حرکت عاشورایی

بسم الله الرحمن الرحیم

سال گذشته در کار اجرایی هیئتی دانش آموزی به دوستان کمک می کردم ، برای دعوت از بچه ها ، هر شب پیامکی می فرستادیم ، یک دو بیتی قشنگ عاشورایی.

این بهانه ای شده بود تا برای دیگر دوستانم هم این پیامک را ارسال کنم ، بچه های مسجدمان که خیلی با بعضی هایش کیف میکردند و هیجان انگیز پاسخ می دادند.

اما فکر میکنید این دوبیتی ها را بیشتر از کجا بدست می آوردم ، از یک وبلاگ.

خیلی از آنهایی که اسمی دارند و رسمی دیگر وقتشان را برای کارهای ساده نمی گذارند ، جمع آوری شعر عاشورایی آن هم از صنفان ، چرا که وقتی فرد برای خود شخصیت زیادی قائل باشد اصلا افت دارد که بخواهد شعرهای دیگران آن هم معاصرین را جمع کند و نشر دهد بلکه خودش شعر میگوید و برای خودش تلاش می کند.

اما آقای سعیدی راد همه ی این معادلات نفسانی را کنار گذاشته و هر سال وبلاگ «بانک اشعار و نثر ادبی عاشورایی» را با محتواهایی جدید و تازه به روز میکند.

باید بگویم کار امثال سعیدی راد که بدون توجه به تظاهرات و نیاز به طراحی و گرفتن دامنه ی و آدرس اختصاصی صورت میگیرد ، اصالت همه ی این ها را زیر سوال می برد. 

و بهترین کلمه ای که می توانم در خصوص این بزرگ مرد بگویم «اخلاص» است.

 

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۲۶ آبان ۹۱

    تا...91

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تاریخچه اگر بخواهی ، از پرشین بلاگ وقتی بریدیم که خداحافظی کردیم ، بعد رفتیم مثلا تحت عنوان متحول شدن(جان عمه مان) پارسی بلاگ وبلاگ زدیم ، آنجا هم نچسبید و رفتیم بلاگفا بعد هم زد به سرمان و دامین مان را روی وردپرس گذاشتیم و رفتیم سراغ استقلال ، اما این استقلال با دردسرهای هاست داری و هوای تمدید شدن و نشدن ، داون شدن و نشدن ، تمام شدن حجم و این جور بحث ها به ما نیامده ، دیگر کلا کار هاست و اینجور چیزها را به اهلش سپردیم و زدیم کنار.

    الان چند وقتی است کلا وبلاگ و سایت اینجور چیزهایمان تعطیل است.

    ما که مرتضی نیستیم که حدیث نفسمان را بسوزانیم ، برگشتیم سر حدیث نفسمان و تاریخ زندگیمان و یادداشتهای سخیف و غیر عمیق و رکیک و ... همه را به سرنوشتمان پیوند زدیم ، آری ما همین هستیم و همان هستیم.

    اینکه گفتیم ما از جو گرفتگی ادبی نوشتن بود والا نیم من هم نیستم.

    الان هم که همین امسال رفته ام قم ، ازسرپایه هفت پیگیر درس و بحث شوم ، به شرط رفاقت جناب توفیق.

    اینها همه مقدمه ای بود برای برگشت به پرشین بلاگ.

    هر چه بادا باد.

    بعدا نوشت:

    *این که مطالب وبلاگهای دیگرم را انتقال بدهم یا ندهم ، به داشتن حوصله اش برمیگردد.

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۱

    ضرر بازگشت مهدی برای نظام به مراتب بیشتر از سود عدالت خواهی

    بسم الله الرحمن الرحیم

    این روزها بازگشت مهدی هاشمی رفسنجانی که مدتها بعد از فتنه 88 در کشور انگلیس به سر میبرد و دستگیری وی بحث داغی است که هم مخالفان آن را چماق کرده اند و هم موافقان.

    به قول حاج حسین شریعتمداری ، مخالفان می گویند این ابزاری است از طرف نظام برای برخورد با آقای هاشمی ، موافقان هم میگویند این یعنی عدالت.

    اما شاید بتوان از نظر سیاسی هم این قضیه را نگاه کرد و حدس هایی زد؛

    واقعا محاکمه مهدی هاشمی چه فایده ای برای نظام دارد؟ مثلا آیا ممکن است مهدی هاشمی که مدیریت اش در قضیه فتنه 88 برای خیلی ها اثبات شده است به اعدام محکوم شود؟ مثل بعضی از این مفسدین اقتصادی ، بالاخره فساد فساد است و حرکت علیه امنیت ملی چه اقتصادی باشد چه براندازی فساد است دیگر ، و حکم اش لابد اعدام ، هر چند حقیر قاضی نیستم و قصد دخالت در کار دستگاه قضا را ندارم .

    ولی سوال اصلی من از آنهایی که قانون را بهتر خوانده اند این که : آیا مباشرت در براندازی نظام مقدس جمهوری اسلام و مدیریت گروههای برانداز حکم اش کمتر از اعدام می تواند باشد؟

    حال که آب ها از آسیاب افتاده است فرصتی پیدا شده تا خفیف تر به محاکمه آقا مهدی پرداخته شود و حتما حکمی مانند حکم شش ماهه سرکار فائزه خانم که آن هم بعد از مدتها اجرا شده شامل حالش شود و این درحالی است که خیلی از دست چندم ها چندین برابر این احکام را چشیده اند و دارند می چشند.

    اما روی دیگری که ضرر بزرگی و خطر بزرگی است برای نظام ، اتحاد ضد انقلاب در نظام است ، فرض کنیم مهدی هاشمی بیرون از نظام و در کشور انگلیس میخواست موضعی در مقطعی بگیرد ، آیا اثرش به همان اندازه بود که می تواند در درون زندان و از داخل جمهوری اسلامی بگیرد؟

    آیا بازگشت مهدی بازگشتی قهرمان گونه برای اپوزوسیون نیست ؟ آیا به اتحاد جلبکها حول محوری جدید نمی انجامد و آیا جاری شدن خون کثیف جدیدی در جریان فتنه نیست؟

    نمی توان به قطع و یقین این سخنان را گفت ، اما ای کاش مهدی گورش را همان انگلیس گم می کرد و هیچ وقت برنمی گشت و این زمان است که مشخص می کند مطالب من خزعبلات است و گمانی باطل یا ...

    خدایا انقلاب ما را تحت حمایت صاحب عصر از هر گونه گزند دشمنان داخلی و خارجی حفظ بفرما

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۴ مهر ۹۱

    اصول آموختن زبان خارجی

    با سیدعباس و سیدمهدی و محمدصادق داریم میریم کلاس مکالمه عربی .
    جلسه اول استاد نکاتی را در خصوص آموختن زبان خارجی به عنوان اصل بیان کرد که از ترس گم شدن کاغذش اینجا میگذارم شاید باقیات صالحاتی هم شد.
    • این که میگویند آموختن زبان در خواب یا سه ماه و شش روز و یک هفته و ... این ها همه بی خود است ، اگر هم شما در مدت کوتاهی زبانی را بیاموزید ماندگاری نخواهد داشت و نمی توانید به خوبی از آن استفاده کنید.
    • باید به آموختن زبان با نگاهی تفریحی وارد شد و به عنوان کلاس درس به آن نگاه نکرد.
    • به دنبال یادگیری اصطلاحات عامیان از ابتدای یادگیری نباشید ، وقتی شما یادگرفتید فصیح صحبت کنید آموختن لهجه های مختلف کار ساده ایست.
    • هر چه از دست ها برای بیان منظور استفاده کنید این را می رساند که بر زبان مسلط نیستید ، سعی کنید از دستتان استفاده نکنید.
    • در زبان عربی با آموختن هر فعل می توانید یک دقیقه حرف بزنید ، مثلا اگر شما 40 فعل را یاد بگیرید می توانید 40 دقیقه صحبت کنید.
    • برای یادگیری ، مثلا در کودکی ابتدا قوه شنوایی ، سپس تکلم  ، بعد قرائت بعد کتابت شکل میگیرد ، اما در بزرگسال این فرایند برعکس میگردد ، یعنی اول کتابت بعد قرائت بعد تکلم بعد شنیدن ، در زبان عربی به خاطر قرابتی که با فارسی دارد دو بخش از این مراحل حذف میگردد قرائت و کتابت.
    • معرفی فرهنگ لغت : فارسی به عربی --» اصطلاحات روز - فرزان - مرشد
    • معرفی فرهنگ لغت: عربری به عربی --» المنجد(گفتن المنجد الطلاب خوب نیست) - بسیط(توی این شک دارم)
    • معرفی فرهنگ لغت عربی به فارسی --» قاموس نوین - معاصر(نوشته ی آذرتاش آذرنوش
    اگر نکته ی دیگری در این خصوص شنیدم ذیل همین مطلب اضافه میکنم .
  • ۳ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۱

    سوم خرداد

    برای سوم خرداد باید حتما به روز کرد.
    آزادسازی خرمشهر ، آزادسازی جنوب لبنان خدا کند روز آزادی ما از دست نفس لعنتی هم باشد.

    اس ام اس زدم یکی دو تا از بچه ها مبنی بر این که دارم دنبال کار میگردم .
    کار آرمانی ام اینه : نصف روز باشه ، فکرم رو مشغول نکنه ، شان و مان و این جور چیزا هم توش رعایت شه دیگه ! همین ! آدم به این راضی ای ندیدم تو عمرم خداییش!

    راستی ! کربلا ! خوب بود ، خوب ، نه ! عالی بود. توی کربلا فهمیدم فاطمه راست میگفت ، باید با کانون رفت کربلا و باید آقاسید هم آنجا باشد ، این رو آقای رنجبر که چندین بار و حتی سری قبلی کربلای کانون هم آمده بود میگفت ، دلیل اش هم این بود که مگر میشد بری کربلا داد نزنی خودتو نزنی ؟ اگه سید اینا اونجا نبودن این امر امکان پذیر نبود.

    کربلا را به نیابت از جواد رفتم. نامرد یه دفعه نیومد به خوابمون!

    عباس گیر داده بود برا ملبس شدن ، یادم رفت ! ولی سید ما را به برند کانون که چفیه ای سیاه با خطهای زرد بود ملبس نمود ، دو تا هم به نشان تلبس محکم زد توی سرمان.(وژدانا محکم زد ، تا خود هتل سرم درد میکرد) البت از آن دو تا چفیه ای که یکی را از گل آرا و یکی هم بدون سه کردن از سید که از روی دوش امین رشیدی برداشت گرفتیم هیچ کدوم نماند ، یکی را دادیم به یحیی که از شیراز گفته بود یه چفیه ی زعفرونی برام بیار ، یکی را هم نتوانستیم جلو دکتر دوام بیاوریم و انداختیم روی دوش دکتر!

    دیگه چه اتفاقی افتاده بود در این مدت ؟!!!!
    قیدار رو از پلاک هشت گرفتم ولی هنوز نخوندمش ، فعلا مشغول نورالدین پسر ایرانم.

    این هم حدیث نفس این روزها.

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۲ خرداد ۹۱

    90ویک

    بسم الله ، یا ...
    درونم چون آتشفشان خاموشه ، از خدا میخوام فوران نکنه.
    نود تموم شد ، با همه ی بالا و پایین شدناش ، با بد شروع شدنش و بد تموم شدنش ، با همه ی نوساناتی که می تونست توی سالهای عمر من داشته باشه.
    ولی شاید هم نه ، شاید فردایی هم باشد که نوسانات بیشتری از دیروز داشته باشد ، اما این هم گذشت .
    کاش می شد همه چیز را نوشت ، حوصله ی دفتر و دستک جدا راه انداختن ندارم ، و حتی اگر دفتری هم بود همه چیز را در آن نمی نوشتم اما کاش می شد همه چیز را نوشت و این آتشفشان درون را بر روی کلیدهای لپتاب جاری کرد.
    نالیدن ، مدتی بود حتی ننالیده بودم ! اصلا یادم رفته بودم بنالم ، فقط به ناله ها گوش فرا داده بودم و هم درد بودم و همه یک سویه .
    نمی دونم ، شاید ظرفیتم کم شده ، اما گذشت ، همه ی فعالیتها تجربه ها ، پیشنهادها ، دو راهی ها ، سردرگمی ها .

    بهترین روزهای نود را چند ماه قبل در حرم امام رضا(ع) گذراندم .
    و اما 90 و یک : چند روزی است که مادرخانم گرامی و حسن مهمانم هستند ، بی وی هم که مشهد است ، از وقتی آمده اند گرفتار کارهای خانه بوده ام ، آنها هم در خانه ، حالم گرفته است که : عجب مهمان نواز روسیاهی .
    آن کس که سحر ندارد از خود خبر ندارد.
    اللهم ارزقنا توفیق الطاعه.

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۲ فروردين ۹۱

    شب نوشت27-اسفند-90

    • یا...
    • امروز همینجوری رفتم تالار نگاهم افتاد به تاپیک «کانون یعنی» و بعد اتفاقی پست خودم رو دیدم و در کمال تعجب اظهار مخالفت دو تا از کاربران.(اینم عکسش)
      رفت توی حالم ، این اظهار مخالفت می تونه چه معنی ای داشته باشه.
      تصمیم گرفتم کمپلت پاک کنم و کمپلت برم. به دلیل این که ارادت همچنان باقی است.
    • این روزها می بارد ، از زمین و آسمان ، بی وی چهارشنبه رفت مشهد ، قرار بود جمعه ما هم برویم که هر چی زیر و رو کردیم کارها را دیدیم نمی شود ، حتی استخاره هم زدیم بد آمد.
      بی وی از این که سرکار گذاشته شده دلخور است . حالا که ما نمی توانیم برویم ، این نامردی نیست بی وی هم نرود؟
    • این روزها از زمین و آسمان می بارد ، پریشب خبر رسید صدرا... با موتور تصادف کرده ، دلمان هوری ریخت ، پیجور شدیم مشخص شد به خیر گذشته ، الان گمانم موتور ما  در همان پارکینگ قبلی باشد.
  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • شنبه ۲۷ اسفند ۹۰

    احمدی نژاد بازم بازی رو به هم زد

    بسم  الله

    • چهارشنبه گذشته نمایندگان مردم در قانونگذاری از نماینده مردم در امور اجرایی مملکت سوالاتی پرسیدند.
      روز چهارشنبه که سرم شلوغ بود نرسیدم رصد کنم ، پنج شنبه شب در خواب و بیداری صوت اش را گوش دادم .
      اول تاسف خوردم ، حالم گرفته بود ، سوال از رییس جمهور محبوبم ، به جلسه دادگاه و محاکمه ای شبیه بود که لاریجانی جای قاضی(که بعدا حکمش را صادر کرد) ، و علی مطهری جای مدعی العموم را گرفته و متشاکی یعنی احمدی نژاد باید خود از خود به دفاع می پرداخت.
      حال آیا سوالاتی که توسط علی مطهری که نماینده مردم در قوه مقننه بود حرف مردم بود ، یا نه ، نمی دانم ، اما حرف من یکی که نبود.
      حالم همچنان خراب بود تا دیروز دوباره و این بار با دقت بیشتری صوت مذکور را گوش دادم.
      اما الان اصلا ناراحت نیستم ، چرا که نظراتم نسبت به مسائل سیاسی را تا حدودی از زبان احمدی نژاد شنیدم.
      احمدی نژاد بازی مجلسی ها را به هم زد . مجلسی ها می خواستند خیلی با کلاس ، دقیقا مثل وقتی بچه ها می خواهند ادای آدم بزرگها را در بیاورند ، ادای دموکراسی در بیاورند (این تیتر خواندی است) البته اگر بگویم دموکراسی بازی ، بیشتر منظورم را رسانده ام ، هر چند دعوایم بر سرکلمه دموکراسی نیست و اصلا کاری به این کلمه ندارم ، منظور نظرم یک بازی بود که برای برخی خیلی مهم بود.
      خب ، احمدی نژاد هم وارد بازی شد ، لاریجانی این طور احمدی نژاد رو دعوت به پاسخ گویی کرد: «جناب آقای رئیس جمهور ، جنابعالی می تونید تشریف بیارید ، بفرمایید»
      رئیس جمهور هم این طور شروع کرد: «همانطور که اشاره کردند ، سوال طبق قانون اساسی حق مجلس است وزرا و رئیس جمهور هم باید پاسخ دهند ، بنابراین اتفاق ویژه ای نیفتاده است»
      نمی خوام توی این نوشته قصه ی ریز به ریز سخنان رو بگم فقط این نکته را که شاه بیت سخنان احمدی نژاد می دانم ، عینا از صوت این جا می نویسم:« این مسئولیتهایی که در دست من و شماست همه فرصت خدمته . به خدا مثل برق و باد میگذره ، چطور 4 سال گذشت؟ ، گذشت! . دسته بازیها و باند بازیها و گروه بازیها تا جایی که بازیه خوبه ، اما اگر قرار شد اثر بذاره در مسائل کشور دیگه باید دورش رو خط بکشیم ، این غربیها هم که اینقدر این بازی رو درست کردند خودشون رو اصولشون محکم می ایستن ، ما متعهدیم که اخلاق رو رعایت کنیم ، تقوا و عدالت تو همین کارهای روزمره  من و شماست روزها خواهد گذشت ، مبادا فرصت خدمت خدایی نکرده برای تثبیت قدرت استفاده شود...»
      و اما این استدلال مطهری در طرح سوال که : «در واقع سؤال از رئیس جمهور برای آن است که مجلس و دولت به جای آنکه از طریق رسانه‌ها با هم مجادله کنند، رو در رو مسائل خود را بیان نمایند و مردم نیز بشنوند. » کاملا غیر منطقی بود ، چرا که همه ی سوالات قبلا توسط همین افراد در رسانه ها از رئیس جمهور شده بود و داد و بیدادش را راه انداخته بودند ، دوباره اینجا مطرح شد و دوباره به همین بهانه به رسانه ها کشانده شد.
      یک نکته را هم فراموش نکنیم ، همان چیزی را که خط اول گفتم : اگر سوال کنندگان نمایندگان مردم در مجلس اند ، رئیس جمهور هم نماینده و منتخب مردم است .
      و سخن آخر این که طرح این سوالات چقدر اولویت داشت؟ چقدر جواب این سوالات توسط رئیس جمهور به کار مملکت میخورد ، حتی اگر به فرض مشکل داشتن رئیس جمهور توی این یک سال آخر دولت دهم چقدر پرسیدن این سوالات فایده داشت ، فتامل.
      والعاقبه للمتقین

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • سیدعلی علوی
    • شنبه ۲۷ اسفند ۹۰

    محض نوشتن

    این روزها دل و دماغی نمانده . آن از یک نمره ای که استاد فقه نداد و ما هنوز در حال تعلیقیم و ممکن است یک سال دیگر در این فقه دو بمانیم .
    این از اوضاع بی ریخت خانه و تعمیرات و خان که میگویی کلاه بیاور سر می آورد و میگویی باغچه بکن میزند و لوله پولیکاهای فاضلاب را هم آباد می کند.
    آن هم از اوضاع سایپای نامرد که سر موعد چکش را پاس نمی کند و حالا باجناق گرام ما را و ایضا ما را توی زحمت می اندازد و حالا که پولش را برده ایم می گوید از بیستم دیگه تهران کار نمی کنه !
    کلا روانا اوضاع بی ریخت است ، مشهد که ماسیده است با این اوضاع کار خانه.
    علی النقد همین.(حدیث نفس)

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۲۱ اسفند ۹۰

    توالت آنلاین

    بعد از مدتها بالاخره ما به سیستم سراسری فاضلاب در شیراز وصل شدیم .
    پیش از اینها سه حلقه چاه داشتیم که به صورت مستقل از حکومت و شهردای و خلاصه خودمختار میزبان فاضلابمان بود ، دیدیم نمی شود باید به مردم بپیوندیم و این تکه از زندگیمان را هم آنلاین کنیم .
    الان ما به خیل عظیم امت ، نه ببخشید فاضلابمان به فاضلاب خیل عظیم ملت شیرازی پیوسته است.
    از وقتی سیستمهای بانکها آنلاین شد اتفاقات جالب توجهی افتاده است ، سیستم های الکترونیکی جای بعضی آدمها را گرفت. گرفتاریهای خاص خودش را هم داشته و دارد ، مثلا بارها اتفاق افتاده مجبور بوده ام پولی را به حساب واریز کنم ، به بانک مراجعه کرده ام و شینده ام : سیستم قطع است.
    این اتفاق فقط در بانک نبوده بلکه در ادارات و اخیرا در حوزه نظام وظیفه هم برایم تجربه شد.
    مدتی است صف انتظار بانکها الکترونیکی شده است ، به چشم خود ، با همین دو تا چشمما وژدانا! دیده ام که کارمند محترم بانک با خیال راحت بدون توجه به صف طویل منتظرین برای شنیدن شماره شان بدون فشردن کلید شماره بعدی در حال چای خوردن یا صحبت با تلفن همراه است ، اما قدیم مگر میشد اینطور باشد ، ارباب رجوع بالای سر کارمند بود ، جرات داشت چپ و راست شود ، هر نفر را که راه می انداخت یک دست با چند برگ کاغذ و یک سری اسکناس به سویش دراز بود.
    حالا من از یک چیز دیگر می ترسم ، می ترسم یک روزی سیستم این فاضلاب آنلاین دچار مشکل شود ، آن وقت چه اتفاقی خواهد افتاد.
    خدا آن روز را نیاورد.
    ولی اگر بیاورد ما هر سه حلقه چاه را پر کرده ایم و هیچ راه چاره ای برای برون رفت از بحران نگذاشته ایم .
    شما چطور؟

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۱۷ اسفند ۹۰
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب