۱۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم91» ثبت شده است

پیام های غیر بازرگانی !!!

سلام

اومدیم پس از بسی جفنگ گفتن ...

به چند پیام غیر بازرگانی توجه فرمائید :‌

سوره اینجا

                                    سوره آنجا

                                                            سوره همه جا

در سفر

                  در خواب

                                       در بیداری

                                                  سر کلاس (‌نگین من گفتم)

           تو اتوبوس

                                تو تاکسی

                                                        پای سفره منتظر ناهار 

                                   و...............................

                                                        (س و ر ه بخوانید)

به فتوای حضرت حجت الامسال و الپارسالین سید علی نسل سومی

خواندن سوره برای ارزشیها : ‌واجب

خواندن سوره برای آدمای باحال بی تفاوت :‌ مستحب

خواندن سوره برای عوام : مباح

خواندن سوره برای غربزده ها : مکروه

خواندن سوره برای مخالفین رژیم : حرام

بدینوسیله به اطلاع میرساند اشتراک سوره برای رده های حکمی  تا مباح : مستحب می باشد .

فرم اشتراک

و بالاخره ------ آخرین شماره سوره ------

کلیک بنمائید

این هم سایت انتشارات سوره مهر است

اگر دوست داشتید ببنیید

و در آخر

چاکر هر چی نسل سومیه

ببخشید اینو یادم رفت

طلب وصل رو بخونید که مطلب جدید اصلا کاری به بحث قبل نداره 

بعد نگین نگفتی !!!!!!

و حالا :‌

چاکر هر چی نسل سومیه

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۲۰ اسفند ۸۳

    هپروت

    به نام خدا

    همین اول راحتتون کنم فکر نکنید اون کلمه ای که بالا به عنوان عنوان نوشتم میتونه نوشته ی منو محدود کنه !

    و اما بعد .

    از بزرگواری از نتی ها پرسیدم چرا وبلاگت رو تخته کردی ؟

    گفت : حدیث نفس میکردم . لذا تخته ایدیمش . 

    مدتی با خود کلنجار میرفتیم بعد دیدیم ما چیزی جز حدیث نفس کردن چیزی بلد نیستیم و چون بزرگان گفته اند هر آنچه بلدید انجام دهید لذا ما هم میپردازیم به حدیث نفس .

    وقتی حالت گرفته است این کلمات تو ذهنت رژه میرن و برا خودت یه پا ادبیات دان میشی . میری داخل هپروت .

    مثلا :

    جل . چقدر خوبه آدم جل باشه . مثلا تو حساب کردن کرایه و یا پول ساندویچ و یا هر مورد که منافع انسان در خطر باشه این مورد اتفاق می افته .

    حتی به نظر شخص شخیصی مثل حقیر تجلیل نیز از همین ماده هست . البته باید شما کاری کرده باشید تا از شما تجلیل شود . یعنی به عبارتی مجلول واقع شده اید و نفعی به دیگری رسانده اید . 

    بعضی ها ذاتا جل اند . البته اسم فاعلش خیلی با حال نیست و گرنه ذکر می کردیم .

    منظور از این که جل اند این است که در همه کارها می ایستند تا کارها تمام شود بعد می آیند جلو میگویند کمک نمیخواهی ؟‌ --- یا می ایستند و در کنارت نظر می دهند که این نمونه اش اعصاب آدم را قاراش میش مینماید . آنموقع دوست داری خرخره اش را بگیری و خفه اش کنی تا صدایش قطع شود .

    برخی هم قربانشان برم خیلی باحال اند اصلا اینها نمی توانند یک جایی بنشینند و مدام در حرکت اند و دقیقا نقطه مقابل آنها جلها محسوب میشوند . برخی شان برایش مهم نیست که تو او را مجلول بنامی یا ننامی او کمک میکند اما بعضی ها در قبال کارشان حداقل یک تشکر خشک و خالی میخواهند و گرنه طوری آبرویت را میبرند که میگویی صد رحمت به آن جل حداقل ابرویمان را نبرد .

    خب از نظر ادبی هم که بررسی کنیم .

    جل یجل . اگر به ثلاثی مزید برده شود اسم مصدرش میشود تجلیل یعنی :‌ جلل یجلل تجلیل .

    اسم فاعل مجلل ( البته در ثلاثی مزید )‌ به کسر لام اول .

    اسم مفعول مجلول (ثلاثی مجرد )‌ مجلل(ثلاثی مزید)‌ به فتح لام اول .

    دیگر از حرف زدن خسته شده ایم وگرنه همچین مینوشتیم که عمرا کسی رغبت نکند مطلب را بخواند .

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۱۳ اسفند ۸۳

    خب بازم از محرم و مجلس ما دیگه !

    به نام خدا

    ما که از قدیم الایام دست خط خوبی نداشته ایم . نوشتنمون هم مثل همون دست خطمون . منظورم اینه که اگه حوصلت از خوندن مطلب سر رفت ببخش .

    خب . بذار از هیئت برات بگم . نمیشه بهش گفت هیئت ولی خب همون مراسمی که تو خونمون برگزار میشه دیگه .

    از اونجایی که پدر ما خیلی دنبال شلوغ کاری و کیفیت بالا نیست و حاضر هم نیست کسی دیگه این کارا رو انجام بده. 

    حتما میپرسی :‌ مثلا چی کیفیت بالاست ؟

    مثلا دو تا بلند گو نصب شده ما برای بهتر شدن میریم یکی دیگه اضافه کنیم پدر محترم هیچ کمکی که نمیکنه اصرار هم میکنه که نمیخواد همینقدر بسه . میزنین همینی که هست رو هم خراب میکنین .

    بیخیال از مطلب اصلی نیام بیرون . البته کلی سر کله زدم با خودم تا راضیش کردم اینو براتون بنویسم .

    خب میگفتم . ما برای این که کمی پدر را از این جور گیر دادن آگاه کنیم و بگیم که ما حواسمون به همه چی هست و جوونیم و میتونیم ! و مشکلی پیش نمیاد شروع کردیم منبر رفتن .

    اصلا تو بودی چیکار میکردی ؟!

    خب بعضی وقتا آدم اعصابش میریزه به هم مثلا تو احساس میکنی لازمه یه چیزی یه جایی نصب بشه . کمک که نمیکنن هیچ اجازه نمیدن کار خودتو هم انجام بدی .

    حتما میگی : احترام پدر و مادر واجبه

    خب قبول ما هم برای همین رفتیم منبر دیگه . شروع کردیم حرف زدن : ببین پدر جان ...   

    گفتیم : پدر جان ببین . این کانون رهپویان رو میبینی ؟جوونا میگردونن !  ده هزار نفر رو مراسم اعتکاف گرفته . فکر میکنی کی این کارا رو میکنه ؟ چار تا جوون هم سن من ! به خدا ما خیلی کار ازمون میاد ! مثلا بچه های صوتشون یکیشون همسن منه بقیه شون از من هم کوچیکترن !

    خلاصه کلی برای خودمون هندونه قاش زدیم . پدر گرامی هم عکس العمل خاصی نداشت که این حال ما را بیش از پیش میگرفت .

    گذشت . میکرفن رو زدیم رو پایه بردیم نزدیک مداح . شروع کرد زیارت عاشورا خوندن . بعد نوبت منبر شد . آّهان ببخشید نگفتم که برنامه چه جوریه . اینجوریه که اول زیارت عاشورا تند وتیز . بعد منبر و صحبت بعد هم کمی مرثیه و بیش از کمی سینه زنی .

    خب نوبت منبر بود که جناب روحانی بر روی صندلی که منبرش بود نشستند و ما هم میکرفن رو زدیم جلوشون حالا هر چی با دست میزنیم رو میکرفن کار نمیکنه . اوشون فوت میکنن کار نمیکنه .

    دکمشو چک کردیم . نه ! ولوم ها رو چک کردیم دیدیم نه ! یه نگاهی به سیما انداختیم دیدیم بازم .نه ! ای بابا . اندکی حول گشتیم . چه کنیم ؟! چه سازیم ؟! که یهو روحانی بزرگوار اندکی میکرفن رو دستکاری کردند و سیمش را تکان دادند که راه افتاد . اما به این صورت که سیمشو به پایه چسب کردیم .

    آقا منبرشو رفت نوبت مرثیه شد . خب معمول اینه که خطیب آخر منبرش تاریخ واقعه شهادت رو میخونه مثلا شهادت قاسم بود فکر کنم اون شب . بعد میده به مداح تا ادامه بده و روضه شو کامل کنه .

    چشمتون روز بد نبینه باز هم حول شدیم و تا اومدیم چسب رو بکنیم کلی طول کشید . بالاخره میکرفن رو از پایه جدا کردیم دادیم به مداح . دیدیم ا بازم صدا نمیده .

    دنیا داشت دور سرمان میچرخید . آخه گند زده بودیم به مجلس . هیچی گفتیم شما شروع کن تا ما اینو درسش کنیم .

    فکر کنم الآن بگید :‌مگه دیگه میکرفن نداشتین؟

    داشتیم! ولی خب از شانس بد ما همین امروز که این مشکل پیش اومد میکرفن رو امانت داده بودیم به یه هیئت دیگه .

    هیچی با حول و عجله نشستیم به مشغول ور رفتن با میکرفن شدن . حالا همه ملت آماده شدن برای روضه شنیدن و اشک ریختن !‌سیمشو تکون میدادیم . میزدیم تو سرش . خدا خدا میکردیم . نذر کردیم . نه ! انگار نه انگار !‌ بابا جون هر کی دوست داری راه بیفت . اذیت نکن . روحانی که الآن پایین منبر نشسته بود میکرفن رو ازم گرفت و کار ما رو دنبال کرد . یکی نبود بگه تو چت به این کارا ؟‌

    همونطوری که احتمالا باید به من میگفت . بعد از چند دقیقه ازش عذر خواهی کردمو به زور از دسش در آوردم . آخه مگه ول میکرد . هیچی! ته میکرفن رو فشار دادیم این نتیجه رو از ور رفتنای خودم و روحانی بزرگوار گرفتم . دیدیم راه افتاد . سریع با تمام قدرت ته میکرفن رو فشار دادم و با چسب چشبوندمش . و دادیم به مداح خوند . تا آخر مجلس عاجزمون کرد .

    با تمام انتظاری که میرفت بعد از مجلس ما مورد حملات شدید و عتاب اطرافیان قرار بگیریم خوشبختانه پدر که هیچی نگفت و این باعث تعجب ما شد . بقیه هم که مهم نبودن .

    حتما میپرسی : خب این همه وقت ما رو معطل کردی همینو بگی . خب همون اول میگفتی میکرفن خراب شد راحتمون میکردی .

    نه عزیز . میخواستم اینو بگم که فرداش که میکرفن رو باز کردم دیدم یه قطعی کوچولو بوده .

    ولی این نتیجه رو تو مجلس گرفتم . آخه عادت کردیم وقتی مشکلی پیش میاد دنبال یه ایرادی در اعمالمون میگردیم .

    وسط مجلس ملت داشتن گریه میکردن ما داشتیم فکر میکردیم : خدا ! یعنی چیکار کردیم که این اتفاق افتاد .

    البته شاید هم دلیلی نداشت ولی خب فکر مغشول شده بود و نمیشد کاریش کرد منظورم فکره .

    یه دفعه اومد به ذهنم : ببین پدر جان کانون رهپویان رو میبینی ۴ تا جوون ۲۴ - ۲۵ ساله میچرخونن .

    خندم گرفت . وجدانی گل از گلم شکفت .تو اون داد و بیداد و گریه ملت ما این حالمون بود

    گفتم : خب خره اگه اونا نخوان که تو هیچی نیستی . کلی فحش بار خودمون کردیم . و به این نتیجه ایمان آوردیم . که ما هیچ کاره ایم میکشد هر جا که خاطر خواه اوست . 

    شاید بگی : نگاه چه از خودش تعریف میکنه .

    به خدا من سگ کی باشم . ولی گفتم که . کلی با خودم چونه زدم تا اینو نوشتم اینجا . من معتقدم بعضی چیزا باید گفته بشه .

    تازشم مهم نیست که . هر کسی باشی این چیزا رو شاخ مجلسه .  

    اگه وقت کردم بازم مینویسم .

    الآن شما باید بگی :‌ خب بنویس کی میخونه!

     این دفعه از دعواها و اختلافات هیئتی که امسال بیشتر باهاش برخورد کردیم مینویسم .

    یا حق   

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۳۰ بهمن ۸۳

    محرم داره میاد

    سلام

    الآن وقت ندارم . شاید بعضی از دوستان بدونن ماهر سال محرم تو خونمون مراسم داریم .

    بعدا اگه وقت شد میام ازش براتون مینویسم . با اجازه تون ما :

      آبدارچی . مسئول سیستم صوتی . مسئول تدارکات و پذیرائی . بعضی وقتا مداح  . مجلس گرم کن خیلی وقت نمیشه مستمع باشیم . در مواقعی که سوتی داده شده هم مسئول هیئت

    باید این سیستم رو جز سیستمهای مدیریتی ثبت کنم. یکی دو تا نیرو (‌من و مادرم ) بقیه همه از دم مدیر  .

    راسی مستمع زیاد داریما . خدا رو شکر پارسال مجبور شدیم رو حیاط سقف بزنیم . شبای آخر جا کم اومد .

     

    با اجازه توم طلب وصل به روز شد .  یه مطلب خیلی توپ . نخوندی نصف عمرت بر فناست .

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۱۹ بهمن ۸۳

    زبان نفهم

    میخواستم از زبان نفهمیمان برایتان بگویم .

    باور کنید

    از آن اولی که به دنیا آمدیم خیلیها بی تاب بودند که کی به زبان می آییم تا دستمان بیندازند و با ناقص ادا کردن کلمات ازمان بخندند حالا هم خیلی فرقی با اون موقع نداره . از وقتی که تونستی دست راست و چپتو از هم تشخیص بدی یه سری سرود و شعار یادت دادن و فکر کردن این اون زبونه !

    منظورم زبون انقلابه !

    درصورتی که زبان انقلاب را کسی تالیف و جمع آوری نکرده بود .

    آخر آنمواقع یا حواسشان نبوده یا بر اهمیتش واقف نبوده اند .

    میدانی حضرت علی ع خود زحمت کشید و زبان عربی را جمع و جور کرد و گرنه ما الآن اینجوری قرآن تفسیر میکردیم ؟

    خب حالا برای تفسیر آیه های انقلاب باید به کدام زبان مراجعه کنیم ؟

    آیا زبان عربی را میتوان با انگلیسی تفسیر کرد ؟

    مگه قواعد انگلیسی بر عربی یا عبری هم وارده ؟

    بابا عجب گیری افتادیما ؟

    خب معلومه ما نمی فهمیم ؟

    کی میخواد بفهمه ما مثلا انگلیسی بلد نیستیم ؟

    دیکشنری هم دم دسمون نیست ؟

    مترجم از کجا بیاریم ؟

    بابا ایولا حالا میاد میشنه از ایثار برام میگه از از خودگذشتگی برام میگه از آرمان گرائی برام میگه !

    هوی یارو !

    مگه تو خری ؟

    من میگم معنی حرفای تو رو نمی فهمم .

    الف بای تو با الف بای من جور درنمیاد .

    اصلا ببینم تو چی چی میگی ؟

    حرف حسابت چیه ؟

    هنوز آقو دد یاد من ندادی اومدی برام شعر میخونی ؟

    ای داد بیداد

    یکی بیاد به داد ما برسه !

    بیست و شش سال گذشته

    یه پدر آمرزیده نیومد بشینه یه کتابی دفتری کاغذی چند خطی کلامی بنویسه بعد اسمشو بذاره زبان انقلاب اسلامی

    همون زبانی که این همه شهید دادیم

    همون زبانی که کشور رو باهاش از خود گذشته ها به ایجا رسوندن .

    ببین عزیز من ، من عادت کردم  بندازم گردن شما .

    آخه زمینه رو فراهم کردی همه چی هم مهیا است که عقده هامو سر شما خالی کنم .

    خب کشور رو آوردین به اینجا رسوندین !

    حالا میان میگن تهاجم فرهنگی

    مرتیکه الاغ !

    کدوم تهاجم فرهنگی ؟

    تو اومدی بشینی از انقلابت برام بگی .

    پفیوز! آمریکا داره وظیفشو انجام میده تو چی ؟

    یه کلاس گذاشتی به ما الفبای انقلاب رو درس بدن ؟

    حالا رفتم به یارو مدیر یه سازمان میگم اینچا چرا اینجوریه چرا نو آوری نیست ؟

    میگه گذشت اون زمونایی که مردم برای خدا کار میکردن الآن اگه پول ندی کسی کارتو راه نمیندازه

    سازمان هم پول نمیده برای همین نو آوری نیست .

    بابا تازه اینا دومیاش هستن

    مرتیکه مگه تو خودت ننشستی برای من گفتی که اول انقلاب اگه یارو پولدار بود لباس فقیرانه میپوشید و غذاشو نمیخورد میبر برای فقرا .

    چرا اینا رو تو مدرسه برای همه نگفتی ؟

    چرا بچه بسیجی ما بیشترین مراجعه اش به ساندویچی و پیتزاییه ؟

    اگه باورتون نمیشه تشریف بیارین دونه دونه اینا رو که گفتم نشونتون میدم .

    کجاست اون فرهنگ غنی اسلامی که ازش دم میزدید ؟

    کو ؟

    چرا بعد از سریال داستانهای مجید و یه چند تا مجموعه دیگه که عهد عتیق ساخته شده بود کسی سریال و مجموعه برای ما نساخت؟

    بودجه نبود ؟

    گور پدر من و شما که بودجه برای هر قرطی بازی ای دارین به جز این چیزا !

    مرد مومن من میدونم تو اداره شما نماز ظهر رو سر وقت میخونن . اما آیا برای کار کردن هم همینقدر جدیت دارند .

    والا به من میگویند لب گود نشسته است میگوید لنگش کن .

    خدا را شکر با مراجعه به اداره ای که به اصطلاح مذهبی ها در آن بودند بر این امر واقف شده ام که فقط برای رفع تکلیف کار می کنند و انتظار دارند حقوقشان ده برابر شود تا کارها و چیزهایی که بلدند رو کنند .

    بابا ایول مگر شما شاگرد امام نبودید مگر شما جانتان را برای رهبر نمیدهید اگر بدهید و شعار نباشد؟!

    مگر امام نگفت من خدمتگذار شما هستم . منت شما بر سر من است . من منت شما را میکشم .

    لندهور تو کی اومدی این حرفا رو به من زدی ؟

    اصلا ببینم خودت عمل کردی ؟ که من ازت یاد بگیرم ؟

    دست مریزاد . کتاب مدرسه ی من تعلیمات دینی بود یه مشت تئوری که زوری اونا رو حفظ میکردیم و میرفتیم نمره ای میگرفتیم .

    کی میخواست برای ما فرهنگ سازی کنه ؟

    الله اعلم .

    مثل این که عمرا نمیتوان به امید تو نشست .

    ما بجنبیم !

    اگر گرفتاریهای زندگی ، افسردگیها ، فشارها و هزار مشکل دیگر اجازه بدهد تا ما خودی نشان دهیم و مملکت را از چنگ تنبلهایی چون شما بیرون بکشیم .

    این کلمات بیخودی سر هم آورده شده و فقط عقده های درونی یک نسل سومی است . ممکن است برای کسی فرستاده نشود .

    اگر بهتان برخورد اشکال ندارد . امیدوارم جنبه چهارتا فحش رو داشته باشی و تا آخرش رو خونده باشی 

    به هر حال ما حرفمونو زدیم که حرفی زده باشیم  و گرنه خودتون یه پا ارزشی هستید و نماز ظهر سر وقت تو اداره تون ترک نمیشه .

    خواهشمند است آنهایی که کاری کرده اند بهشان بر نخورد که آنها هم بی تقصیر نیستند حداقلش اعتراضی میتوانستند بکنند و راهکاری بدهند تا همان قسمت خودشان هر روز بهتر از روز قبل عمل کند 

    نه نویسنده بودم نه سواد مواد درست و حسابی داشتم . غلط ملط توش بود ببخشید .

     

     

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۱۵ بهمن ۸۳

    نوشتن برای ...

    سلام

    معمولا وبلاگنویسی هدف داره .

    یکی برای سرگرمی مینویسه .

    یکی میخواد حرفشو به همه بگه مینویسه .

    یکی برای یه نفر خاص مینویسه .

    یکی میخواد معلوماتشو در اختیار دیگران قرار بده و ... .

    من بر گشتم . اما برای هیچ یک از دلایل بالا برنگشتم .

    بر گشتم دلتنگیهامو بنویسم .

    همین !

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • سیدعلی علوی
    • سه شنبه ۲۹ دی ۸۳

    مسلمانان مرا وقتی ...

    سلام

    کجام ؟

    نیستم ؟

    کم پیدام ؟

    مگه این که خودمون احوال خودمون رو بپرسیم .

    ای ییییییییییییییییی !!! روزگار !!! هی !  

    ولی هر چی فکرشو میکنم میبینم واقعا مرا وقتی دلی بود . باید ببخشید اشتباه لپی بود ما رو چه به دل.

    مسلمانان مرا کاه گلی بود .

    عجب زمونه‌ایه . نمیدونم از دست دوست فرار کنم یا دشمن . حواسم به دشمن باشه یا دوست ؟!.

    شش دونگمو بذارم شیطون بهم ضربه نزنه یا همه جا رو بپام که از دیگران حالا یا خواسته یا ناخواسته ضربه نخورم ؟!.

    آخرش نفهمیدم برم تو لاک خودم و خودسازی و این حرفا یا بزنیم تو تریپ انجام وظیفه و ماموریت و اون حرفا ؟!

    دلمون به تشویق دیگران خوش باشه ! یا از ریا و ناخالصیمون ناخوش ؟!

    از تیکه ها و ناراحتی های دیگران ناخوش بشیم یا برای کار کردن خوش ؟!

    سوالای ملت رو جواب بدیم یا خودمون بریم سوال کنیم ؟!

    وجهه اجتماعی پیدا کنیم یا متوسط بزنیم و گوشه های دیگه رو بگیریم ؟!

    خوانواده و استاد و مردم و رفیق و همکلاسی و ... رو راضی کنیم یا دل صاب مرده رو ؟!

    شونه خالی کنیم یا لنگ لنگ بکشیم ؟!

    ناسلامتی وقت زنمونه ! فکر کار و خونه و پول و زن خوب و اینا باشیم یا چاله چوله ها رو پر کنیم ؟!

    واااااای ما که مردیم از لنگ زدن .

    غصه بخوریم یا بگیم برامون غصه بخورن ؟!

    بالاها رو ببینیم و بریم بالا یا پایینا رو ببینیم و بکشیم بالا ؟!

    باور کنید یه روز میرسه از سما تا زمین ما رو با انگشت نشون میدن و به هم دیگه میگن »

    چقدر بهش گفتم درس بخون

    چقدر بهش گفتم فکر نون کن خربزه آبه

    چقدر بهش گفتم بندگی کن

    چقدر بهش گفتم بی اخلاص به هیچ جایی نمیرسی

    چقدر بهش گفتم : مگه با یه دست چند تا هندونه میشه برداشت .

    و اون وقته که مثل خیلی وقتا ما با پر رویی زبان به توجیح باز کنیم و بگیم :

    بیخیال در دروازه رو میشه بست زبون مردم رو ...

    و سر خودمون هم شیره بمالیم بگیم : من که پشیمون نیستم . کی باید پشیمون باشه خدا میدونه ؟!!!!!!

    نه آقا شکسته نفسی میفرماین این حرفا چیه ؟

    هه هه شما که شکست بندیتون بهتر از ماست و لابد ما رو از خودمون بهتر میشناسید و بیشتر از خودمون با خودمون زندگی کردین بفرماین و جای کلمات بالا چیز میز بنویسید.

    -------------------------------------------------

    اومدیم بگیم هنوز هم نسل سومیه زنده است و داره هوا رو با نفسش آلوده میکنه .

    قرار نیست تو حرفای منو بفهمی .

    ما نسل بدبخت خودمون هم حرف خودمون رو نمیفهمیم و حتی تلاش نمیکنیم و نمیخوایم بفهمیم بعد انتظار داریم بیچاره یارو نسل اول و دومیه بیاد ما رو درک کنه و نازمونو بخره .

    راسی رفیق این یادت باشه :

    گرت خونابه گردد دل زدست دوستان سعدی

                                                       نه شرط دوستی باشد که از دل بر زبان آید

    از حرفای ما دلگیر شدی به این شعر استناد کن /.

     

    نمیدونم چرا استقبال پسرها از دخترا بیشتر بود منظورم این لینکه : کلیک کن

     

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۲۱ دی ۸۳

    یادش به خیر

    به نام خدا

    علی بیا مامان کارت داره

    - چیکار داره

    نمیدونم

    - برو بگو یه تیم دیگه بازی میکنم میام .

    بدو بیا عصبانی میشه ها !

    - باشه !‌ اه ! برو بگو اومدم .

     با دو خودمو میرسونم دم در حال .

    - مامانی . مامانی . مامانیییییییییییییییی!

    بله .

    ـ با من کاری داری ؟

    مشقاتو نوشتی باز رفتی تو کوچه .

    - حالا میام مینویسم . بذا یه کم بازی کنم .

    برو پنجا تومن نون بگیر .

    - وااااااااااااییییییییی ! مامانی !‌ خب بده ابراهیم بره . بازم من؟‌

    دیروز ابراهیم رفته نوبت توه .

    با اعصاب خوردی .

    - مامانی دارم فوتبال بازی میکنم .

    در حالی که به من نزدیک میشه تا پول رو بهم بده :

    باز تو پای پتی رفتی فوتبال دوباره این انگشت میخوره تو اسفالت بلال میشه ها !

    - نه مواظبم ! حالا نمیشه بعد برم نونوایی ؟!

    نه نون نداریم . دیر بری گیرت نمیاد .

    - اه همش ما باید بریم . اصلا چرا حسین نمیره ؟‌ چرا همش باید ما بریم !!!!!

    ( بعد جواب خودمو میدم . چون اون بچه بزرگتره و ... دو تا فحش هم بهش میدم )

    --------------------------------------------------------------------------------------------

    یادش به خیر

    --------------------------------------------------------------------------------------------

    و اما حالا همش فکر میکنم خیلی دارم کار میکنم . بعد خودم نگاه که میکنم میبینم اصلا هیچ کاری رو پیش نبردم .

    اینقدر دنبال تذکر دادن نواقص هم هستیم که وقت پرداختن به کارای خودمون رو پیدا نمیکنیم .

    یاد گل فنی بازیا به خیر . تیممون که میباخت باید مینشستیم بیرون تا نوبتمون بشه . محال بود کسی قبول کنه که گل خوردن یا باختن تقصیر اون بوده .

    همش فحش بود . چرا پاس نمیدی ؟ هووووی خره مگه با تو نیستم !!! همش تقصیر تو بود .

    رد خور نداشت محال بود فحش ندیم . تازه جمله فوق محترمانش بود .

    دروغ و جر زدن هم که جای خودش .

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    گرت خونابه گردد دل زدست دوستان سعدی

    نه شرط دوستی باشد که از دل بر زبان آید 

    {{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{[[[[[[[[[[[]]}}}}}}}}}}}}}}

    خواستم یه کم خالی بشم به روز کردم .

     

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • شنبه ۲۱ آذر ۸۳

    نامه یه گروه ضد انقلاب

    به نام خدا

    سلام

    یه ایمیل به دستم رسید که دعوت میکرد برای رفراندوم تعیین نظام بعد از جمهوری اسلامی ایران .

    این نامه رو براشون فرستادم .

    به نام خدا
    سلام علیکم
    ضمن آرزوی مرگ زودرس برای شما جهت نجات از این خفت .
    من یه نسل سومی‌ام . نسل سوم همون انقلابی که شما میخواید حالا برای بعد از نظامش رفراندوم بذارین .
    شاید بیست و یک سالم بیشتر نباشه ولی دوره ای رو گذروندم که برای شناختن سره از ناسره مجبور شدم همه جا رو ورنداز کنم و همه تاریخی رو نگاهی بیندازم .
    بزرگواران بهتر نیست به جای سنگ انداختن جلوی پای وطن کمی تامل کنید و به یاری سربلند شدن وطن برآیید .
    البته پنهان نیست که شما سوز بر حاکمیت نبودن خودتان را میخورید .
    یا شاید هم عقلتان از خدا بالاتر است که فکر می‌کنید این نظام باعث سربلندی نخواهد شد .
    این را خوب بدانید که وقتی رهبرم در جمع مدیران صدا و سیما با یقین و ایمان و خالص میگوید ده سال برای نتیجه گیری زمان خوبیست و برنامه ده ساله بریزید .
    من همه‌ی هستی‌ام سینه سپر کرده و نمیگذارم حتی میلیمتری از این خاک به دست تو امسال تو بیفتد .
    و بدانید این جهان روزی بیدار خواهد شد و چیزی برای شما نخواهد ماند مگر ذلت .
    چرا خودتان را به هلاکت میکشانید .
    در توبه باز است .
    هر چند یاسین خواندن فایده ندارد.
    فذکر ان نفعت الذکرا . یذکر من یخشی . و یتجنبها الاشقی ...
    والسلام

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۱۳ آذر ۸۳

    دلم تنگن !!!

    دلتنگیه شاید شما این زبون رو نفهمید آخه محلیه .

    دلم بر لامرد تنگ آویذه . یه 4 – 5 سالی وایوو نرفتم . ای ی ی  ی ی روزگار .

    دلم میخوا برم لامه .

    صو گه گیمین که پاویذم دیبامون (خدابیامرز) با پیرزناش ا سایه ی دیوار نشسون و یه کیلی سورویی و روغن و چایی هم تو سینی ناهاذوو دیبامون بگو : علی ، جان ، بیو ناشتا بخور .

    دلم میخوا بزنم تو صحرا زیر سایه گز تو گرما دراز بکشم .

    دلم میخوا با بچها برم زیر یه کناری و با سنگ ا جونش آویم تا دو تا دونه کنار بفته و بخوریم .

    دلم میخوا تو گرمای گرم تاووسون سر ظهر بریم بجخیم ا حوضین .

    دلم میخوا برم خونه خالمون هر رو بعد از ظهرا با بچه ها والیوال بازی بکونیم .

    دلم میخوا برم کو به امیذ یه ولمی تو گرمای تاووسون بگردیم بعدشم خسته و خورد واییم بفتیم زیر کولر گازی .

    دلم میخوا با بچه ها بریم هل بازین بعذشم یکی خنج بخوره دعوا واوو و بازی خراب آوو  .

    دلم میخوا ماه محرم برم شوی پای میلس بیشینم و نگه گیریخ کردن مردا و زنا بکنم .

    یا آخر شو بریم میلس و پای تش که بر قلون مینن ویسیم و با تشا ور بریم.

    دلم میخوا روز تاسوعا و عاشورا تو نون ظرف کردن کمک کنم .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • سیدعلی علوی
    • دوشنبه ۹ آذر ۸۳
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب