سفرنامه(بخش اول) این دفعه مثل سالها و دفعات قبل نبود . که خیلی الکی ساده تر از هر چیزی بخوای فکرشو بکنی نمیشد رفت. بچه ها میگفتن علی بدو ثبت نام کن . البته امسال با کانون رفتیم و اولین سفر با کانون بود بقیه اش همش با جمع کوچک و صمیمی بچه های هنرستانمون بود که بعدها برای این که دور هم باشیم تو یه مسجد جمع میشدیم . مثلا بچه ها میگفتن اسمتو نوشتیم . میگفتم هنوز معلوم نیست . خلاصه اگر نطلبد تو زمین را به آسمان برسان راهت نمیدهند . حالا هر چی میخوای زور بزن . یک سال به بهانه مدرسه یک بار پول یک بار کلاس فلان . شاید باورتون نشه تابستان ۸۳ به خاطر کنتور برق ما نرفتیم . پول برق به خاطر ۲ طبقه بودن منزلمان زیاد میومد با برادر که طبقه بالا مینشیند به این نتیجه رسیدیم که یه کنتور برق باید اضافه کنیم تا پول برق تساعدی نیاد . بعد هم گفتن شما تو حریمید و باید رفع حریم بشه و هنوز که هنوزه از کنتور جدید خبری نیست . خب نمیشد چیزی هم گفت چون مادر غصه میخورد . کاریش هم نمیشد کرد . از بس آدم پستی هستم این بار هم با پارتی بازی راهمون دادند . بگذریم . لیستا پر شده بود اسم منو ننوشت . دیگه مثل قبل گریم نمیگرفت یه جورایی مسئله حل شده بود. قرار گذاشتم که اگه نرفتم هم برام فرقی نکنه . این همه وقت نرفتیم این بار هم روش . ولی آی تشنه دیدن گنبد بودیم که نگو . ( تو خودم نمیبینم از امام رضا(ع) براتون بگم . دعا کنید حالشو خودش بده و گرنه نیمه کاره ولش میکنم ) به هر حال با سفارش ثبت نام شدیم . خدا رو شکر کردیم که لیست مسئول اتوبوسا رو دیواره و ما راحتیم. اما چه سود که فرداش که رفتیم حسینیه سید الشهدا (ع) جناب شبد (از بچه های تالار گفتمان) گفت : علی تو باید سه شنبه بیای . رفتیم سراغ اکبر (یکی از مسئولین اجرایی کاروان) گفتم نمیشه ما رو بیخیال شید. گفت : حمید بیا ببین این چی میگه ؟ دیدیم جانمان در خطر است کوتاه اومدیم . پنجشنبه حرکته . امروز دوشنبه است و فردا جلسه کادر اتوبوسا . برای جلسه هماهنگی سفر گروه RV اومده بودیم حسینیه شب هم اتفاقا جلسه مسئولین کاروان بود با حضور سید . جلسه گروه خودمون تقسیم کار شد : ماه تمام(rv_043) طبق معمول عکاس . فروغ بی انتها (rv_039) پخش مستقیم . ارور (آی دی تالار گفتمانشه)(یعنی rv_010) ضبط دیجیتال و تهیه فیلم . حقیر هم گزارش متنی و هماهنگی که بعدا خدا کمک کرد و راحت شدیم . خب شب شد بعد از نماز و یه کمی الافی جلسه مسئولین کاروان شروع شد . معمولا سید تکیه میزنه به دیوار بقیه هم به شکل یه نیم دایره دورش میشینن و اگه صحبتی بود که میگه و گرنه از همون اول نیم دایره هر واحد کارایی که قراره انجام بده اعلام میکنه. جلسه جالبی بود و بعضی جاهاش خنده دار . واحدهای تبلیغات . خیریه . انتظامات . کامپوتر و اینترنت (rv) . تدارکات . پرسنلی . امداد و ... (دیگه یادم نمیاد). هر کدام گزارش کار دادن و بحث شد . روی این مطلب که از چند مداح و سخنرانی که مشهد هستند چه کسانی دعوت بشن هم مشورت شد که مایه تعجب من بود . یعنی بچه های جزء هم صاحب نظر هستند؟ بابا اینا که خودشون کلی تجربه و مخن دیگه چرا به شور میزارن ؟ مثلا میگفتن برای جلسه های صبح آقای عالی رو دعوت کنیم یا آقای صدیقی یا رحیم پور ؟ (جلسات شب تو مهدیه هم که طبق معمول خود سید )و مداح ها قانع ، واعظی ، هوشیار و ...؟ بعد بچه ها نظر میدادن ( معمولا تو اینجور موارد هر کی باشه میگه من بهتر میشناسم خودم هر کسی رو که صلاح دونستم میارم ) . من هم آخر صف نشسته بودم یعنی باید از طرف گروه آروی حرف میزدم(چون مسئولین همه جیم زده بودن) . هیچی! گفتیم امسال غرفه نداریم. سید گفت : چرا ؟ گفتیم دردسرش زیاده . دوباره گیر داد . خدا خدا میکردم کوتاه بیاد چون تو جلسه آروی تایید شده بود و اگه من اینجا زیر بار غرف میرفتم بعدا سرم بالای دار بود . با آوردن چند دلیل : جواب نداده و فقط شلوغ بازی بوده و برنامه جذب رو گذاشتیم رابطه ای اینجوری بهتر جواب میده و ... توجیهش کردیم . کارهای دیگه : پخش مسقیم مراسمها و وبلاگ مشهد و اینترنت دیواری . ( توضیح برای بچه هایی که کانون رهپویان وصال رو نمیشناسن حدود ۴۷ اتوبوس قراره برن مشهد تو پارچه های سر کوچه ی محل اسکانها دیدم نوشته کاروان ۲۰۰۰ نفری ) بعد از جلسه رفتیم پیش اکبر و گفتیم : من جلسه فردا شب (جلسه بچه های کادر) رو نمیتونم بیام باید برم سر کار . گفت پس فردا شب بیا گفتم اونم نمیتونم . گفت هر وقت تونستی بیا پیش خودم . هر کاری کردیم از زیرش در ریم نشد که نشد . (حتما میگین : وای ی ی ی ی ی . پس کی میرین مشهد؟ میریم ایشالله صبر کنین ) ببخشید دلم میسوزه . هم برای وبلاگم که به خاطر مطلب طولانی نوشتن امکان تعطیلیش هست ، هم چشم شما که احتمال ضعیف شدن و بی نصیب ماندن از مطلب بعد هست . بقیه اش برای بعد . راستی ذکر این نکته لازم است که من قبلا این مطالب رو ننوشتم و هر چی به ذهنم برسه و یادم بیاد همین الآن تایپ میکنم . نیت ما که کجه اگه نیت شما صاف باشه چیزای خوب خوب به ذهنم میرسه ! انشاءالله
|