتر حرم

     ما آرزومون شهادته! - علم بی نهایت ، هنر،‏ دین ...

    دلم می‌خواهد بگویم شهید…

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۲۵ فروردين ۸۷

    عدالت یعنی نمایندگی با رای اموات؟!

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سالروز امامت و ولایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر تمام شیعیان جهان مبارک باد .

    نتایج عجیب و حیرت آور انتخابات در شهرستان لامرد ، جنوبی ترین شهر استان فارس ما را برآن داشت  تا این چند خط را تقدیم حضور همه ی عدالتخواهان ایران اسلامی کنیم چرا که : الساکت عن الحق شیطان الاخرس (سکوت کننده بر حق شیطان گنگ است.)

    در حالی که در بسیاری از شهرهای کشور ، انتخابات سالم و تحسین بر انگیزی برگزار شد ، شاید تلخی بی توجهی به این بی عدالتی ، شیرینی حضور حماسی ملت را به کاممان تلخ نماید .

    جناب آقای محمد علی حیاتی با کسب 59هزار رای به نمایندگی شهرستان مهر ولامرد (بنویسیم برگزیده یا منصوب؟)شدند!

    طی چند سطر به بررسی خبر فوق می پردازیم :

    آقای حیاتی در اوج محبوبیت خود واقبال عمومی  در دوره گذشته حدود 34هزار رای کسب می نماید حال چگونه است که در این دوره با داشتن یک رقیب جدی به نام عبدالله حسینی که اتفاقا به خاطر عدالتخواهی و خاکی بودن شهرت خاصی در بین مردم شهر پیدا کرده است ، آراء  آقای حیاتی به حدود دو برابر دوره قبل و با این فاصله و قاطعیت می رسد؟

    نکته ی عجیب دیگر این که عبدالله حسینی رقیب جدی حیاتی ، سوم می شود و نه حتی دوم !

    در همین حال طرفداران آقای حیاتی در شهر با خیال راحت ، اعلام می کنند ، آراء فلانی را دور ریختیم ، یا شخصی می گوید : من خودم آراء دو روستا را خریدم . تازه اینها غیر از مواردی است که با یک شناسنامه چندین رای داده شده است . و یا با شناسنامه فرد به سن تکلیف نرسیده یا میت رای داده شود .

    و باز هم غیر از کم لطفی های قبل از انتخابات است که مثلا سخنرانی عبدالله حسینی در حسینیه ها ممنوع اعلام می شود!

    مستندات موارد گفته شده موجود بوده و به مقامات مربوط تحویل خواهد شد.

    این ها همه یک طرف قضیه ،  طرف دیگر آن این که اگر کسی بخواهد به این روند اعتراض کند پاسخ خواهد شنید:

    آقا ! دشمن شاد می شویم ، بیگانگان از اعتراض شما سوء استفاده میکنند!

    و یا : رهبر معظم انقلاب فرموده اند ، سلامت انتخابات تضمین شده ، اگر شما اعتراض کنید نقض حرف رهبری است .

    قضاوت را بر عهده مخاطب گرامی می گذارم .

    چرا باید فردی با اعتماد به پشتوانه جناحی و رسانه ای قوی بتواند اینگونه قلدر مآبانه همه چیز نظام را زیر سوال ببرد و هیچ کس هم حق اعتراض نداشته باشد؟

    آیا ما انقلاب کرده ایم که این گونه قلدر مآبی ها بر مردم شریف و همیشه در صحنه ،  دلسوز و صبور اعمال شود؟

    آیا این گونه تقلب در انتخابات نقض سخن رهبری است یا اعتراض  به تقلب ؟

     

    اگر ستاد محترم نظارت بر انتخابات کشور بخواهد بر روند انتخابات این شهرستانها نظارت کند ، نباید از مسئولین محترم استان که به خاطر پشتیبانی روزنامه سبحان به مدیر مسئولی نماینده فوق الذکر در انتخابات شیراز ، نمک گیر شده اند برای نظارت استفاده شود .

    این مهم مستلزم حضور یک تیم کارشناسی بی طرف از راس دولت محترم جهت بررسی دقیق در مورد این انتخابات است .

    امید است دولت محترم عدالتخواه و رئیس محترم جمهور در این امر تساهل ننموده و کام مردم شریف شهرستانهای لامرد و مهر را در این روزهای عید تلخ ننمایند.

     

    بحث و تبادل نظر

     

    نظرات دیگران :

     

    نظرات جالبی برای این مطلب درج شد  که میتوانید آنها را در ادمه مطلب ببینید

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۳۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۲۶ اسفند ۸۶

    تضعیف انقلاب دستاورد ضعف روابط عمومی ها

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وقتی می نشینیم تحلیل میکنیم تهاجم رسانه ای - فرهنگی غرب را یکی از مواردش را ایجاد نارضایتی عمومی ذکر میکنیم .

    اما به راستی نارضایتی عمومی دلیلش فقط رسانه ها و معاندین نظام هستند؟!

    در هر کدام از دستگاههای اجرایی زیر مجموعه ای هست به نام : روابط عمومی . یکی از وظایف روابط عمومی ها ارتباط با مردم و ترسیم نقش مثبت آن سازمان در اذهان عمومی است ، اما خیلی وقتها از دستورالعمل ها - ی ناقص و غیر کارشناسی - یک ذره اینطرف و آنطرف تر نرفته و اصلا برایشان مهم نیست که در شهر نسبت به آن سازمان چه فکری میشود؟!

    چند نمونه در شهر شیراز:

    رفته بودیم سازمان آب و فاضلاب برای پرداخت حق انشعاب فاضلاب که این روزها در شیراز خیلی از مردم را به این ادراه کشانده است ، از همان در ورودی مردمی را میدیدیم که خسته از پیچ و تابهای اداری غر و لند می کنند ، داخل راهروهای اداره هم که مردم منتظر بودند نوبتشان شود و کارشان راه بیفتد با هم صحبت می کردند و میگفتند : من شنیدم سازمانهای بین المللی کل مبلغ فاضلاب شیراز رو دادن! حالا اینا دوباره دارن از ما پول میگیرن!

    خب این خیلی تعجب بر انگیز است ، اتفاقا خیلی از کارمندان اداره آب و فاضلاب هم بیخیال از کنار این حرف می گذشتند ، در همین پیچ و تابها از یک مهندس خوش برخورد قضیه را پرسیدم جواب داد: بانک جهانی وام داده و بلاعوض هم نیست باید برگردانده شود .

    سوال اینجاست ، اگر واقعا پاسخ این آقای مهندس صحیح است چرا یک تابلو در آن اداره نصب نمی شود و این نکته به مردم اطلاع داده نمی شود؟!

    در ثانی آیا نمی شود فواید فاضلاب شهری برای مردم شرح داده شود ، تا با خیال راحت وتحمل مراحل اداری نسبت به پرداخت حق انشعاب آن اقدام نمایند؟!

     

    مورد دوم : همه ی ما در قسمتهایی از شهر از جمله بلوار مدرس فنس های بد قیافه مترو را دیده ایم ، در این که مترو برای شهر بسیار مفید و حتی ضروری است شکی نیست ، اما سوال اینجاست آیا نمیشود به جای این سیمهای کج و معوج دیوارهای چوبی یا از هر جنس ارزان دیگر نصب کرد و بر روی آن فواید مترو را نوشت ، تا مردم بدون هیچگونه اعتراضی حتی با خوشحالی از کنار آن رد شوند و مشکلاتش را هم بپذیرند؟ آیا نمی شود از آن به عنوان یک منبع درآمد بوسیله اجرای فضای تبلیغاتی استفاده کرد؟

     

    بنابر این به نظر می آید در این عصر  که بوسیله رسانه حتی ذائقه مردم را به چیزهای مضر سوق میدهند ، حداقل استفاده از امکانات را بنماییم و با کوتاهی هائی همچون موارد ذکر شده مردم را نسبت به انقلاب شکوهمند اسلامی که انصافا با تمام این حرفها با جان و دل پشتیبان آنند بدبین ننمائیم .

     

    بازتاب مطلب در سایت خبری فارس تیتر

     

     

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۲۳ بهمن ۸۶
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب