۱۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنوشت» ثبت شده است

یه بار دیگه از نسل سوم

سلام

دوباره می خوام موقعیت نسل سومی ها رو بررسی کنم .

ببینید وقتی انسان تو یه موقعیت سخت و فشار قرار بگیره مثل جنگ حالا چه داخلی چه خارجی خیلی راحت تر می تونه خودشو حفظ کنه و تلاش کنه تا وقتی که موقعیت طبیعی و عادیه . بیشتر توضیح می دم . مثلا زمان انقلاب نسل اولی ها دنبال پخش اعلامیه و سخنرانی و کارهای ضد رژیم پهلوی بودند و تمام فکرشون متمرکز این بود که چگونه و کجا و چه جوری بتونند به هدفشون نزدیکتر بشوند . زیاد تو بهرش نمی رم چون خسته کننده میشه . نسل دومی ها جنگ بود دیگه بهتر . یه صحرایی بود و توپی و تانکی و خدا . فاصله خیلی کم شده بود هرچی هم سختی بود به دلیل هدف و ایمان و عقیده خوش می گذشت . من خودم امتحان کردما به خدا قسم می خورم لذتی که کار تو مسجد که قبلا گفتم با همه سختی هاش برام داشته( حالا مسجد مثاله تو کاروانها هم همینطور منظورم سفرهای زیارتیه و اردو و ...) تو هیچ کاری نبوده حتی گردش در بهترین مکانها . اگه باور ندارین یه جوری یه جایی پیدا کنین امتحان کنین . ولی باید اول عقیدتونو درست کنین یعنی هدفتون خدا باشه . اگه این نباشه یه کم که کار سخت شد می برید . بگذریم جبهه و جنگ و شهید و شهادت خوب بود ولی تموم شد. خب شد نسل سوم یعنی من بد بخت . یه کم سیاسی : درآمد سرانه تو مملکت ما 800 دلار در ساله در صورتی که تو کشورهای اروپائی 30000دلاره . یعنی 28800دلار بیشتر . خب ویدئو اومد آزادی اومد ماهواره اومد اینترنت اومد انتظارات رفت بالا یعنی منه نسل سومی از کشورم که سالی 800 دلار می تونست در اختیارم بذاره انتظاره خدمات به انداره 30000 دلار دارم . چون تو ماهواره و اینترنت دیدم . دیگه جنگ و مبارزه با زژیم هم نیست که من با عقیده ام خودمو با اوضاع وفق بدم . حالا من می مونم و فساد . چون مملکتم نمی تونه منو تأمین کنه . پس باید یه جوری این دغدغه فکری رو از خودم دور کنم . پس خیلی از نسل سومی ها رفتن دنبال عشق  و یه دست پاسور زدن با دوست وخترشونو اینترنت و ماهواره و پارک و بیلیارد . یه عده هم که دنبال ارزشهاشون بودن مثل من بدبخت موندن تو جامعه ای که همه رفتن دنبال این چیزا ولی من نمی تونم برم . چیکار کنم  ؟

البته من انتظار 30000 دلار در سال از مملکتم ندارم ولی این انتظارو دارم که یه کاری کنه همه بفهمن که نمی تونن مثل اونایی که 30000دلار در سال درآمد دارن زندگی کنن . تا کار درست بشه . دلایل دیگه ای هم داره که سران مملکت بهتر از منو تو میدونن .   

حالا بازم میگم دلم گرفته . نه به خاطر چیزایی که بالا گفتم . همینطوری الکی دلم گرفته . به نظر شما چه بازش کنم . با لوله بازکن ؟ نه بابا ؟

اگه بامتن فوق ناراحتتون کردم ببخشید.

چاکر هر چی نسل سومیه.

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • جمعه ۱۶ آبان ۸۲

    چند مطلب

    سلام

    ای بابا ما اینجا چند تا مطلب نوشته بودیم ولی پرید .

    بی خیال

    می‌خواستم قالب وبلاگم و عوض کنم نتونستم چون اصلا از تناسب رنگها با هم سر در نمی‌آرم. شما می‌تونید به من کمک کنید؟

    خب از یه چیز دیگه این دنیا هم که بدم می‌آد تعهد ما نسبت به رفتارهامونه . آقا با اتجازه‌تون ما دیدیم یه نسل دومی داره دنبال یه مطلب می‌گرده یه کتابی که می‌دونستم به دردش می‌خوره برداشتیم و رفتیم بهش دادیم و گفتیم : فلانی تو این کتاب در مورد فلان مطلب نوشته. با یه لحنی که معلوم بود چه جوری بگم با طعنه و احساس بی‌احترامی کردن جواب ما رو داد. چند تا نکته این که ما خیلی با این نسل دومیه خودمونی نبودیم . و چون می‌دونستیم به اون مطلب تو اون شرایط نیاز داره بهش کتاب دادیم نمی‌خواستیم بهش بگیم بی‌سوادی یا هیچی حالیت نیست که . خلاصه حال ما ریخت به هم بازم دلم گرفت . با خودم می‌گفتم : تف تو این دنیا که آدم نمی‌فهمه باید چیکار کنه می‌آد خوبی کنه ... . چی بگم جایی که برای دادن یه کتاب مردم احساس بی‌احترامی می‌کنن و با الفاظی چون : ا جدی میگی؟ نه بابا! . جواب آدمو میدن آدم باید چیکار کنه . من پاک قاطی کردم هر کاری می‌کنم یه جور ما رو خطاب قرار میدن . نمی‌دونم چه گناهی کردم . خیلی که به مخم فشار بیارم به اینجا می‌رسم که یه نسل سومی‌ام . می‌خوام بگم بی خیال . .لی نمیشه از ذهنم بیرون نمیره .

     چی بگم    

    می‌خوانم مثل دیوونه‌ها سر به بیابون بدارم

    داد بزنم گریه کنم خدا فقط تو رو دارم

    تقدیم به همه اونایی که همچین بلاهایی سرشون اومده .

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۱۴ آبان ۸۲

    Title-less

    سلام

    این روزا سوژه‌ای برای نوشتن ندارم .

    یه سوژه خوب هم هست که باید تایپ بشه که وقتشو ندارم .

    این روزا برای مدت زمانی قلیل شب میام خونه و تا سرمو زمین میذارم رفتم به عالم هپروت . آخه مسجد کار داریم . راستی بذار اول از مسجد بگم . مسجد ما مسجد کهنه و قدیمی است در وسطهای شهر شیراز که به دلیل این که یه چند تا نسل سومی هم مدرسه‌ای(من و دوستام) می‌خواستیم دور هم جمع بمونیم رفتیم اونجا وقتی ما رفتیم داشت خراب می‌شد حالا هر از گاهی یه چیزی بهش اضافه می‌کنیم . این روزا با اجازه‌تون داریم وضوخونه اضافه می‌کنیم که خیلی درد سر داره . یکی از بچه‌ها که بنایی بلد بود ساخت آورد بالا . ما هم شاگردشیم و سیمان و چیزای دیگه میسازیم میدیم تحویلش . برای این که هر کس سر یه کاریه نمی‌تونیم خیلی وقت بذاریم . به خاطر همین مثلا روز جمعه کار رو شروع می‌کنیم بکوب تا ساعت ۱ شب کار می‌کنیم و اگه تموم نشد روز بعد از ساعت مشخص مثلا بعد از کلاسهای من یعنی ظهر دوباره تاساعت ۱ شب همینطور تا بالاخره تموم بشه . با اجازه‌تون این وضوخونه‌هه خیلی سخته الآن داریم کاشی می‌کنیم و چون پول نداریم استاد بنا بیاریم یکی دو تا از بچه‌ها که شاگرد بنا بودن کارا رو انجام می‌دن ماهم الآن شدیم شاگرد اونا و حمالی می‌کنیم . خیلی حرف زدم ببخشید . بچه‌های بنامون یکیش برادر قدرته که از اون تو نوشته جبهه رفتن یه نسل سومی اشاره کردم و یکیشونم مرتضی است که تو مصاحبه با یه نسل سومی بهش اشاره شده .

    فعلا چاکریم

    بازم از مسجد براتون میگم .

    فعلا یا حق

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۱۱ آبان ۸۲

    Title-less

    دلم گرفته

    اصلا نمی‌تونم بنویسم

    چی بگم رمضونه دیگه

    رمضون اومد بازم من قدر ندونستم .

    خدا توفیق بده

    فعلا همین

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۸ آبان ۸۲

    Title-less

    دیرمه

    می‌خوام برم مدرسه

    این روزا سرم خیلی شلوغه از بس الافم وقت هیچ کاری رو پیدا نمی‌کنم

    خیلی دوست دارم بنویسم ولی وقت نیمی‌شه .

    برگشتم

    فعلا یا علی

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سیدعلی علوی
    • چهارشنبه ۷ آبان ۸۲

    Title-less

    سلام به همه‌ی تومایی که به وبلاگ من سر زدند
    همین روزها دوباره میام .

    بی خیال همه چی . خیلی حالم گرفته است .

    اینو هم برای همه با فرهنگ‌ها می‌نویسم

    چقدر عدالت !!!!!

    اصلا حال نوشتن ندارم
    بی خیال

    فقط اینو بگم اگه ایران پروتکل رو امضا کنه

    زکی

    خدا بابای معاهده ننگین ترکمان چای و ۱۹۱۹ رو بیامرزه

    فعلا یا علی

    راستی ماه رمضون مبارک
  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۴ آبان ۸۲

    کتاب و مملکت اسلامی

    سلام

    با اجازه تون ما از آن لاین شدن فعلا بی نصیبیم . آخه مخابرات لطف فرمودند و تلفوون ما رو به علت بدهی یه طرفه کردن و تا اطلاع ثانوی ما نمی تونیم کانکت یا فارسی را پاس بداریم متصل بشیم . الآنم دارم از تو کافی نت متصل می شم .

    بگذریم .

    دیروز پریروز بود رفته بودم فلکه گاز سر فکه گاز که یکی از پر رفت و آمد ترین قسمتهای شهر شیرازه به دلیل مجاورت اون با پارک شهر و دلایل دیگه جلوی یه مجتمع فرهنگی مذهبی یکی از دکونای کتاب فروشی و بهتر بگم نمایشگاه کتابه که باچند تیکه برزنت و چند تا داربست راه افتاده و بنده های خدا به وسیله اون پول در می آرن . رفتم جلو ببینم چه کتابهایی داره معمولا مردم از وسط یا اول شروع می کنن و دنبال موضوع دلخواهشون می گردن اما اونجا خیلی باحال بود به محض این که رفتیم جلو البته خودش یه ماجرا داره که بدرد گفتن نمی خوره و مهم نیست ( دیدن کتابارو میگم . چون با جیب خالی معمولا من سراغ دیدن کتاب نمی رم چون دلم می سوزه . اگه جیبم پر باشه هم نمی رم آخه میگم بذار همونایی که توخونه انبار شده بخونیم بعد ...) چشمتون مثل قبل روز بد نبینه خیلی باحال بود یه سری کتاب تابلو به قول شیرازیا تو چیش می خورد . بذارین اسم چنذتاشو بنویسم :

    آموزش زناشوئی برای همسران جوان - درمان خستگی و ناتوانی جنسی - تقویت نیروی جنسی - روابط زناشوئی موفق - درمان سرد مزاجی و بی میلی جنسی بانوان

    که حدودا یا دقیقا که مطمئن نیستم یه چهارده تائی بود اونور غرفه رو دیدیم به به همش کتابای عشق و عاشقی و رمان و از این حرفا اونور نگاه کردیم بازم به به شعر گلستان ... بوستان ... حافظ و فروغ فرخزاد با جلدهای مختلف و متنوع وسط این سه موضوع کتابهایی رو برای پرشدن یا هر چی اسمشو بذارین گذاشته بودن از قبیل مطالب شگفت انگیز ، ورزشی ، شادابی پوست و دینی و ... بنده خداها تقصیری هم ندارن بوسیله اون جور کتابا پول درمی آرن.

    حالا چیزی که من می خوام بگم در مورد سری اول کتاباییه که گفتم ( جنسی و منسی و از این حرفا) من میگم این کتابا رو برای کی نوشتن ؟ حتما میگین برای اونایی که ازدواج کردن . حالا دوباره من میگم این کتابا رو اگه از هرکدوم یه جلد به زن و شوهرهای به اصطلاح جوان ایران بدن بازم تموم نمیشه . دوما حالا که همه آخر زناشوئی هستن و دیگه کسی پیدا نمیشه که بلد نباشه . من وقتی کلاس دوم راهنمائی بودم کنار دستیم همونی که با من روی یه نیمکت مینشست به طور هنر مندانه ای عکس اعمال مستهجن رو به طور تقریبا انیمیشن می کشید و به ما نشون میداد . ما هم که تا اون موقع ندیده بودیم برامون جالب که چه عرض کنم با اون چیزایی که چاشنیش می کرد مهیج بود . خب اوضاع مملکته دیگه مارو به چی سر گرم کردن . نسل سومی بدبخت . دلم گرفت. بگذریم سوما مگه قبل از ازدواج مردم نمیرن آزمایش و مشاوره و کلاس و از این دم وبساطا چهارما مگه اینا برای یه قشر خاص و درمان بیماری نیست ؟ آیا نمی تونن بذارن تو داروخونه ها و با تجویز پزشک بدن به مردم؟ به نظر شما اینجا که گذاشتن کی میره می خره ؟ اگه یه نسل سومی ( که خیلی بیشتر از یکی و دوتا ) از اونجا رد بشه و ببینه و براش جالب باشه با این سن ازدواجی که تو مملکت ما هست و مطالب اینا رو بخونه تو چه فکرایی میره ؟ آیا زودتر از موعد سراغ مسائل جنسی نمیره؟ دیگه حوصلم نمیشه روضه بخونم .

    آی مسئولین نسل دومی . چی چی بهتون بگم ؟ فحش بدم ؟ چه بلائی دارین سر نسل سومای بد بخت میارین ؟ چرا این چرت و پرتا رو از جلوی چشم ما جمع نمی کنین ؟ کدوم اداره ارشاد؟ شما اداره ارشادی میبینید ؟ بهتره من بهش بگم اداره افساد . این واژه خیلی جالب تره .

    شرمنده از این که سرتونو درد آوردم .منتظر مطلب توپی که گفته بودم باشین . راستش باید تایپش کنم و یه کم کار داره . سه سوت آماده‌اش می‌کنم .

    یا علی

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۱۷ مهر ۸۲

    به روز (آپدیت)

    سلام

    اولا ما به همه‌ی کسانی که لطف می‌کنن و به ما سر می‌زنن ارادت داریم .

    یکی از دوستان لطف کردن و از دلیل به روز نکردن وبلاگ پرسیدن که باید به اطلاع برسونم ما داریم میریم مدرسه و از این حرفا .

    راستش دارم یه مطلب توپ آماده می‌کنم . منتظر باشین . خیلی باحاله .

    فعلا این یه بیت و داشته باشین :

    خوشا آنان که سودای تو دارند

    که سر پیوسته در یاد تو دارند

    به دل دارم تمنای کسانی

    که اندر دل تمنای تو دارند

     

     

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۱۳ مهر ۸۲

    چشمتون روز بد نبینه !!!

    با اجازه‌تون بعد از اعلام موقعیت ما موجی از حملات به طرف ما صورت گرفت که چند شب پیش به حداکثر خود رسید و در نتیجه به شکست ما منجر شد.

    آقا اون شب دومادمون که تحصیلات عالیه گذرونده یقه‌ی ما رو گرفت و حسابی مخ ما رو کرد تو هاون و مثل دیزی تیلیت کرد . هزار تا مثال آمورد و گفت که اصلا استخاره تو خارج از موضع بوده و بستگی داره چه کسی استخاره بزنه کسی که استخاره میزنه با به قرآن و معانی آن مسلط باشه و بتونه استنباط کنه و گفت که کسی برای درس خوندن استخاره نمی‌زنه که تو پاشدی رفتی استخاره زدی و من بی دفاع از طرف دیگران نیز که در جمع بودند مورد حمله قرار گرفته و مجبور به تسلیم شدیم .

    خلاصه : ما از جرگه نسل سومی‌های آش خور خارج شده و به محل قبلی خود بازگشتیم .

    یه بیت از بابا طاهر که خیلی باحاله :

    مو کز سوته دلانم چون ننالم

    مو کز بی حاصلانم چون ننالم

    به گل بلبل نشیند زار نالد

    مو که دور از گلانم چون ننالم

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۶ ]
    • سیدعلی علوی
    • پنجشنبه ۱۰ مهر ۸۲

    Title-less

    سلام

    امروز مثل قدیم حال نوشتن ندارم .

    دیروز داشتم از شاهچراغ برمی‌گشتم خونه . دیدم یه پیرزن (نسل اولی) با یه گونی لیمو وایساده هی به ماشینا میگه :> من یه کم صبر کردم دیددم ماشین گیرش نمی‌آد . اگه مسیرشونم می‌خورد می‌گفتن بار داری نمی‌بردنش . اینم از نسل دومی‌های بی وجدان و مرام . خلاصه من رفتم جلو بهش گفتم : مادر من برات ماشین میگیرم . همون وقت یه ماشین بوق زد گفتم شاهداعی گفت بیا بالا اومدم گونی رو وردارم گفت : بارداره نه . و گازشو گرفت و رفت . خلاصه من گفتم مادر شما حواست به گونی باشه من برات ماشین میگیرم . یه ۵ دقیقه طول کشید بالاخره یه ماشین گرفتیم . اومدم گونی رو بذارم گفت : ۲ کورسه‌ها . منم گفتم : خیالی نیست . بدون این که بفهمم پیرزنه سوار شد یا نه سرمو انداختم پایین مثل یه نسل سومی و رفتم .

    می‌خوام بگم . ما نسل سومی‌ها کم نمی‌آریم .

     بذار این شعر باباطاهر که دیروز خوندم براتون بذارم من که خیلی باهاش حال کردم :

    هر آنکس عاشق است از جان نترسد

                                                              یقین از بند و از زندان نترسد

    دل عاشق بود گرگ گرسنه

                                                              که گرگ از هی هی چوپان نترسد

    راستی رجب رفت و شعبان اومد .

    خدایا هر چی تو رجب گیرمون نیومد . تو شعبان بهمون بده . یه کاری کن رمضان کم نیاریم .  

      

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • سیدعلی علوی
    • يكشنبه ۶ مهر ۸۲
    نسل سومی بودن توضیح نمیخواهد .انقلابی را که یاران خمینی نسل اول آن بودند و رزمنده های جبهه و جنگ نسل دوم آن ، خدایش رحمت کند؛ چون ما نسل سوم آن هستیم .
    بخواهم یا نخواهم نسل سومم ، بپذیرم یا نپذیرم نسل سومی ام . ولی من میخواهم و از خدا میخواهم که او هم بخواهد نسل سومی باشم و بمانم .
    سید علی علوی ، طلبه حوزه علمیه قم
    آرشیو مطالب