"همه شبهای ماه شعبان"
آدرس: خیابان مفاتیح الجنان ، کوچه اعمال ماه شعبان ، منزل مناجات شعبانیه.
"حتما ترجمه را بخوانید"
"اگر خسته شدید جلسه را ترک کنید"
"اگر خوش گذشت ما را هم دعا کنید"
سلام علیکم
نوشته ها را می توانید اینجا دنبال کنید :
این هم :
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمداین مطلب را در جواب این مطلب نوشته ام.
همین اول جان مطلب را بگویم و خلاص : کسی حق ندارد برای مردم تعیین تکلیف کند ، لفظ امام را برای آیت الله العظمی سید روح الله موسوی خمینی و همچنین آیت الله العظمی سید موسی صدر خود مردم ایران و همچنین مردم لبنان انتخاب کردند و گفتند ؛ حال اگر مردم بخواهند به آیت الله العظمی سید علی خامنه ای بگویند «امام» ، میگویند ؛ نخواهند نمیگویند.استدلال ندارد دیگر !
من نمی فهمم چرا ما به اصطلاح دوستان ولایت این قدر اشتباه می کنیم؟ چه اصراری دارید بگویید امام خامنه ای؟ آن هم در شرایطی که آقا سیبل همه ی حملات منافقین داخلی و دشمنان خارجی شده اند ، چرا با ذکر این الفاظ دوباره آقا را در معرض توهین قرار می دهیم؟
مردم ایران اسلامی خاطره بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را هنوز در اذهان خود دارند و مقام معظم رهبری را پایین تر از امام خمینی میدانند و یکی از دلایلی که نمی گویند امام خامنه ای همین مطلب است.
استدلال نمیخواهد دیگر!
مردم عزیز ایران اسلامی ثابت کردند که پای حرف ولایت فقیه می ایستند و ایستاده اند ؛ این امضای مردم است بر ولایت آیت الله خامنه ای؛ اگر خودشان دوست داشتند می گویند «امام» نخواستند ، نمی گویند ؛ به من و شما چه که تعیین تکلیف کنیم؟!
استدلال نمیخواهد دیگر!
این کلام شهید آوینی که این روزها به سالروز شهادت آن بزرگوار نیز نزدیک می شویم بخوانید و بشنوید:
«... به قول اماممان امروز این مردمند که چراغ راه روشنفکرانند ، ما تازه ادعا داریم که میخواهیم مسائل مردم را حل کنیم ، مسائل خودت را حل کن مسائل مردم پیش کشت ...»
حقیر ، چندین استدلال در رد استدلالهای آن مطلب داشتم اما نمیخواستم در این خصوص بحثی صورت بگیرد چون اصلا به این استدلالها نیست که مردم لفظی را به کار ببرند یا نبرند.
والسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
از مدتها پیش در نظر داشتیم چنین متنی را تهیه نموده و در وبلاگمان درج نماییم تا به نظر محترم شهروندان شیرازی ای که توفیق حضور در این تارنما را می یابند برسد .
ممکن است به درد شهروندان دیگر شهرها نیز بخورد ، البته روی سخن ما با شهرداری و بیشتر سازمان محترم اتوبوسرانی است.
تفصیل مطلب :
البته ما همچین هم جزء اقشار کم در آمد نیستیم ولی طبق آمار اقتصادی ای که ارائه میدهند میشویم جز آن دسته از زیر خط فقرها فلذا بیشتر با تاکسی و وقتی ته داراییها ته میکشد به ناچار با اتوبوس رفت و آمد می نماییم.
جانم برایتان بگوید که : اتوبوسرانی شیراز به دل ما گذاشت که یکدفعه نرخهایش را رند کند تا مسافرین بیچاره مابقی پولشان را درست دریافت کنند. مثلا الان که کرایه در بیشتر اتوبوسها 60 تومان است ، وقتی مسافر بیچاره صدتومانی به راننده می دهد با کمال تعجب بیشتر وقتها یک 25 تومانی بازپس داده میشود ، خیلی احترامش را بگذارند یک ده تومانی هم روی آن میگذارند که میشود 35 تومان در حالت اول کرایه اش را 75 تومان و در حالت ثانی کرایه اش را 65 تومان محاسبه نموده اند ، قبلا نیز متذکر شده ام در صورت عدم رضایت مسافر این 5 تومان را که راننده پس نمیدهد حرام می باشد و این میشود گردش پول حرام و بعد هم ممکن است اگر قائل به اثر فرهنگی حرام باشیم ، تاثیر فرهنگی اش نیز دامنمان را خواهد گرفت . به راننده ای گفتم چرا از مسافر میزنی خب از خودت کم کن ، به جای زدن از پول مسافر از خودت بزن مثلا کرایه را پنجاه تومان حساب کن تا رند شود گفت : چرا مسافر از خودش نزند ، چرا باید من ضررکنم ؟ شما بگویید چه جوابش را بدهم ، ماندم !
اما اخیرا اتوبوسرانی محترم شیراز دستگاهی آبی رنگ اندر رکاب این اتوبوسهای داخل شهری نصب نموده است که به آن میگویند دستگاه کارت بلیط یا یک همچین چیزهایی .
آمدن این دستگاه بسیار بسیار بسیار برای کرایه دادن و اینها خوب شده است ، چرا که کارت الکترونیکی را شارژ می نمایید و بعد همان شصت تومان را با گرفتن کارت جلوی این دستگاه می پردازید ، دیگر مشکل مسافرین که حداقل حل شده است .
اما مشکل رانندگان چه ؟ متاسفانه متاسفانه متاسفانه انگار مانمیتوانیم یک کار را تمام و کمال درست انجام دهیم ، فلذا در این جا می بینیم رانندگان از این قضیه دل خوشی ندارند ، چرا؟
با راننده ای صحبت می نمودم و از مزیات این دستگاه برای مسافرین تعریف می نمودم ،نظرش را در خصوص مزیت این دستگاه برای رانندگان جویا شدم وی گفت : متاسفانه این دستگاه آماری از مسافرینی که در یک روز با کارت کرایه شان را پرداخته اند به ما نمی دهد ، و ما نمی فهمیم که در روز چقدر با این دستگاه کاسب شده ایم ، حال فرض کنید این بانک انصار که مجری مالی این سیستم است بخواهد پول ما را بالا بکشد ما چه سندی داریم مبنی بر کم وزیاد بودن این پول؟
وجدانا این راننده راست نمی گوید ؟ یعنی کسانی که این دستگاه را طراحی نموده اند (که متاسفانه از چین خریداری شده است) نمی توانستند چیز به این سادگی را در آن بگنجانند ، که مثلا با زدن هر کارتی یک عددی در گوشه ای از این دستگاه نقش می بست و در پایان روز یا در هنگام خاموش کردن ریست می شد ، این نظرها را هم همان راننده جوان اتوبوس داد ، لذا اگر خدایی نکرده مسئولین محترم مرتبط احیانا چشمشان به این مقال افتاد ، اقدامکی بنمایند و این مشکل کوچک ولی مهم را حل کنند تا خیال همه راحت شود.
عرضی هم در خصوص مشکل ترافیکی و بی نظمی ای که این اتوبوسهای خط واحد از وقتی که خصوصی شده اند در شهر ایجاد می نمایند داشتم که متاسفانه دیگر حوصله شما اجازه پرداختن به آن را نمی دهد .
تا همین جایش هم را اگر خدایی نکرده خوانده باشید کلاهمان را به آسمان پرتاب مینماییم .
به امید برقراری نظم در کشور اسلامیمان به حول و قوه الهی.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صلی علی محمد و آله الطاهرین
اول :
دو سه سال پیش بود گمانم در شیراز، ورودی های جدید حوزه علمیه مان هم آمده بودند ، رسم رئیس حوزه ما اینست که مثلا 50 ، 60 تا طلبه میگیرد ، بعد گلچین میکند و ده ، پانزده تایشان را نگه میدارد ، خیلی اهل تربیت و اینها نیست میگوید هر کس خوب بود نگه اش دارید و الا...
یکی از طلبه های جدید نام و نام خانوادگی اش سیدعلی دستغیب بود ، گمان میکنم هنوز امتحانات سه ماهه آزمایشی برای قطعی شدن حضور در حوزه را نداده بودند ، این طلبه جوان آمده بود در حجره ما و میگفت برایم فلان درس را توضیح بده ما هم گفتیم چشم .
چشمتان روز بد نبیند ، هی ما میخواندیم متن را و میرفتیم سر توضیح دادن مطلب ، هی او میگفت : ماشین فلان هم خیلی قشنگه ها! یا میگفت : فلان بازی کامپیوتری رو بازی کردی ، خیلی باحاله .
میگفتم خب عزیز من یه لحظه بیخیال آنها؛ الان این چیزی را که گفتم فهمیدی ؟ یک دفعه خیره میشد و میگفت : چی ؟ خب بگو ، توضیح بده.
ما توضیحاتمان را از سر ، و با بیان ساده تر میگفتیم ، اما لب به سخن نگشوده او دنباله اراجیفش را میگرفت ، جالب بود خودش هم نمیدانست چه میگوید هر چند ثانیه ای مطلبش را عوض میکرد.
رفتم سراغ مدیر داخلی گفتم حاجی این آقای دستغیب گیج میزند ها ! اصلا حالت عادی ندارد .
از اعمال قابل توجه دیگر این آقا این بود که میرفت داخل حجره درب را قفل میکرد بخاری را تا آخر بالا میزد و تا لنگ ظهر میخوابید ، حتی بعضی وقتها صبحانه و ناهار هم نمیخورد ، یادم هست در گرمی هوا نزدیکهای تابستان ، برج اردیبهشت بود گمانم ، رفته بود داخل یکی از منبع های آب خالی روی پشت بام خوابیده بود . خلاصه کلا مشکل روانی داشت.
می گفتم چرا اخراجش نمی کنید ؟ میگفتند سید است؟ از خاندان دستغیب است. مادرش بنده خوده رماتیسم دارد و اگر با این سر و کله بزند خدا را خوش نمی آید.(اینقدر از این سخنان عصبانی میشدم و به خودم میگفتم مگر این همه هزینه ها و امکانات امام زمان «علیه السلام» جهت دارالمجانین است؟)
گمانم سال بعد از حوزه رفت ! نفهمیدم اخراجش کردند یا خودش رفت.
اما شاید باورت نشود خبرم رساندند که رفته است حوزه رضویه و آنجا به اصطلاح درس میخواند !!!
البته آنجا هم چند صباحی بیش نبود و بالاخره از کل حوزه (به گمانم) رفت .
دوم :
سفر مشهدی بود چندین سال پیش ، که سالش را دقیقا یادم نمی آید ، آنموقع حوزه اصفهان درس میخواندم و از آنجا به یکی دو نفر خودمان رفتیم زیارت ، سری رفقای شیرازیمان زدم ، آن سال آنها یک گروه 11نفره برای انتخابات شوراها معرفی کرده بودند و اتفاقا ده هزارتایی هم رای جمع کرده بودند ولی به جز یکی دونفر که با دیگر لیست ها مشترک بودند جوان تر ها رای نیاورده بودند.
دور هم با بچه ها نشسته بودیم ، برخی بزرگان هم آمدند ، دانشجوها را که میشناسید؟! سوال کردند و گیر دادند که آقا حالا چه کاری بود شما فضای مجموعه فرهنگی را خراب کردید و رفتید داخل سیاست؟ جوابهایی هم شنیدند ، یکی از بزرگان جمع گفت:
دفعه بعدی 11 نفر کاندیدا اعلام میکنیم که همه شان بدون شک رای می آورند ، گفتم چطور گفت: 11 دستغیب معرفی میکنیم همه یشان رای می آورند چون مردم شیراز به شهید دستغیب ارادت داشته اند فکر میکنند هر کس فامیلی اش دستغیب است محشر است.
سوم :
انتخابات مجلس هشتم بود ، همه در تب و تاب تبلیغات دعواهایی هم بر سر تبلغیات شد که جایش اینجا نیست اما طوری شد که اصولگراهای رسمی از هیچ کدام از دو احمدرضا دستغیب یعنی پسر سیدعلی اصغر و پسر سیدفخر الدین حمایت نکردند ، اما احمدرضادستغیب پسرسیدعلی اصغر رای اول شیراز را آورد .
احمدرضای بعدی(پسرفخرالدین) رفت دور دوم با بعضی از آقایان ، که میشدند چهارنفر و باید دونفرشان رای می آوردند ، خلاصه یکی از آن دونفر هم شد این احمد رضا .
باز خدا پدربزرگ آن احمدرضای اولی را بیامرزد (پدرش را حفظ کند برایمان و بیامرزد) که فعالیتی دارد و این روزها دیگر با تجربه تر شده و موضع گیریهای پخته تری از خود نشان میدهد و بالاخره رفته است داخل مسائل فرهنگی چه در مجلس چه در شهرستان هر چند اندک تکانی میخورد.
اما این احمدرضای دومی (پسر سیدفخرالدین) دریغ از یک صحبت درست و حسابی که ما در این چند صباحی که از مجلس هشتم میگذرد از او شنیده باشیم! دریغ از یک حرکت مثبت یا حتی منفی (به غیر از بیانیه هایی که علی الظاهر دیگران تنظیم مینمایند)
نتیجه:
همه ی این روضه ها را خواندم تا بگویم : بعضی آقایان دستغیب از اول انقلاب تا الان نان خوب بودن شهید والا مقام آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب را خوردند ، یک لیوان آب هم روش.
و خداوند همه ی ما را به راه راست هدایت فرماید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
معاویه با ساختن کاخ سبز ، فزهنگ ارزشی جامعه را تغییر داد یعنی از آن به بعد «بزرگی» به داشتن ساختمان های باشکوه است ، نه به ایمان ژرف و عمیق.
حسین علیه السلام بنا دارد این نظام ارزشی را تغییر دهد تا انسان در نظام ارزشی دروغین معاویه ، اسیر زمین و سنگ و گچ بری نگردد و از آسمان ملکوت خدا باز نماند ، و در پوچی زندگی دست و پازند ، و در آن حال نه می تواند زندگی پیشنهادی معاویه را بپذیرد ، و از عهد محمدی صلی الله علیه و آله که خبرش در ذهن ها هنوز مانده است ، کاملا فاصله بگیرد ، و نه می تواند در چنان شرایطی که نظام ارزشی معاویه در جامعه جریان دارد به عهد دینی برگردد.
حسین علیه السلام نشان داد که عهد دینی با عهد معاویه ای سازگار نیست و جمع بین این دو ممکن نیست و در عهد معاویه ای و در خانه امن از بقا در بندگی بیرون خواهی ماند ، و گرنه حسین علیه السلام هم چنین میکرد.
زمانه خودمان را بنگریم که امروزه علم ، به فن اندازه گیری تقلیل یافته ، و از ساحت قدسی علم سراسر غفلت می شود و لذا به حسین علیه السلام نیازمندیم تا ما را به قدس برگرداند . هم چنانکه دیروز تقوا به بلندی ریش و نزدیکی به معاویه بود و از اتصال انسان به عالم غیب ، سراسر غفلت شده بود . و حسین علیه السلام می خواهد پایه این معادله را بر هم زند و بشر را متوجه رازهایی کند که در فضای «رومی-معاویه ای دیروز و امروز» همه به فراموشی رفته است و دیگر نه رازهای غیبی مد نظر مانده ، و نه حیرت دینی عامل شور آفرینی زندگی هاست ، و نه محبت به دین رسول الله صلی الله علیه و آله رسم زمانه است .
فرهنگ معاویه ای میخواهد بگوید به عهد محمدی صلی الله علیه و آله برگشتن و بر آن عهد ماندن و زندگی کردن محال است ، و همه راه ها به این برگشتِ به محال ، ختم می شود. حسین علیه السلام می خواهد بگوید هیچ وقت زندگی بر عهد محمدی صلی الله علیه و آله محال نیست حتی اگر یک راه مانده و آن شهادت باشد . وقتی از مرزهای دروغین معاویه ای گذشتی ، می فهمی که خود را از پوچی ها رهانیده ای ، بر عکس پیش بینی فرهنگ معاویه ای.
تن آسایی آنچنان شیرین است که در آن حال و هوا، فروریختن ارزش های معنوی چندان به چشم نمی آید و اگر امام تمام زندگی خود را به خطر نیندازد ، تن آسایی همه زندگی انسان ها را تا آخر اشغال می کند و انسان ها از همه کمالات باز می مانند . امام حسین علیه السلام با حکمت خود ، هم زشتی تن آسایی را نمایاند و هم زیبایی فداکاری در راه دین را نشانمان داد تا از تلخ کامی برهیم.
تنها از طریق حسین و عزاداری اوست که می توان به یک ذوق و حضوری رسید که با آن خود را از دیوارهای پوچی رهانید .
یزید می خواست همین معنویت ها و عبودیت ها نمانند ، ولی یزید خودش نماند . ما نیز با هر فرهنگی که معنویت ستیزی می کند ، برخورد حسینی داریم و این برخورد تا قیام قیامت برجاست و ماندن در چنین جبهه ای ، زندگی همیشگی ماست ؛ چرا که زندگی یعنی اقتدا کردن به حسین علیه السلام .
بخشهایی از کتاب : کربلا مبارزه با پوچی ها – استاد اصغر طاهرزاده
بسم الله الرحمن الرحیم
اصلا من خبر نداشتم از سیاوشون و ناراحتی های نویسندگانش متوجه این موضوع شدم و بهترین موقعیت برای گفتن درد دلهایم همین فرصت بگذار مغتنم بشماریم «قبل ان تکون غصه».
کلمه«فرهنگ» در اصطلاح منطقیون «مشترک لفظی» است و هر کس معنایی را هنگام به کار بردن آن در نظر دارد.
مثلا دوستمان در مطلبش تحت عنوان «پایتخت فرهنگی از شیراز خداحافظی کرد!» گفته است :
«قرار گرفتن شیراز در مسیر جادهی شاهی در دوران تمدن هخامنشی و ساسانی، وجود مکتب ادبی شیراز به رهبری سعدی شیرازی و ادامهی آن توسط دیگر شاعر نامدار ایرانزمین مانند حافظ شیرازی، وجود مکتب فلسفی شیراز در قرن هفتم تا دهم با وجود فلاسفهای چون قطبالدین شیرازی، سیدشریف جرجانی و... و نیز مکتب عرفانی شیراز و وجود عرفایی چون محمد بن حفیف شیرازی (شیخ کبیر)، ابومحمد روزبهان بقلی، شاه داعی و... و همچنین بهوجود آمدن مکتب هنری شیراز با محوریت نقاشی، خوشنویسی و معماری، وجود باغها، مساجد تاریخی و خانههای قدیمی که نشان از هنر معماران شیرازی دارند، داشتن قرآننگاران برجستهای چون میرزا کوچک وصال شیرازی، نصیر شیرازی، محمد کاتب شیرازی و... و البته وجود بقاع متبرکهای مانند بقعهی احمد بن موسی (شاهچراغ) و... و نیز علمای بزرگی چون شیخ مفید، ابوحیان توحیدی شیرازی، شیخ کبیر آیتالله میرزای شیرازی، آیتالله بهاءالدین محلاتی، آیتالله سیدنورالدین حسینی هاشمی و آیتالله شهید دستغیب، شاید از جمله دلایلی بودند که سبب شدند، مدیران وقت فرهنگی استان فارس عنوان پایتخت فرهنگی کشور را به شیراز دهند.»
خب همشهریمان در این چند خط فرهنگی بودن شیراز را با بزرگان و اماکن سنجیده است ، بعضی دیگر فرهنگ را مترادف دین آن هم نه همه اش بلکه تظاهرات دینی مثل برگزاری مراسم مذهبی می دانند ، اصحاب رسانه هم فرهنگ را مترادف ادب ، هنر و کمی هم دانش می شمارند.
اما من به نظرم فرهنگ اینها نیست ، فرهنگ یک چیز کلی است که در خورده فرهنگ ها و مصادیق اش قابل بروز و ظهور است ، مثلا فرهنگ ایرانی - اسلامی را در شعر حافظ باید پیدا کنیم و یا مثلا شعر سعدی یعنی شعر حافظ و سعدی می شود مصداق این فرهنگ ، خب اجازه بدهید بنا براین نظریه مطلبم را ارائه بدهم ، هر چند دست بوس کسی هستم که برایم معنی استانداردی از فرهنگ از یک منبع قابل اتکا ارائه بدهد تا من بعد از این مطلالبم را در باب فرهنگ به آن آدرس انتقال بدهم .
گفتم از نظر من فرهنگی بودن یک شهر صرفا به آثار گذشتگانش نیست که بخواهیم اصفهان و شیراز را در ترازویش بگذاریم .
من دو سالی را در شهر اصفهان زندگی کرده ام ، به بعضی از مسائل فرهنگی بنا بر تعریف خودم اشاره میکنم .
در اصفهان ، یک چیزی در زیر مجموعه شهرداریش وجود دارد به نام «کمیته ترویج فرهنگ شهروندی» که بوسیله آن خرده فرهنگ ها از راههای مختلف به مردم ارائه میشود . اتفاقا هیچ فضایی را هم از دست نمی دهند ، مثلا همین دیوارهای کشیده شده در بلوار مدرس خودمان که ساخت و ساز مترو را از دید مستقیم محفوظ میدارد ، در اصفهان مکانی است برای ارائه شعارهای ترویج فرهنگ شهروندی .
فکر نکنید این کمیته در یک اتاق کارش را انجام می دهد ، نه این کمیته یک ساختمان درست و حسابی برای خودش دارد.
در اصفهان در اماکن عمومی تابلوهای طولی مناسبی قرار داده شده و روی آنها پر است از شعارهای مختلف از راههای موفقیت گرفته تا احادیث معصومین علیهم السلام
مردم اصفهان از فرهنگ مطالبه گری خوبی برخوردارند ، مثلا تا وقتی ما آنجا بودیم (اتوبوسهای شیراز خصوصی بود) هنوز اتوبوسهای اصفهان بلیطی و قیمتش هم تقریبا نصف شیراز بود ، حالا در شیراز خودمان کرایه اتوبوس شصت تومان است ، راننده سی و پنج تومان از صد تومان تو را پس میدهد ، یعنی حاضر نیست از پنج تومان خودش بگذرد بلکه پنج تومان مسافر را بالا میکشد مسافر هم راضی یا ناراضی هیچ نمیگوید چون فرهنگش هنوز جا نیفتاده. (بر فرض ناراضی بودن مسافر این مشود چرخش پول حرام در شهر).
یک خرده فرهنگ جالب دیگر اصفهانی ها تخصصی کردن کارهاست و بها دادن به متخصصین است ، مثلا من خودم در موسسه آموزشی این را با تمام وجود حس کردم ،یکی از اساتید که یکی دو سال بود شروع به تدریس کرده بود نسبتا خودش را نشان داد ،نه این که خیلی عالی باشد (چون خودم شاگردش بود) اما به نسبت خوب انتقال مفاهیم میکرد و با بچه ها بحث میکرد تا مفاهیم جا بیفتد ، سال بعدش در کمال ناباوری دیدم از موسسات آموزشی مختلف از او برای تدریس دعوت کرده اند ، بدون نگاه به اینکه او زیر علم چه کسی است .
حال در شیراز ما سریع میگویند نه او آنجا کار میکند ، یا مشی سیاسی اش این است ، بیخالش شویم بهتر است یا از همه بدتر (مگه حالو چه هنری داره ، منم میتونم این کار رو انجام بدم). و اتفاقا در خصوص خیلی از مسائل سیاسی برخورد نمی کنند و اولویت را به ساختن شهرشان می دهند.
یک خرده فرهنگ جالب دیگر در اصفهان در فوتبالش است ، برایم خیلی جالب بود آنها تماشاگران تیم های محلیشان را از سرچهارراههای اصلی شهر با وسیله نقلیه عمومی به ورزشگاه می برند و هرکس لباسی به رنگ لباس آن تیم بپوشد را رایگان به استادیوم راه می دهند که خود انگیزه زیادی برای تماشگران ایجاد میکند.
یک خرده فرهنگ دیگر ، که ما پز قدمایمان را میدهیم آنها حال امروزشان را می برند ، حوزه علمیه است ، ساختمان حوزه علمیه شان یک ساختمان چند طبقه در خیابان اصلی شهر است و تابلویش داد میزند و نظر هر عابری را به خود جلب میکند ، (اصلا به این کار نداریم که یک ساختمان جدید هم ساخته اند نزدیک به میدان امام یعنی مرکز شهر) ، حال ما با وجود قدمایی چون ملاصدرا ، سیدنورالدین هاشمی ، شهید آیت الله دستغیب که امروز هم سالروز شهادتش است (قدس الله اسرارهم) هنوز حوزه مان ساختمان ندارد ، و اصلا هر کس می رسد برای خودش خبر می زند و میگوید فلانی رئیس حوزه علمیه شیراز (اصلاح طلبان آقای سیدعلی محمد دستغیب را رئیس میکنند اخیرا هم خبرگزاری فارس آقای ملک حسینی را رئیس حوزه علمیه شیراز نامید ،حال که رئیس حوزه پیش از این آقای کلانتری بود و هم اکنون نیز آقای رحیمی صادق است) اصلا جالب است مردم شیراز نمی دانند در شیراز حوزه علمیه هم وجود دارد ! از بس گم و گوراند این حوزه ها!
یک خرده فرهنگ دیگر جدیتشان در کارهای اجرایی است و در کنار آن جذب سرمایه های دولتی ، به طوری که ما برای خودشیرینی پول برمیگردانیم میگوییم آقا این اضافه آمده ما دیگر در شهر کاری نداریم که انجام نداده باشیم.
یک خرده فرهنگ دیگرشان تظاهرات مذهبیشان است ، با همه خساستی که به آن شهرت یافته اند برای مراسم مذهبی کم که نمیگذارند هیچ ، مرتبا در نقاط مختلف در طول سال به بهانه های مختلف مایه میگذارند ، مثلا مراسم روضه از صبح تا ظهر در این شهر در اکثر نقاطش مشهور است ، به این صورت که از صبح چند سخنران می آیند به نوبت سخنرانی میکنند و روضه خوانده میشود و هر کس تنظیم وقت می کند در یکی از ساعات شرکت می کند صبحانه اش را هم می خورد.
اتفاقا اصفهانی ها از بعضی لحاظ هم آدمهای خیلی خوبی نیستند مثلا مهمان نوازیشان اصلا چنگی به دل نمی زند و یک تار موی شیراز خودمان می ارزد به صد تا اصفهانی که تا می فهند غریبه ای حالت گرفته است. انتهی الکلام فی مبحث مقایسه شیراز و اصفهان.
دوست گرامی جناب آقای نیک آئین در مطلبشان تحت عنوان « حیف که من شیرازیم ...» که من واقعا نمی فهمم چرا این عنوان را برای مطلبش انتخاب کرده است نوشته:
«در دوران نظان جمهوری اسلامی نیز مدیران اصفهانی در دولت و شهرداران آن سامان با جدیت بسیار به آبادانی و صنعتی کردن شهرشان کوشیدند اما متاسفانه در شیراز با ایجاد طرح های چون فلاحت در فراغت و ایجاد باغ شهرها، چرخه اقتصادی شهر و استان را در چنین روزهایی که بحران زمین و مسکن فراگیر شده است دچار رکود شدید کرده اند. پولهای ریز و سرگردان مردم در بخش هایی از اقتصاد سرمایه گذاری شده اند که از دسترس خارج و در زمین ها چال شده اند. این همه به مشکلات بی کاری و البته امنیتی دامن می زند. اگر نرخ بیکاری استان کمتر از این ها که هست می بود البته که معضل امنیتی و انتظامی این استان به این شدت نبود.»
باید بگویم من هم دلخوشی از طرح فلاحت در فراغت ندارم نه از اصلش بلکه از فروعی که به دلیل نظارت دقیق نداشتن بر آن بار شد و شد آن چه که نباید میشد.
اما اضافه میکنم که این طرح اصلا ربطی به دستگاههای اجرایی نداشت ، البته به طور مستقیم ، یعنی شهرداری همه وقتش را صرف این طرح کرده بود؟ ما که یادمان نمی آید.
دوست خوبم ، وقتی هشت سال اصلاحات بر شیراز حکم راند چیزی غیر از پاساژ برای ما به ارمغان آورد؟به راستی ارمغان دولت اصلاحات که داد فرهنگ مداری میزد به جز ساخت «ستاره خلیج فارس» «برج تجارت جهانی» «مجتمع بزرگ خلیج فارس» «مجتمع تجاری زیتون» «مجتمع تجاری بین الحرمین» در شهرمان چه بود؟
چقدر دولت اصلاحات برای شاهچراغ مایه گذاشت؟ مگر نه این است که بودجه میلیاردی توسط دولت نهم برای شاهچراغ تصویب شد؟
آیا سیاسی کردن مسئله فرهنگ در شیراز بی انصافی نیست ؟ دوست خوبم چند سال در شیراز باید کار فرهنگی شود تا یک دهم اثر پاساژهای ساخته شده و در حال ساخت خنثی شود؟ آیا در پاساژ تجاری که در آن لباسهای زیر زنانه به معرض فروش گذاشته می شود فرهنگ توزیع میگردد؟
اما اصولگرایان هم همچین گلی به سر شیراز نزده اند ، به راستی متولیان فرهنگی این شهر کی از خواب خرگوشی بیدار میشوند؟ اداره ارشاد ، سازمان تبلیغات اسلامی ، معاونت فرهنگی شهرداری و همه ی ارگانهای مسئول در امر فرهنگ چه میکنند ؟
رئیس صدا و سیما هم با شعار «شهر گنبدهای افراشته» پز می دهد ، رئیس ارشاد «شب شعر کشوری» برگزار میکند و آمار میدهد ، سازمان تبلیغات در راستای جنبش نرم افزاری به مساجد شهر کامپیوتر با اینترانت می دهد و ... .
اما بیایید: دست به دست هم دهیم به مهر و میهن خویش را کنیم آباد.
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ما آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
اگرخنجر دوستان گرده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
قیصرامین پور
بسم الله
بالاخره بیخیال نداشتن مایه برای خرید کتاب شدیم و رفتیم نمایشگاه کتاب ، با پیکان قدرت و خانواده محترم .
خیلی حوصله روده درازی ندارم .
همین چند جمله را بنویسم تا در تاریخ بماند :
نمایشگاه امسال اصلا تخصصی نبود ، بیچاره محمد همکلاسیم که حتی تا قم رفته بود و اما خرید کتابهای درسی اش را گذاشته بود در نمایشگاه انجام دهد بلکه تخفیف بیشتری نصیبش شود (شهرکردیها کمی از اصفهانیها ندارنا!) حتی یک کتاب درسی حوزوی هم نصیبش نشد که نشد.
البته در مورد دیگر رشته های تخصصی هم اوضاع بهتر نبود ، به قول سیدمهدی که خودش از طرف چند انتشارات در آنجا حضور داشت ، غرفه ها شده بودند فروشگاه کتاب.
بعضی از کتابها در همه ی غرفه ها بود ، معلوم نبود این غرفه از طرف یک انتشارات خاص آمده یا آمده آنجا کتب همه ی انتشاراتی ها را بفروشد؟!
متصدیان برگزاری نمایشگاه کتاب هم کم نیاورده و به قول شیرازیها «دم رو» آمار می دادند که «گسترش کمی و کیفی نمایشگاه کتاب نسبت به سالهای گذشته» باید بگویم «ها ! جون عمتون» ما که همه ی نمایشگاه رو زیر و رو کردیم فقط دو سه کتاب به دردمان خورد ، که یکی اش را هم ناشر محترم گفت چون که جلدهای وسط یک دوره را میخواهی نمیفروشم و باید تمام دوره را بخری ، ما همه که ...
این ها را گفتم اگر خدایی نکرده مسئولی چشمش به این چند خط افتاد از دست قضای روزگار ربطی به اداره کل ارشاد استان فارس داشت ، یک فکری به حال نمایشگاه سال آینده بکند و الکی این همه بن تخفیف «بخوانید پول بیت المال» را بر باد ندهد.
البته یک چیز هم بگویم ؛ نمایشگاه امسال از نظر عمومی بدک نبود ، و از سر مخاطب عام هم زیاد بود اما تخصیصی ...
والسلام