۱۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی سایت» ثبت شده است

فیلتر کنید

فیلتر کنید

اصلا بحث سر ریاست جمهوری خاتمی یا رفسنجانی نیست . بیست و اندی سال پیش شهید چمران این حرف رو زد : نظام تغییر کرده ولی سیستم مشکل داره . ساختار اسلامی نیست .

هشت سال دوران زندگی یه نسل سومی بد بخت یعنی حداقل دوران دبیرستان و مهمترین بخش از شکل گیری شخصیت و فرهنگ یک جوان و به تبع یک ملت به دلیل جوان بودن ایران .

روزی خانم فائزه هاشمی دوچرخه سواری را به دختران ما یاد داد .

چندین سال سینماهای ما فیلمهای از قبیل شوکران ، قرمز ، آبی ، صورتی و هزار رنگ دیگر به خورد من نسل سومی داد و به من اثبات کرد که اشکالی ندارد با پسر حرف زد . آهای پسر تو باید مهمترین دغدغه ی زدگیت پیدا کردن دختر برای آینده بهتر باشه حتی اگه سه چهار تا دوست دختر رو تجربه کنی .

آهای پسر اگه یه وقتی زن گرفتی و بچه هم داشتی اشکالی نداره بری دنبال یه دختر دیگه و عاشق اون بشی .

نوارهای موسیقی ما عشق کاذبی رو به من نسل سومی تزریق کرد که عمرم رو باهاش تباه کردم . تمام زندگیم رو میذاشتم تا دختری رو پیدا کنم و با اون دوست بشم و درد دل کنم .

رمانهای عشقی شعرهای مبتذل آموزش بهتر روابط جنسی پرفروش ترین کتابهای ما در طول این هشت سال بود .

تجمع های مختلط به عنوانهای مختلف شورای دانش آموزی . مجلس جوان و ... کار کردن دختر و پسر در دورانی از زندگی که اوج حمله شهوت به انسان هست رو عادی و بهتر بگم رسمی کرد .

به هزار بهانه گفتمان راه انداختید و بیچاره جوان را سردرگم کردید به طوری که بدبخت میاد پیغام میذاره : من عاشق سعدی هستم و کوچکتر از آنم که بخوام در مورد حکایتش نظر بدم . بعد از اونور میری تو وبلاگش میبینی نوشته : چرا ما باید تو سلام نماز به محمد (ص) سلام بدیم ؟! . حال آنکه سعدی گفته : بلغ العلی بکماله .....

این تناقض رو چه جوری میخواین معنی کنید .

من سر در نمیارم چی درسته چی غلط ؟!

تمام عشق جوون شده این که مزه همه ی سیگارهای موجود در بازار رو بچشه تا بلکه برای دقایقی بدون ترس از معتاد مواد مخدر شدن خودشو تخدیر کنه و از شر اعصاب خورد راحت بشه .

۵۵ هزار نسخه در روز تیراژ یک روزنامه استانی ماست و هر روز دو صفحه کامل به حوادث اختصاص داده میشه . آیا این عادی کردن هر نوع جنایت اعم از دزدی و تجاوز و ووو نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حالا این جوان این جوری بزرگ شد .

هشت سال اونو تربیت کردی

حالا

آیا میتونی با یک روز فیلتر کردن وبلاگش که عقایدش رو در اون نوشته همه ی اشتباهاتت رو جبران کنی  ؟!!!!!!!

8 سال میان یه فرهنگ رو جا میندازن بعد یه روزه میخوان عوضش کنن .

پس فیلتر کنید .

فیلتر کنید .

فیلتر  

-------------------------------------------------------

از این جا به بعد دلتنگیه شاید شما این زبون رو نفهمید آخه محلیه .

دلم بر لامرد تنگ آویذه . یه 4 – 5 سالی وایوو نرفتم . ای ی ی  ی ی روزگار .

دلم میخوا برم لامه .

صو گه گیمین که پاویذم دیبامون (خدابیامرز) با پیرزناش ا سایه ی دیوار نشسون و یه کیلی سورویی و روغن و چایی هم تو سینی ناهاذوو دیبامون بگو : علی ، جان ، بیو ناشتا بخور .

دلم میخوا بزنم تو صحرا زیر سایه گز تو گرما دراز بکشم .

دلم میخوا با بچها برم زیر یه کناری و با سنگ ا جونش آویم تا دو تا دونه کنار بفته و بخوریم .

دلم میخوا تو گرمای گرم تاووسون سر ظهر بریم بجخیم ا حوضین .

دلم میخوا برم خونه خالمون هر رو بعد از ظهرا با بچه ها والیوال بازی بکونیم .

دلم میخوا برم کو به امیذ یه ولمی تو گرمای تاووسون بگردیم بعدشم خسته و خورد واییم بفتیم زیر کولر گازی .

دلم میخوا با بچه ها بریم هل بازین بعذشم یکی خنج بخوره دعوا واوو و بازی خراب آوو  .

دلم میخوا ماه محرم برم شوی پای میلس بیشینم و نگه گیریخ کردن مردا و زنا بکنم .

یا آخر شو بریم میلس و پای تش که بر قلون مینن ویسیم و با تشا ور بریم.

دلم میخوا روز تاسوعا و عاشورا تو نون ظرف کردن کمک کنم .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • شنبه ۳۰ آبان ۸۳

    مخاطب

    سلام

    عیدتون مبارک

    اونایی که وبلاگ دارن میدونن مخاطب چقدر تو وبلاگ نویسی مهمه .

    البته برای بعضیها هم مهم نیست کسی مطلبشون رو بخونه که کم‌اند .

    طی حدود دو سال وبلاگ نویسی و افتادن این تب عرض میکنم . آدم عشق میکنه مثلا ۵۰ نفر در مورد مطلبش نظر بدن .

    از اونجایی که تو اینترنت نمیشه مخاطب خاص داشت و برای مخاطب یه گروه سنی تعریف کرد این کا رو مشکل تر میکنه .

    این که کسی بیاد مطالبت رو بخونه خیلی مهمه .

    اما وبلاگ یه صفحه است که اگه خیلی هنر کنی روزی دویست نفر بیان بخونن که باید  که بیشترشون برای تبلیغ وبلاگ خودشون بهت سر میزنن .

    به نظرتون میشه دنبال ه تریبون بهتر گشت ؟!

    مثلا یه ستون تو روزنامه ؟!

    اصلا نظرتون چیه ؟

    مثلا من برم تو یه روزنامه بنویسم بعد زیرش آدرس وبلاگمو بذارم . چطوره ؟

     -----------------------------------------------

    ماه رمضون رفت .

    برای من مثل یه عمر بود .

    پشت سرمو نگاه کردم دیدم به به چقدر کارام قضا شد . و دیگه راه برگشتی نیست .

    مثل زندگی میمونه برام . نتیجه رو بعد از ماه رمضون میبینه .

    بعد روتو بر میگردونی میبینی ا آخر خط روز عید فطر و روز حساب و کتاب .

    چشاتو باز میکنی مبهوت :::::::----------> وای بازم گند زدم .

    بعضیا میگن برای ماه رمضون دیگه زنده باشیم .

    ولی من اصلا برام مهم نیست و برعکسم هر که هم هر چی میخواد بگه . من میگم نه بذار بریم بیشتر از این گند نزنیم .

    چقدر برنامه چقدر امیدوار و حال .... !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    قفل کرد ذهنم بهتره خفه شم .

    چاکر هر چی نسل سومیه

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۲۴ آبان ۸۳

    مجله

    من عاشق :

                            سروش جوان

                                                  سوره

                                                                 زمانه

                                                                             خیمه

                                                                                           پرسمان

    این مجله هام

    بقیه‌اش رو گفتن نگین .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۲۰ آبان ۸۳

    درد دارم ؟

    نه درد ندارم .

    اگه درد داشتم حاضر نمیشدم اینجوری هر چی میخوان بارم کنن .

                   --------------------------------------------------------------------------

    خدایا یه قطره از درد علی رو بهمون عطا کن !

    ببخشید اشتباه شد . من بیشتر میخوام ولی اگه ظرفیتش رو نداشته باشم که در دم جون میدم . پس ای خدا :

    اول ظرفیت پذیرش درد رو بده بعد درد .

    نه اینجوری هم نمیشه تا من به تو نزدیک نشم که ظرفیتم بالا نمیره . خودتون گفتین هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند .

    پس منو از مقربان درگاهت قرار بده !

    راسی قرب بدون عبادت و شب زنده داری و انجام واجبات و ترک محرمات نمیشه .

    پس ای خدا توفیق طاعت و ترک معصیت رو عطا کن . که هر چه دارم از تو است .

    -------------------------------------

    اذونه میخوام برم نماز مغرب و عشا رو بخونم و بعد هم یه افطار بزنم تو رگ .

    خاک تو سرم شده یه بار به یاد فقزا با درد غذا بخورم ؟

    اینو میخواسم بگم .

    از حدود سال ۷۹ تا حالا تقریبا هر شنبه شب دارم میرم پای منبرش و حتی بعضی وقتا میون بحث‌ها نکاتی برام تکرارین ولی نمیدونم چرا خسته نمیشم . همیشه هم دوست دارم برم اون جلو بشینم که واعظ رو واضح ببینم .

    ولی خداییش الکی اسمشو گذاشته بازمانده تنها  

    یه مشت نسل دومی الاف جمع شدن سر بچه مردم رو گول میمالن .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۱۵ آبان ۸۳

    قرار

    سلام

    خداییش بیا یه قرار با ما بذار .

    هر وقت خواستیم بخوریم زمین و پامون چپ بذاریم یه جوری بزن که با مخ بیاییم رو زمین .

    امشب آقای دولابی شبکه چهار ساعت ۷ میگفت ما که نمیفهمیم چی برامون خوبه غنا یا فقر یا ... ولی خدا میدونه .

    .

    دیگه وقتی ندارم . نکنه امشب بمیرم ! واااااااااااای اگه مردم چیکار کنم!

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۱۲ آبان ۸۳

    همون قبلیه

    سلام

    گفتم : یادش به خیر سحرا یخ حوض میشکستیم برای نماز .

    گفت : اینجوری که من یادمه شما تو حیاطتون حوض درست و حسابی نداشتین تازه هوای شیراز هم اینقدرا سرد نمیشه معمولا که آب حوض یخ بزنه !

    گفتم : حالا ااااااااااااااااااا !

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۵ آبان ۸۳

    گفت و گو

    گفتم : چرا اینقدر پکری ؟ چی شده ؟

    گفت : از اینترنت حالم گرفته است .

    گفتم : اینترنت ؟!

    گفت : آره . آخه میدونی ... یعنی ...

    گفتم : چیه ؟ چی شده ؟!

    گفت: من میخوام تو اینترنت کار فرهنگی انجام بدم . میخوام به همه بگم خدا چقدر خوبه ولی ...

    گفتم : خب این کجاش بده ؟! حا گیری نداره که !

    گفت : آخه دلم میگیره چون بعضی جاها و بعضی از سایتا باعث تحریکم میشه . اذیت میشم . من اینو دوست ندارم .

    گفتم : خب . کار اینترنت رو ول کن . مجبوری ؟

    گفت : نمیتونم ببینم این همه سایت دارن رفیقامو یکی یکی ازم میگیرن .

    گفتم : خب خودتو کنترل کن .

    گفت : این کارو میکنم . ولی دست من نیست ؛ چه جوری بگم ، مثلا وقتی اتفاقی یه عکس میبینم یا تو بعضی از چت های اتفاقی ، دلم میگیره ، دوست دارم اصلا نمیدیدم ولی از ذهنم بیرون نمیره آزارم میده ، نمیتونم کاریش بکنم .

    گفتم : خب اینجوری که گناه پات نمینویسن . چون اتفاقی بوده .

    گفت : میدونم . ولی دلم میگیره . حالم گرفته میشه .

      و گفت : میشه بیخیال بشی ؟!

    گفتم : چی بگم!!!

      و اونو به حال خودش رها کردم .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۳ آبان ۸۳

    من معترضم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    این مطلب رو عمدا بدون هیچ زنبل و زینبو زدم که هر کس اهل خوندنه بخوندش

    خیلی وقته اینجوری حرف نزدم و از وقتی کتاب دیل کارنگی رو دیدم که  نوشته :  انتقاد گلایه و سرزنش نکنید بیخیال اینجور مسایل بودم .
    ولی برای این که بدونین من چه آدم خری هستم ؛ میخوام حرفامو بروز بدم و درونم نگه ندارم و به قول خیلیا خود سانسوری رو بیخیال شم .

    روی سخمنم به هیچ کس نیست فقط معترضم همین!

    البته خیلیا ممکنه بگن دیدی فلانی فلان مطلبو زد اینا هم جو گرفتشون!  بذا بگن.

    من خیلی اهل جدی نوشتن نیستم و اگه جفنگ و جک چاشنی نوشتم نباشه کارم نمیشه ولی این دفعه اینم بیخیال شدیم .

    بریم سر مطلب

    رفته بودیم پیشباز رمضون با خونواده پای شفره افطار که فیلم شروع شد آهنگ اول فیلم عجب باحال بود گفتم به به این از آهنگش معلومه خودش چیه! ما که عادت داریم. فیلم شروع شد این اسما رو شنیدم : علی! نرگس! گل از گلم شکفت گفتم: ایولا بالاخره اینا سر عقل اومدن . اما چند لحظه‌ای از فیلم نگذشته بود از حرفم پشیمون شدم: اینجا رو باش طبق معمول علی یه آدم دست و پا چلفتی و شلخته و کم عقل و این دو تا اسم دو نفر تو یه خونواده فقیر و پایین شهری  و سطح پایین و کم سواد و این جور مسائل جامعه . گفتیم خب دیگه چیکارش میشه کرد همینه تازه هم نمیشه الآن قضاوت کرد باید گذاشت شاید آخر فیلم این رویه به یه نحوی تغییر پیدا کنه . تا این که رسید به این قسمت فیلم که خاله خوانواده اومد ؛ دیگه داشت شاخم در میومد. علی گفت: خاله آقا ... حالشون خوبه . خاله جواب داد : آقا ... یا دخترشون .

    - خب دختر خاله پسر خاله هستن به تو چه .

    چشم .  گذشت تا یه قسمت دیگه »‌ علی خاله گفته زنگ بزن حونمون ژینوس باهات کار داره .

    خب در راستای عادی سازی روابط دختر و پسر این اصلا اشکال نداره  » الو سلام ... معلم خصوصی زبان ... آره یه خوبشو پیدا میکنم ... آره برا دو تاییمون » همین لحظه بابای علی و مادرش میان تو اتاق علی با دست پاچگی میگه » یا الله ... خب ... باشه من پیدا میکنم . اینجاشو فکر کنم اینو میخواد برسونه که علی هنوز ناشیه .

    خب بگذریم اینم یه حرفیه :‌ به تو چه تو برو همون نسل سومی که هستی و تو خیالات  خودت عشق و حال خودتو بکن اینقدر به این ور و اونور گیر نده . تازشم اینا میخوان در آینده با هم ازدواج کنن .

    قبل از این فیلم بازم سر همون سفره افطار یعنی یه روز روزه گرفتی پاک شدی الآن در حال افطار کردن مغزت آماده هر گونه تلقینه . یه فیلم دیگه :

    یارو سکته مغزی میکنه . میره تو کما . اه چه باحال!!! اینا میخوان دنیای پس از مرگ و حقیقت روح رو ثابت کنن !!! بابا خیلی باحالن به خدا !!!!!! دست مریزاد ! یه قسمت میگذره . یارو هنوز تو کما است . تو اون برهوت کما با جمع کماییون دارن بحث میکنن و از کارهای انجام نشده دنیا و آمادگی نداشتن برا مرگ تو سر خودشون میزنن . بگذریم . میاد جلو تر بعد از این که ملت متوجه میشن الآن یه چیزی بین مرگ و زندگی هستن متوجه پیرمردی میشن که با خیال راحت چهارزانو نشسته و به انتظار مرگه یکی از جمع میاد و ازش التماس میکنه که اجازه بده برگرده . اون اظهار میکنه که هیچ کاره است ولی اطلاعاتی داره که به دردشون میخوره قرار بر این میشه که یکی از اونا برگرده و کار بقیه رو هم تو دنیا ردیف کنه و حلال بودی بطلبه . وقتی یارو برمیگرده توی روزنامه عکس پیرمرد رو که مرده میبینه  . میره مجلس ختم دم در مسجد یه تعدادی بچه با مربیشون از راه میرسن » خانم میتونم یه سوال بپرسم ؟ ... بفرمایید .... اینا همشون برای شرکت در این مجلس اومدن ؟ ... بله ... نسبتی دارن با آقای تقوی ؟ .... بله .

     ظاهرا آقای تقوی به اینها لطف داشته و اینا پرورشگاهی هستن و بازم ظاهرا آقای تقوی تو زندگیش خیلی خوبی کرده و همچنین تو اون عالم گفت : جایی که باید میترسیدم ترسیدم حال هیچ غصه‌ای ندارم . غرض از این همه مقدمه اینه که با نگاه کردن به چهره آقای تقوی یادتون به چه صنفی میفته ؟ شاید من اینجوری باشم! ولی، من یادم به صوفیا میفته . 

    من چند تا برداشت میکنم از این قضیه » برای این که خوب باشی باید بری صوفی بشی . بعد هم حالا حالاها که خوب نمیشی باید پیر بشی . و چند سوال » آیا چهره‌ی بهتری برای الگو قرار دادن نبود . مگر یه جوون نمیتونست اینجوری باشه ؟ . مگه ما نداشتیم جوونی که »

    گفتم کجا ؟     

                        گفتا به خون

    گفتم چرا ؟

                        گفتا جنون

    گفتم که کی ؟           

                         گفتا کنون

    گفتم مرو

    ‌خندید و رفت                       خندید و رفت                     خندید رو رفت

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۶ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۲۸ مهر ۸۳

    نقطه سر خط

    سلام

    من نوکر از نوع دربستی . چاکر بازم از نوع دربستی . ارادتمند خاک پا و هرچی که به مخ ناقصم نمیرسه‌ی اونایی که محبت میکنن و نگاهی به وبلاگم می‌اندازند هستم .

    خداییش این روزا و حتی تا یه مدت دیگه نمیتونم چرب و چیلی به روز کنم و به بچه‌ها و رفقای قدیمی سر بزنم و به قول این آدمای بزرگ یا خودمونیش گنده این حقیر سرا پا تقصیر گرفتار بسی مشغلات درسی و کاری و از این قبیل شده است خواهشمند است کمتر دلگیر شوید و چاکر هر چی نسل سومیه است .

    خب حالا : نقطه سر خط

    موضوع رو که به قول خرگوشه که بهش میگن چرا اینقدر هویج میخوری میگه هوینجوری هوینجوری انتخاب کردم ولی بد نیست به این مورد اشاره ای و یا بهتر گذری بزنیم .

    چند تا کیوسک نزدیک خونه ی شما و یا مسیر رفت و آمدتون مجله خاص جوانان میفروشه ؟

    خب من چند تا از نشریه‌هایی که گره هدفشون نسل فلک زده ما هست رو میگم : سروش جوان - جوانان - پرسمان

    راسش من همینها رو تو بازار خاص جوان دیدم که از جوانان اصلا خوشم نیومد چون مطلب نداشت فقط مصاحبه با فلانی و فلانی بود همین .

    حالشو ندارم خیلی وراجی کنم ولی این همه داد که میزنند کو عامل؟

    بابا یکی پاشه خودکارشو ورداره فقط بنویسه . فکر می‌کنید چند مدته که قسمت نسل سوم روزنامه‌های جام جم و کیهان و شاید نشریات دیگه که من ندیدم راه افتاده؟! وجدانی برین از مسئولینشون بپرسین با این که بعضی وقتا واقعا مطلب به درد بخور و دندون گیری نداشتن چند تا مخاطب داشتن ؟

    آمارش شاخ در آوره ؟ منظورم همون تعجب آور ؟

    امشب با کمال تاسف به من خبر رسید که روزنامه‌های فلان و فلان دنبال یکی میگردن مطلب بنویسه . خدا وکیلی این رسمشه ؟

    هوووووووووووووووووووووی نسل سومیها خدا وکیلی من گیر درس و بحث و چند تا کار دیگه هستم وگرنه میچسبیدم به نوشتن مطلب نسل سومی باب دل روزنامه‌ها .

    آهااااااااااااااااااااااای مودبانه تره نسل سومیها جای خالی قلم شما که حاصل تراوشات مغز سرشار از انرژی و احساسات و تفکرات شماست در جامعه مطبوعاتی کشور حس می‌شود .

    چاکر هر چی نسل سومیه  

     

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۱۴ مهر ۸۳

    هویت . کفایت و کمی از اینور و اونور

    سلام

    چی بگم والا .

    اول بریم سراغ هویت . به نظر شما نسل سومی بودن هویته ؟اصلا هویت چیه ؟

    شما احساس می‌کنید کجایی هستید ؟ ایرانی ؟

    تا حالا شده احساس کنید بچه‌ی ایرانید و بچه‌ی انقلابی هستید که بهمن ۵۷ به وقوع پیوست یا نه احساس می‌کنید یه ایرانی هستید و الآن رژیم رو اونا اداره می‌کنن ؟

    آیا واقعا به کار بردن کلمه اونا یه بی هویتی محض نیست ؟ میدونی یعنی چی ؟

    یعنی من نسل سومی بیچاره فکر می‌کنم یا بهم فکر میدن و برام فکر می‌کنن که حکومت مال فلانیاست و ...

    نمیدونم ۱۰ سال دیگه کی میخواد تو این مملکت کار کنه . خب من دیگه . اونوقت هم مال فلانیاست ؟ اگه از الان مملکت مال من نبود و من مسئول نباشم فردا چه گلی به سر مردم میزنم ؟ غیر از اینه که بیخیال کشور و مردمم فقط فکر منافع خودم باشم ؟

    اینا همش سوالای ذهن من بود .

    خب بریم سر کفایت

    بچه‌ها

    یکی از اقوام ما چند مدت پیش به دلیل فساد اقتصادی دستگیر شد . جرمش هم محرض بود و خلاصه کلی از اقوام ما که تو دار و دسته اون کا می‌کردند و یا با اطلاع از فعالیتهاش و یا بی‌اطلاع کلی فحش رو نصیب مملکت و رژیم و آخوند و ... کردن .

    آقا چند روز پیش برادرزاده فرد مذکور رفته بود مالاقاتش . شاید نتونید حدس بزنید چی تعریف می‌کرد .

    ایشون بعد از مدتی از زندان خسته میشوند و احساس مریض بودن بهشون دست میده . به خاطر همین فعلا در بیمارستان دوران حبس رو میگذرونن جالبش اینجاست که یه اتاق سه تخته با همه‌ی امکانات دست ایشونه و چیزی تو مایه روزی ۲۰۰ هزار تومان خرج اتاق و مخلفات ایشون میشه .

    عجب مبارزه‌ای ! خب مرد حسابی این الآن دوره حبسش هم تموم بشه دیگه بازم عشق میکنه بره دنبال کار قبلی‌اش . حتما میخواید بگید خب خودش پول داره پول اتاقش رو حساب میکنه .

    نه وجدانا پول اتاقش هم قوه قضاییه بده بد نیستا ؟! یارو چندین سال با عشق و حال با عنوان موسسه خیریه ارز از مملکت خارج میکرده حالا این هم آخر و عاقبتش .

    بیخیال

    میگم اگه اینجوری میشد رفت زندان من میرفتم زن میگرفتم میرفتم زندان .

    خب اینا به وز شدن میتونید ببینید .

    سید » سوغات سفر؟

    ماه تمام » تولدشه . 

    طلب وصل » دین به درد میخوره یا نه ؟!

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۱ مهر ۸۳
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب